plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۰
کد مطلب : ۱۷۵۲
چه ساز و کاری مانع کارکرد فعال احزاب شده است

نقش احزاب و گروههای «انتخابات‌زده» در آینده سیاسی ایران چیست

در دنیا معمولا برنامه ها و سیاست احزاب یک سال پیش از انتخابات تبیین می شود
کمتر از ۱۰ ماه تا انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده است. انتخاباتی که اگر جدی گرفته نشود، می‌تواند به یک شوک برای جریانات سیاسی کشور بدل شود، اما مهم‌ترین ضعف هر دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا، یکی مشخص نبودن برنامه‌هایشان برای انتخابات و دیگری احتمال سرخوردگی و ناامیدی مردم از آنهاست که ممکن است باعث شود، در انتخابات پیش رو شگفتی‌هایی را شاهد باشیم.
نقش احزاب و گروههای «انتخابات‌زده» در آینده سیاسی ایران چیست
به گزارش ایصال نیوز، ایسنا در گزارشی نوشت: دوم اسفند امسال (۱۳۹۸) انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار می‌شود. این در حالی است که هنوز مشخص نیست که احزاب و جبهه‌های مختلف سیاسی کشور در هر دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا چه برنامه و راهبردی برای پیروزی در این انتخابات اتخاذ خواهند کرد.
از طرفی اصلاح‌طلبان بعد از پیروزی‌های اخیرشان در سه انتخابات گذشته انگار در باد این پیروزی خوابیده‌اند، ولی اتفاقات پیش آمده برای کشور و ناکارآمدی در برخی امور باعث شده تا پایگاه اجتماعی‌شان ضعیف شود و از سوی دیگر اصولگرایان امیدوارند با بستن زلف دولت و اصلاح‌طلبان به یکدیگر و پررنگ کردن ضعف‌های موجود در کشور بتوانند پیروز صحنه انتخابات باشند.
اما مهم‌ترین ضعف هر دو گروه، یکی مشخص نبودن برنامه‌هایشان برای انتخابات و دیگری احتمال سرخوردگی و ناامیدی مردم از آنهاست که ممکن است باعث شود، در انتخابات پیش رو شگفتی‌هایی دیده شود.
نگاهی به فعالیت احزاب و جبهه‌های سیاسی در دوره‌های گذشته نشان می‌دهد که تنها مدت کمی نزدیک به انتخابات، فعالیت‌های خود را شدت می‌بخشند و یا جبهه‌ها و ائتلاف‌های خلق‌الساعه‌ای در آستانه انتخابات شکل می‌گیرند که تا انتخابات بعدی به بوته فراموشی سپرده می‌شوند. همین نقطه ضعف باعث می‌شود که مردم هر چه می‌گذرد کمتر به احزاب توجه کنند و این می‌تواند به معضل بزرگی برای جناح‌های سیاسی کشور تبدیل شود.
صف‌بندی میان سیاسیون از همان روزهای ابتدای انقلاب اسلامی آغاز شد و ریشه در اتفاقات قبل از پیروزی انقلاب داشت. فعالیت گروه‌های مختلف انقلابی، ضدانقلاب، چریک و… پس از پیروزی انقلاب شدت گرفت. ماه‌های ابتدایی انقلاب اسلامی بیشتر با فعالیت‌های افراطی و ترور و اقدامات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و گروهک فرقان به سمت برخورد طرفداران انقلاب با این گروهک‌ها پیش رفت.
با ختم غائله منافقین و دستگیری اعضای فرقان و به حاشیه رفتن نهضت آزادی و آنچه طرفداران لیبرالیسم خوانده می‌شد، حزب جمهوری اسلامی به عنوان قدرتمندترین حزب نزدیک به حاکمیت توانست قدرت و نفوذ بالایی کسب کند. کم کم دوگانه چپ و راست در میان جریانات سیاسی شکل جدی‌تری به خود گرفت و در این میان البته اختلاف سلیقه موافقان اقتصاد دولتی و بازار آزاد در درون همین حزب پایه اصلی شکل‌گیری چپ و راست سیاسی دهه ۶۰ شد. از طرفی جامعه روحانیت مبارز تهران، روحانیت را در میان گروه‌های سیاسی نمایندگی می‌کرد و با توجه به حضور شخصیت‌هایی چون آیت‌الله خامنه‌ای،
اکبر هاشمی‌رفسنجانی، حسن روحانی، محمدرضا مهدوی‌کنی، علی‌اکبر ناطق‌نوری، مهدی کروبی و سید محمد موسوی‌خوئینی‌ها از قدرت و نفوذ قابل توجهی برخوردار بود.
