اقدامات ایران به تغییر معادلات منجر شد و محاسبات استراتژیک بازیگران منطقهای و از جمله ریاض را تغییر داد.
عربستان یکی از بازیگران مهم و تأثیرگذار خاورمیانه است. این تأثیرگذاری به دلیل نقش آن در بازار جهانی نفت از یک سو و قرار داشتن حرمین شریفین در خاک آن از سوی دیگر است. با آغاز بهار عربی و تغییر و تحولات در جهان عرب و به طور مشخص افول جایگاه مصر در جهان عرب، به دلیل سقوط مبارک و ناآرامی داخلی، فرصتی برای ریاض فراهم شد تا با تکیه بر قدرت مالی و نفوذ ایدئولوژیک خود درصدد رهبری جهان عرب باشد. ظهور رهبران جدید بلندپرواز در داخل این کشور هم این روند را تقویت کرد. اوباما و تیم او چندان با این بلندپروازی ریاض همگام نبودند و عربستان مانند دیگر متحدان سنتی واشنگتن در منطقه از سیاست خاورمیانهای اوباما ناراضی بود و آن را تقویت کننده موقعیت ایران در منطقه مخصوصاً بعد از برجام میدانست. با این حال ریاض تلاش میکرد با تلفیق دو عنصر ناسیونالیسم عربی و اسلام سنی محافظهکار موقعیت خود را در جهان عرب هرچه بیشتر تقویت کند.مقابله با افزایش نفوذ ایران و هلال شیعی یا همان محور مقاومت در منطقه پیامد آن تلاش بود. با پیروزی ترامپ نه تنها ریاض، بلکه آنکارا و ابوظبی و امان هم به این جمعبندی رسیدند که واشنگتن دوباره متحدان سنتی خود را در منطقه در اولویت قرار خواهد داد لذا فرصت برای مهار ایران مهیا است. اردوغان با اولین سفر به واشنگتن دریافت ترامپ یک جمهوریخواه سنتی نیست. وقتی او به درخواست آنکارا برای استرداد فتحالله گولن پاسخ منفی داد، اردوغان دریافت که نمیتواند امیدوار به حمایت امریکا باشد. لذا بسرعت سمت مسکو و تهران چرخید و سیاست خود را در سوریه با این دو هماهنگ کرد. اما درباره عربستان و امارات زمان لازم بود تا این اتفاق رخ دهد. پس واشنگتن در سیاست محاصره قطر از سوی عربستان و امارات سیاست یکی به نعل و یکی به میخ را در پیش گرفت. نه با ریاض همراهی کرد و نه با دوحه و درهمان حال با هر دو قراردادهای کلان تسلیحاتی امضا کرد. ریاض امیدوار بود ترامپ با موضوع ایران متفاوت برخورد کند. لابیهای نزدیک به کوشنر (داماد ترامپ)، مایک پنس و ترامپ امیدوار بودند حمایت خاص واشنگتن را از ریاض و ابوظبی جلب کنند تا در صورت بروز هر نوع درگیری احتمالی در منطقه خیلی سریع و صریح جانب این دو را نگه دارد. اما در عمل این اتفاق نیفتاد. معلوم شد در محاسبات استراتژیک و بلندمدت تیم ترامپ مهار چین به مراتب مهمتر از حضور جدی در خاورمیانه و درگیرشدن طولانی مدت در این منطقه پرتنش است که جز دردسر چیز دیگری برای امریکا ندارد.
آنچه این حدس و گمان را به یقین تبدیل کرد، نوع واکنش امریکا به ساقط کردن پهپاد امریکایی از سوی ایران بود. تهران یک پیام بازدارندگی بسیار مهم به واشنگتن ارسال کرد و همزمان تعهدات هستهای خود را ذیل برجام به صورت پلکانی کاهش داد تا نشان دهد برای عملی کردن آنچه گفته است عزم جدی دارد. خواهان جنگ نیست، اما اگر مجبور شود جنگ با دشمنان خارجی را بر محاصره اقتصادی مردم ترجیح میدهد.
توقیف کشتی انگلیسی هم نشان داد ایران آماده پرداخت هزینههای اقدامات بازدارنده خود است و نمی خواهد اجازه بدهد واشنگتن آرام و بطئی آن را در بنبست استراتژیک قرار دهد. اقدامات ایران به تغییر معادلات منجر شد و محاسبات استراتژیک بازیگران منطقهای و از جمله ریاض را تغییر داد. ایران از گذشته بارها اعلام کرده بود آماده مذاکره و رفع تنش با ریاض است. وزیر خارجه ایران چندین بار صراحتاً این را گفته بود. لذا تغییر محاسبات در ریاض قاعدتاً به سود تهران هم هست. زیرا سیاست بینالملل یک بازی برد-باخت کامل نیست. نفع تهران در این است که در شرایط فعلی رفع تنش و مذاکره با ریاض میتواند گزینههای منطقه ای ایران را در مقابل امریکا افزایش داده و مانع اثرگذاری تحریمهای دولت ترامپ به صورت فشارحداکثری شود که تیم مایک پنس، خواهان آن است.قاعدتاً چین و ژاپن و (احتمالاً) روسیه و مخصوصاً کشورهای خلیج فارس از این سناریو استقبال خواهند کرد. چیزی که میتواند سنگ بنای اولیه ایجاد یک نظام امنیت همکاری دستهجمعی در خلیج فارس در آینده باشد. ایران طرحها و پیشنهادات زیادی در این مورد در آستین خود دارد. از ایجاد منطقه عاری از سلاحهای هسته ای در خلیج فارس و خاورمیانه گرفته تا امضای پیمانهای دوجانبه عدم تعرض و حتی دادن تضمینهای امنیتی منفی و حتی مثبت. حل بحران سوریه، کاهش مشکلات سیاسی در لبنان و پایان دادن به بحران انسانی یمن هم قاعدتاً میتواند در دستور کار باشد. باید منتظر بود و دید گرهگشایی در روابط تهران و ریاض چگونه و چه زمانی رخ میدهد.
*استاد دانشگاه
انتهای پیام/*