سال ۹۷ درحالی به پایان می رسد که شاید کمتر کسی در ابتدای سال انتظار چنین پایانی را داشت، تحولات سریع در روابط بین الملل و قاعده های جهانی، بی ثباتی اقتصادی و تغییر سریع نگرش های مردم سبب شد سال متفاوتی رقم بخورد.
۹۷ را با تهدیدهای ترامپ و تحریم های یک جانبه وی آغاز کردیم. فقدان آمادگی برای کنش متقابل و موثر داخلی و برخی تصمیمات غلط باعث شد تا سال را با وضعیت چندان مناسبی به پایان نرسانیم. به نظر من، این شرایط نشان داد که در دنیای واقعیت به چه اندازه مسائل اقتصادی و اجتماعی با سیاست خارجی در هم آمیخته است. شاید پدیده استعفای ظریف و واکنش اجتماعی گسترده به آن نمادی از همبستگی ادراک شده توسط جامعه بود. از سویی هم عده ای با دیدی محدود معطوف به رقابت سیاسی داخلی، مسایل اقتصادی، اجتماعی و بین المللی را تبیین می کنند.
در این میان سیاست ها و تصمیم گیری ها نیز نشان داد که تا چه اندازه فاقد آمادگی ساختاری و دانش و تجربه کافی برای شرایط بحرانی هستیم. به نظر می رسد معدود کسانی که از تصمیمات سخت و دردآور برای اصلاحات ساختاری سخن می گفتند، تا چه حد الزامات واقعی اقتصاد ایران -که شصت سال به مدد نفت و پول حاصل از آن متعادل شده است- را بیان کرده اند. صنعت نفتی، رفاه نفتی، یارانه نفتی و به تعبیر یکی از دوستانم مدیران نفتی، در هر دوره ای با هر تنش سیاسی اقتصادی کوچکی چنین وضعیتی را پدید خواهد آورد. (هرچند من معتقدم از میان کاندیداهای ۹۲ و ۹۶ هر کسی به جز روحانی سکان دار کشور بود ما امروز وضعیت بدتری را تجربه میکردیم). این وضعیت، نتیجه بیماری شصت ساله اقتصاد و تن ندادن به اصلاحات دردآور بوده است.
ما در اسفند ۹۷ با تورم بالا، کوچک شدن کیک اقتصاد کشور به دلیل رشد منفی اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم در آستانه ورود به سال نو هستیم. دیدگاه و نگرش مردم و انگاره عمومی آنها حال خوشی ندارد. متاسفانه، علاوه بر واقعیت ها در میان نگاههای سیاسی آنچنان بر طبل ناامیدی کوبیده شده که جامعه بی پناه امروزی ما با ذهنیت یاس، نا امیدی از فردای بهتر و حتی شاید ترس از سالی بدتر از امسال روبروست. به نظر من سه عامل ترامپ، زیرساختهای اصلاح نشده اقتصادی و برخی تصمیمات نادرست و تنش های سیاسی برای تضعیف دولت، تاثیر زیادی در امید زدایی و پمپاژ ناامیدی در جامعه داشته است.
ما در حالی وارد سال ۹۸ می شویم که آثار باقی مانده از تمامی تحولات سال ۹۷ به همراه شدت یافتن فشارهای خارجی و افزایش تنشهای ساختاری داخلی و نزاع های ناشی از در پیش رو بودن انتخابات مجلس قابل پیش بینی است. متاسفانه در نیمه دوم سال ۹۷ روندی در رسانه های منتقد دولت به خصوص صدا و سیما دیده می شد که به نظر من بازی با اعصاب مردم و امتداد دادن آن به سال ۹۸ به صلاح هیچ یک از مردم کشور نیست.
فکر می کنم اگر بر همین سیاق سال ۹۸ را ادامه دهیم چشم انداز روشنی در پیش نخواهیم داشت. و برای جامعه امکان بروز تحرکات اجتماعی و انتقال ناآرامی های ذهنی به ناآرامی های فیزیکی شبیه آنچه در دی ماه نود و شش اتفاق افتاد به نفع جامعه نیست.
با این وصف امسال در کنار سفره هفت سین و در سال تحویل باید با استعانت از خدا به دگرگونی های رفتاری، تصمیم گیری و مدیریتی فکر کنیم.
نخست به این بیاندیشیم و به این باور برسیم که تضعیف دولت روحانی بدون تضعیف سایر قوا و ارکان حکمرانی کشور امکان پذیر نیست. من فکر میکنم سال ۹۸ تنها یک سال نیست و سال ۹۸ در فردای چهل سالگی است و آثار آن بیش از همه ی سال های قبل در آینده ایران نقش خواهد داشت.
دوم اینکه، یکی از ضروری ترین نیازهای ما اجماع عمومی در مورد صورت بندی مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. باید بتوانیم در ساختار قدرت در خصوص چند مسئله ملی به اجماع برسیم. به عنوان مثال با فاصله دیدگاهی و تنازعی که درباره FATF از خود نشان داده¬ایم چشم انداز خوبی نخواهیم داشت. معتقدم که ساختار حکمرانی کشور باید به عقلانیت و درک مشترکی برسد تا تنازعات ساختاری کاهش پیدا کند. اگر بتوانیم سال ۹۸ را سال کاهش تنازعات قرار دهیم، قطعا تا ۱۴۰۰ مسیری راحت تر داشته و فرصتهای بیشتری کسب خواهیم کرد.
