در حقيقت سياست صداوسيما، خواسته يا ناخواسته دوقطبي کردن جامعه شده است، همانطور که در اعتراضات آبانماه ديديم که با معترضان (نه اغتشاشگران) به شکل بيروني رفتار شد.
در دو دهه اخير سياستهاي بدون پشتوانه مردمي و مبتني بر تفکر علمي درست در رسانهاي که قرار بود «ملي» باشد، جاي خود را به يک رسانه حزبي و جناحي داده است. در اين سالها صداوسيما جايگاه تقليل گرايانهاي براي خود نزد افکار عمومي قائل شده و باعث شده که نگاه بيطرفانه يا ناظر بيطرف(از شاخصههاي يک رسانه ملي) به سمت وسوي يک جناحسياسي رفته است.
متاسفانه رسانه ملي نتوانسته يا نخواسته نقش مناظره منصفانه بين ديدگاههاي متفاوت جامعه، حتي متعرضان در حمايت از منافع عمومي و به نمايندگي از افکار عمومي به خوبي ايفا کند و همانطور که شاهد هستيم به بلندگوي يک جناح خاص سياسي تبديل شده است.
صداوسيما در برنامهسازي و ساخت سريالها، گزارشهاي خبري و برنامههاي تحليلي افت شديدي داشته و در يک دهه گذشته تهي از کارشناسان صاحب نظر و خبره شده است و جاي آنها را يک سري افراد بيدانش گرفتهاند که در اکثر مواقع نظراتشان در شبکههاي اجتماعي به شکل طنز بازتاب دارد.
همه موارد مذکور باعث شده که اين رسانه مرجعيت و اعتبار خود را نزد افکار عمومي از دست بدهد و به شکل نگرانکنندهاي در بيش از 50 درصد از خانهها، جاي خود را به ماهوارهها دهد. بيشک مديران رسانه ملي نيز بر اين امر واقف هستند که مخاطب آنها حدود 10 درصد از جامعه ايران است و آنها براي اين جمعيت که همسو با تفکر صداوسيما است، در تمام بخشها توليد برنامه ميکنند.
اين در حالي است که يک رسانه ملي متعلق به همه مردم و يک کشور است و جامعه حق دارد که ديدگاهها و نظرات متفاوت را در اين رسانه جست و جو کرده و به نوعي حق انتخاب داشته باشند، اما در کمال ناباوري در دو دهه گذشته رسانه ملي اين حق انتخاب را براي مردم قائل نشده و همچنان تلاش ميکند به شکلي عوامانه به موضوعات روز و مهم کشور بپردازد.
براي مثال ميتوان به گزارش خريد ميوه به شکل درهم يا انتخابي اشاره کرد که گزارشگر صداوسيما به ميان مردمي رفته بود که در حال خريد ميوه هستند و اين خريد انتخابي و درهم ميوه را با انتخاب نمايندگان مجلس مقايسه ميکند! يا ميتوان به دختر جواني اشاره کرد که هويت مشخصي ندارد و در تريبوني که در اختيار او قرار گرفته در قامت يک کارشناس ميگويد: هر کسي نميتواند مثل ما فکر کند، از ايران برود!
اظهارات چند وقت اخير کارشناس غذايي که اکثر انجمنها ارتباطشان را با او تکذيب ميکنند نيز قابل تاملاست، اين کارشناس بحث سرطانزا بودن شير را در رسانه ملي مطرح کرده و گفتههاي بيپايه واساس او به صنعت توليد شير و لبنيات کشور ضربه جدي وارد نموده است.
همهاين اظهار نظرها در جامعه نگاه طنز، نارضايتي و در نهايت واکنش اعتراضي به همراه داشته و در واقع اين نوع نگرش به موضوعات مهم کشور نشانگر آن است که ايده علمي بر مبناي نظرات کارشناسانه در صداوسيما شکل نميگيرد. مديران و سياستگذاران صداوسيما به واقعيتهاي قرن 21 پينبردهاند و هنوز نميدانند که در اين روزگار کودکان نيز پرسشگرند، آنها همچنان باور دارند که با تکگويي ميتوان برنامه ساخت و به خورد مردم داد. با همهاين تفاسير تلويزيون يک هنر بزرگ دارد و آن سمت و سوي يکطرفه و گاه تخريبگري است.
در حقيقت سياست صداوسيما، خواسته يا ناخواسته دوقطبي کردن جامعه شده است، همانطور که در اعتراضات آبانماه ديديم که با معترضان (نه اغتشاشگران) به شکل بيروني رفتار شد. با اين نوع سياستها نقش رسانه صداوسيما به ايجاد اعتماد ملي، اجماع عمومي و خدمت به يک سهم مشترک در کشور نميانجامد و ناخواسته در راستاي انشقاق افکار عمومي قدم بر ميدارد که در نهايت تعارضات اجتماعي را تقويت ميکند.