به هر حال دهه ۶۰ دوران رقابت میان چپ‌ها که به نوعی انقلابیون با افکار بسته در امور فرهنگی و روابط بین‌الملل و معتقد به اقتصاد دولتی بودند و راست‌ها که از سوی جناح مقابل به سازش‌کاری متهم می‌شدند و به بازار آزاد اعتقاد داشتند، بود.
دو اتفاق مهم در نیمه دوم دهه ۶۰ منجر به شکل‌گیری دوگانه جدیدی در میان نیروهای سیاسی ایرانی شد. یکی انحلال حزب جمهوری اسلامی و دیگری انشعاب در جامعه روحانیت مبارز. در ۱۱ خرداد ۶۶ به سبب اختلاف‌های داخلی در حزب جمهوری اسلامی با درخواست دو نفر از رهبران اصلی حزب یعنی آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی‌رفسنجانی از طرف شورای مرکزی حزب و تأیید امام خمینی (ره)، حزب جمهوری اسلامی در خرداد ۶۶ به سمت تعطیل شدن پیش رفت و به قول بعضی از اعضای آن، فتیله خود را پایین کشید. در همان سال و در آستانه انتخابات مجلس سوم، مهدی کروبی و سید محمد موسوی‌خوئینی‌ها به دلیل حذف نام سید محمود دعایی و فخرالدین حجازی از فهرست انتخاباتی جامعه روحانیت مبارز و دیگر اختلافاتی که در این تشکل روحانی وجود داشت، با اجازه از امام (ره) و موافقت ایشان از جامعه روحانیت مبارز منشعب شدند و مجمع روحانیون مبارز را ایجاد کردند.
با این دو اتفاق عملاً صف‌بندی میان چپ و راست در سیاست ایرانی شکلی رسمی به خود گرفت. موضوعی که دوستان دیروز را به رقبای اصلی در دهه ۷۰ بدل کرد و سیاسیون با توجه به نوع نگرش خود به این صفوف جداگانه پیوستند. از سال ۶۰ تا ۶۸ این چپ‌ها بودند که ارکان قدرت را در دست داشتند اما پس از رحلت امام خمینی (ره) و با ریاست جمهوری هاشمی‌رفسنجانی و آغاز مجلس سوم، جناح چپ عملاً از قدرت کنار گذاشته شد و این راست‌ها بودند که پس از یک دهه توانستند مناصب حکومتی را قبضه کنند. در این دوران انتقاد از هاشمی به مشی جناح چپ تبدیل شد.
در سال ۷۴ تعدادی از مدیران تکنوکرات که بیشتر از اطرافیان هاشمی بودند حزب کارگزاران سازندگی را تشکیل دادند. تا انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ احزاب کارکرد چندانی در سیاست ایران نداشتند و بیشتر این جناح‌بندی چپ و راست بود که شکل جدی داشت اما پس از دوم خرداد و پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات جناح چپ بعد از حدود یک دهه توانست به قدرت بازگردد.
از این دوران به بعد همان دوقطبی دو دهه گذشته این بار با نام و البته مشی جدید شکل گرفت. جناح چپ خود را در پی اصلاح حکومت می‌دانست و به خود عنوان اصلاح‌طلب داد. با این تفاوت که برعکس سال‌های قبل این بار اصلاح‌طلبان بودند که اقتصاد آزاد را ترویج می‌کردند و با کنار گذاشتن افراط در زمینه‌های فرهنگی یا سیاست خارجی چهره جدیدی از خود نشان می‌دادند. از سوی دیگر جناح راست کم کم اصلاح‌طلبان را به فاصله گرفتن از اصول انقلاب متهم می‌کرد و تحت عنوان جناح اصولگرا مطرح شد. تفاوت راست‌های دیروز و اصولگرایان امروز هم با سال‌های گذشته، چرخش آنان به سمت اقتصاد دولتی و سیاست‌های بسته فرهنگی و روابط بین‌المللی بود.