سوم اینکه، برای ایجاد امید و افزایش اعتماد عمومی نیاز به برنامه داریم، پیش شرط تحقق این مهم اصلاح فضای گفت و گو و در اولین گام گفت و گوی بین نخبگان است. باید گسترش گفت و گو در جامعه را تشویق کنیم. تا چهره ها، افراد و جریانهای مختلف با گرایشهای متفاوت فرهنگی سیاستی و عقیدتی قادر باشند آزادانه نظرات خود را در تمامی رسانه ها به خصوص صدا و سیما ابراز کنند.
برنامه ریزی برای تنوع رسانه ای و شکستن حصارهای تنگ نظرانه راهکاری است که حداقل انرژیهای متراکم اعتراضی را کاهش خواهد داد و در بهترین حالت راهکارهای برون رفت از مشکلات را تولید خواهد کرد.
موضوع چهارم، اصرار بر شفافیت برای مقابله با بروز فساد است. به نظر من ما بیش از اندازه درباره فساد حرف زدیم. طوری که احساس فساد در جامعه بیش از خود فساد شده است و اتفاقا از میزان فساد هم کاسته نشده است. باید برنامه ریزی روشن داشته باشیم تا مردم احساس کنند گامهایی برای مقابله با این پدیده در تمامی قوا برداشته میشود.
موضوع پنجم، مراقبت از زندگی مردم است. طرحهایی با پشتوانه مطالعاتی و کارهای کارشناسانه باید تدوین و اجرا شود تا مردم دوباره احساس کنند در بحرانهای اقتصادی جایی وجود دارد که بتوان به آن تکیه کرد و لمس کنند که دولت به فکر آنهاست.
گام ششم، به نظر من شریک کردن نخبگان کشور در تصمیم سازی است. دانش در جامعه نهفته است باید بپذیریم که در بدنه فعلی نهادهای حکومتی با فقر دانش روبرو هستیم. باید از دانش همه، از ایرانیان مقیم خارج از کشور گرفته تا نخبگان دیده نشده، سازمانهای مردم نهاد و تشکل¬های صنفی بهره گیریم و به اصطلاح میانجی¬ها را در جامعه افزایش دهیم. اعمال قدرت بر یک جامعه رها شده دیگر جواب نمی¬دهد. با اعتقاد و اعتماد به میانجی¬ها، این وظیفه را به آنها بسپاریم. وقتی ساختارها دچار مشکل می شوند. فشار بر آنها افزایش می یابد. به علت فقدان نظام حزبی در کشور نخبگان تربیت سیاسی نشده و شناخته نمی شوند. روند بکارگیری برخی مدیران در قوای مختلف نشان میدهد که اساسا از همین ظرفیت اندک موجود هم استفاده نمی کنیم. برای مملکت داری نیاز به افراد بیشتر و متنوع تری داریم تا با درک شرایط کشور بتوانند بحرانهای موجود کشور را به خوبی مدیریت کنند.
هفتم، تجدید نظر در نگرش نسبت به رشد و توسعه است. ترامپ و افزایش فشارهای اقتصادی یک واقعیت است. ما ناچار به اجرای برنامه هایی هستیم که رشد از پایین و کمک به معیشت مردم را هدف بگیرد، توسعه اجتماعی و اقتصاد اجتماعی نیاز ماست. بدون نفت خروج از رکود باید از بطن جامعه شکل گیرد. باید ذهنیتهای توسعه را اصلاح نماییم. و الگوهایی مانند رشد فراگیر و توانمند سازی وارد محورهای برنامه ریزی و توسعه شود.
هشتم، در کنار سیاست خارجی فعال برای منزوی کردن استراتژی ترامپ و کم کردن اثر تحریم های یک جانبه نیاز به تفاهم و تنش زدایی بیشتر با همسایگان خود داریم، نداشتن اجماع و همراهی بازیگران عرصه حیات خارجی باعث شده است که با وجود گسترش ژئوپلیتیک امنیتی سیاسی ایران در منطقه، قادر به تبدیل این فرصت به مزیتهای اقتصادی اجتماعی در داخل ایران و حتی تامین قدرت مذاکره در فضای بین المللی نشده ایم.
به عنوان نمونه، به تجربه ای در دوران دولت اصلاحات می توانم اشاره کنم. در زمان اشغال افغانستان توسط طالبان و القاعده (عرب – افغانها) ضمن کمک به مجاهدین افغان، توانستیم از این امر برای چانه زنی های بین المللی به نفع کشورمان بهره بگیریم. این الگو باید در زمانی که با داعش در سوریه و عراق جنگیدیم ادامه می¬یافت. من برخلاف برخی دیدگاه ها که حمایت های ایران در عراق، سوریه، افغانستان و یمن را مورد نقد قرار می دهند به گسترش ژیو پلیتیک سیاسی و امنیتی ایران معتقدم و مشکل را در عدم یکپارچگی سیاست خارجی و فرماندهی واحد در آن می بینم. اگر این حضور ابزاری برای چانه زنی و مذاکره در اختیار مدیر سیاست خارجی ما قرار گیرد آنگاه میتوانیم بهره مندی کافی از فرصت های آن داشته و برای منافع ملی خودمان از آن بهره بریم.
در پایان متاسفم متنی که قرار بود برای سال نو نوشته شود خالی از حلاوت و شیرینی است ولی به نظر من دل مشغولی های واقعی جامعه ایران اینهاست و در سال نودو هشت باید به آنها بیاندیشیم و با عملکرد خود کام جامعه را شیرین کنیم. بدانیم نود و هشت فقط یکسال نیست، آینده یک جامعه است.
*استاد دانشگاههای تهران و پژوهشگر حوزه جامعه شناسی سیاسی