با شکل‌گیری دوگانه اصلاح‌طلب-اصولگرا، احزاب جدیدی هم
در دل آنان به وجود آمد. جبهه (حزب) مشارکت ایران اسلامی به عنوان اولین تجربه حزبی نوین در میان اصلاح‌طلبان تشکیل شد و توانست مناصب دولتی و کرسی‌های مجلس ششم را به خود اختصاص دهد. در میان اصولگرایان اما دو تشکل روحانی قدیمی یعنی جامعه روحانیت مبارز تهران و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم (جامعتین) به عنوان مرجع اصلی اصولگرایان به همراه حزب ریشه‌دار موتلفه اسلامی در میان روحانیت و بازاریان نفوذ زیادی داشتند. انتخاب محمود احمدی‌نژاد در بازی احزاب ایرانی یک تفاوت اصلی با دوران خاتمی داشت. برخی احزاب اصلاح‌طلب پس از پیروزی خاتمی سر برآوردند، اما در داخل جریان اصولگرایان دو حزب جمعیت ایثارگران و آبادگران انقلاب اسلامی ابتدا شکل گرفتند و با پیروزی در شورای شهر تهران و انتخاب احمدی‌نژاد به عنوان شهردار تهران زمینه‌ساز پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ شدند. هر چند که احمدی‌نژاد هیچگاه خود را وام‌دار احزاب و جریان اصولگرایی ندانست. در آن سال شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی به رهبری ناطق‌نوری نتوانست نقش مهمی در میان اصولگرایان ایفا کند و علی لاریجانی کاندیدای مورد حمایت آن حتی به دور دوم انتخابات هم نرسید. در میان اصلاح‌طلبان هم نوع برخورد آنها با مهدی کروبی در انتخابات ۸۴ سبب شد تا او با انشعاب از مجمع روحانیون مبارز که روزگاری به سردمداری وی از جامعه روحانیت مبارز منشعب شده بود، حزب اعتماد ملی را بنا نهد.
حضور احمدی‌نژاد در قدرت و البته وقایع انتخابات سال ۸۸، معادلات اصلاح‌طلب-اصولگرا را کمی به هم ریخت و کم کم دوگانه تندرو-معتدل و انقلابی-ضدانقلاب شکل گرفت. در این میان برخی احزاب اصلاح‌طلب مثل مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با حکم دادگاه منحل شدند تا اصلاح‌طلبان دو حزب اصلی خود را از دست بدهند. از طرفی جبهه پایداری که از اوایل دهه ۹۰ در درون جریان اصولگرایی تشکیل شد نمایندگی تندروها را بر عهده گرفت و از سوی دیگر هاشمی‌رفسنجانی به عنوان سردمدار اعتدال‌گرایی به محوری تبدیل شد تا طرفداران اعتدال حول او شکل بگیرند.
همین دوگانه هم سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ را رقم زد و حسن روحانی با حمایت هاشمی‌رفسنجانی، ناطق‌نوری، علی لاریجانی و البته اصلاح‌طلبان به رهبری سید محمد خاتمی توانست در انتخابات به پیروزی برسد و سعید جلیلی کاندیدای مورد حمایت پایداری و محمدباقر قالیباف که اصولگرایان از او حمایت می‌کردند را شکست دهد.
البته در پیروزی روحانی نمی‌توان نقش دو حزب کارگزاران و اعتدال و توسعه (به دبیر کلی محمدباقر نوبخت که در سال ۷۸ تشکیل شد) را نادیده گرفت که به عنوان ستون فقرات اصلی جریان اعتدال و حامیان هاشمی‌رفسنجانی، توانستند بیشتر مناصب دولت روحانی را به خود اختصاص دهند.
در این میان احزابی مثل اتحاد ملت ایران اسلامی که به گفته برخی، ادامه حزب مشارکت بود به ثبت رسید. صادق خرازی هم با راه‌اندازی حزب ندای ایرانیان تلاش کرد نسل جدید اصلاح‌طلبان را دور خود جمع کند.
نقطه اوج اقدامات اصلاح‌طلبان تشکیل شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان بود که توانست احزاب اصلاح‌طلب را کنار هم جمع کند و با هماهنگی و انسجام، اصلاح‌طلبان
را که پس از سال ۸۸ موجودیتشان با مخاطره جدی مواجه شده بود، با پیروزی در انتخابات مجلس دهم و شورای شهر پنجم به قدرت بازگرداند.
در انتخابات سال ۹۶ هم اصولگرایان تلاش کردند چنین الگویی را پیگیری کنند و جبهه مردمی نیروهای انقلاب (جمنا) چند ماه قبل از انتخابات شکل گرفت تا اصولگرایان را به وحدت برساند و به کاندیدای واحدی در انتخابات برسد. البته متقاعد کردن قالیباف برای کناره‌گیری به نفع رئیسی و شکست اصولگرایان در انتخابات ۹۶ باعث شد تا اختلافاتی در جمنا رخ دهد و پس از آن بود که قالیباف ایده نواصولگرایی را مطرح کرد. بررسی اجمالی نوع رفتار احزاب و جبهه‌های سیاسی در طول این مدت نشان می‌دهد که برگزاری انتخابات، نقطه اوج اقدامات آنان بوده و انتخابات، نقطه عطف فعالیت‌هایشان است.
این در حالی است که کارکرد احزاب تنها به انتخابات ختم نمی‌شود و کادرسازی و فعالیت در دورانی غیر از انتخابات یکی از اصول اولیه‌ای است که باعث نفوذ بیشتر احزاب در جامعه و پایداری آنها خواهد بود اما در ایران، انتخابات‌زدگی به نقطه ضعف احزاب و جبهه‌های سیاسی بدل شده است. اتفاقی که البته اصلاح‌طلبان تلاش کرده‌اند با شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان و جلسات مداوم آن کمی از آن دوری کنند و پیروزی در چند انتخابات اخیر هم یکی از عوامل همین تداوم بوده است. در حالی که در میان اصولگرایان، تجربه شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی در سال ۸۴ و جمنا در سال ۹۶ نتیجه چندانی برای آنان نداشت چرا که تداوم پیدا نکرد. البته جبهه پیروان خط امام و رهبری که اکنون محمدرضا باهنر رهبری آن را بر عهده دارد چند سالی است با جمع کردن نزدیک به ۱۷ حزب اصولگرا تلاش می‌کند در کنار جامعتین نقش محوری را در میان اصولگرایان داشته باشد اما چند انتخابات اخیر نشان داده این دو محور وحدت اصولگرایان هم مدتی است کارکرد اصلی خود را در رهبری و هماهنگی از دست داده‌اند.
طبق آمار وزارت کشور بیش از ۲۴۵ حزب و جبهه سیاسی در ایران اجازه فعالیت دارند. تشکل‌هایی که حتی بسیاری از سیاسیون نام برخی از آنها را نمی‌دانند و عملاً تعطیل هستند. از طرفی آن احزاب و جبهه‌هایی که فعال هستند بیشتر در دوران انتخابات به جنب و جوش می‌افتند. احزابی مثل جمعیت زنان جمهوری اسلامی یا حزب اسلامی کار که در انتخابات مختلف لیست می‌دهند و از کاندیداهای ریاست جمهوری حمایت می‌کنند اما تا انتخابات بعدی خبر خاصی از آنها نیست. شاید راه بیرون رفتن از این وضعیت همان گونه که محمدرضا باهنر بارها مطرح کرده، تشکیل چند حزب فراگیر و قدرتمند در میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان باشد.
از طرفی شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان می‌تواند با تداوم فعالیت‌های خود مثل چند سال اخیر به هماهنگی در میان احزاب فراگیر اصلاح‌طلب مثل مجمع روحانیون مبارز، اتحاد ملت، ندای ایرانیان، مردمسالاری و اعتماد ملی کمک کند. اقدامی که اصولگرایان هم تلاش می‌کنند با تمرکز بر جمنا یا جبهه پیروان خط امام و رهبری در میان خود آن را تکرار کنند.
به هر حال انتخابات مجلس یازدهم تا کمتر از ۱۰ ماه دیگر برگزار می‌شود و باز هم این انتخابات خواهد بود که به رونق احزاب می‌انجامد در حالی که باید احزاب با فعالیت‌های مستمر خود در طول سال انتخابات را تحت‌الشعاع خود قرار دهند. اتفاقی که با توجه به تجربه سال‌های گذشته و شکل نگرفتن نظام حزبی و احزاب قدرتمند در کشور به این زودی‌ها میسر نخواهد بود.
انتهای پیام/*
۰
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما