فعال کردن ظرفیت های خارجی باید با هدف افزایش توان داخلی باشد و نه صرفا ارتباطات بی ثمر برای بخش های مختلف کشور.
پس از خروج یک طرفه آمریکا از برجام، راهبرد ایران صبر استراتژیک برای امتیاز گرفتن از اروپا بود. صبری که تا یک سالگی خروج ادامه یافت و البته غیراز همراهی سیاسی اروپا و وعدههای سیاسی نافرجام عایدی دیگری نداشت. پس از آن ایران که در موضع منطقی و طلبکارانه از لحاظ سیاسی قرار داشت، شروع به کاهش پلهبهپله از تعهدات برجامی خود کرد. فرایندی که طرف اروپایی را به تکاپوی بیشتر کشاند. این تکاپو تا مرحله ایجاد خط اعتباری مالی برای خرید نفت ایران نیز رسید اما از آن جهت که شرایط سیاسی-اقتصادی اروپا اجازه نمیدهد تصمیم مستقل از آمریکا بگیرد، سرانجامی نداشت.
در ششماه گذشته اتفاقات بسیاری در حوزه منطقهای رخ داد که در تمامی آن ها اروپایی ها تلاش کردند از تقابل سیاسی-دیپلماتیک با ایران حذر کنند، اما حمله انصارا... به تاسیسات آرامکو یک بیانیه و برخی اظهارنظرهای سیاسی را موجب شد که فضای دیپلماتیک مابین را تغییر داد.
تا قبل از این نیز برخی صحبتها درباره تغییر برجام یا اضافه کردن بندهای موشکی و منطقهای از اروپا شنیده میشد اما با واکنش ایران، اروپا سکوت کرد و دوباره بر حفظ برجام به عنوان اصل تاکید داشت. اما به نظر میرسد اینبار موضوع متفاوت است.اظهارات جدید مقامات ارشد اروپایی همه بر مذاکره ایران و آمریکا و معامله برسر موضوع موشکی و منطقهای تاکید دارد.
مذاکراتی که باتوجه به تجربه برجام و وضعیت دولت کنونی آمریکا نمیتوان هیچ نتیجهای برای آن تصور کرد. صحبتهای جانسون درباره ناقص بودن برجام، تلاشهای ماکرون برای دیدار غیرمشروط دو رئیسجمهور و اظهارات مرکل درباره غیرواقعبینانه بودن خواست ایران در برداشتهشدن تحریمها قبل هر مذاکره، واقعیت های جدیدی است که تا قبل از این به وضوح بیان نمیشد. حتی گاردین خبرداده که اروپا به ایران اعلام کرده اگر گام چهارم شامل اقدام مهمی باشد آن ها هم از برجام خارج خواهند شد.
نباید تصور کرد که این تغییر مواضع علنی پس از حمله آرامکو رخ داده است و نباید آن را با این فاکتور تحلیل کرد، چراکه حمله به نفتکشها، ساقط کردن پهپاد و توقیف کشتی یکی از سه طرف اروپایی در تمام مدت شش ماه گذشته رخ داده است و اروپاییها موضع حفظ برجام به هرقیمت را دنبال میکردهاند.
آن چه این موضع را تغییر داده موضوعی دیگر است.به نظر میرسد اروپاییها -بهویژه فرانسه و آلمان- پس از بی نتیجه ماندن تلاشهای شان در باز کردن راههای مالی و شکست در راضی کردن ترامپ و جدیت ایران در احقاق حقوق خود و برداشتن قدمهای کاهش تعهدات برجامی، به این نتیجه رسیدهاند که حفظ برجام به شکل کنونی ممکن نیست. به بیان دیگر آنان دریافتهاند دیگر نمیتوانند با شعارهای زیبا ایران را مجبور به نگه داشتن تعهدات برجام کنند و در طرف دیگر نیز نمیتوانند آمریکا را با دورزدن تحریمها عصبانی نکنند.
آنان که تا این جا نقش بازیگری در میانه دو طرف را داشتند و یکی به نعل و یکی به میخ میزدند، حالا باید یک طرف را انتخاب کنند؛ یا برجام را حفظ کنند و تحریمها را دور بزنند که خشم ترامپ را بههمراه خواهد داشت یا به طرف آمریکا سر بخورند و حرف از برجام جدید بزنند.انتخاب اروپاییها واضح است.
حجم مبادلات مالی و اقتصادی اروپا و نداشتن استقلال سیاسی-اقتصادی این کشورها از آمریکا آنان را مجبور میکند که طرف آمریکایی را برگزینند. گرچه واضح است خودشان نیز میدانند که این موضع منطقی یا برحق نیست اما در فضای سیاست بینالملل امروز منطق و حق جای خاصی ندارد. از همین جهت و باتوجه به این تحلیل، نباید تغییر موضع اروپا را موضوعی صرفا مرتبط با حمله به آرامکو یا مواضعی مقطعی دانست. به نظر میرسد این یک تغییر جدی در فضای سیاسی سه کشور اروپایی است. بنابراین ایران باید راهبردهای جایگزین خود را پیگیری کند.
ایران که تا امروز قدمهای سیاسی و منطقهای خود را با دقت و حفظ صبرعاقلانه برداشته و از حرکتهای هیجانی دوری جسته است، از این به بعد نیز باید با همین عقلانیت به پیش رود. اول از همه دیپلماسی عمومی و رسانهای قوی که با گفتمان منطقی پیش گرفته شده بود، بازهم باید پیگیری شود. در این زمینه اندیشمندان کشورهای غربی مخاطب اصلی قرار گیرند. دوم این که باید در این موضوع به دیگر کشورهای اروپایی مراجعه کرد.
اتحادیه اروپا خواهان حفظ است و این اتحادیه فقط شامل سه کشور -که یکی انگلیسِ درحال خروج است- نیست بلکه اروپای دوم شامل کشورهایی مانند ایتالیا، اتریش، اسپانیا، سوئیس و... است که در تصمیم گیریها اثرگذارند و باید با ارتباط گیری با این کشورها توازن سیاسی در اروپا را تا حد ممکن به سمت خود کشاند. سوم این که باید دانست وضعیت ترامپ در داخل متزلزل است. گرچه استیضاح وی احتمالا به جایی نمیرسد اما اگر نتیجه نظر سنجی ها همین طور باقی بماند، انتخابات سال آینده را باخته است.
البته نباید و نمیتوانیم به چنین اموری امیدوار باشیم یا وضعیت خود را به چیزی که در دست خودمان نیست گره بزنیم اما دانستن این موضوع میتواند به ما در گفت وگو با سه کشور و استفاده از اختلافات آن ها با ترامپ کمک کند. چهارم این که گفت وگوهای منطقهای به ویژه برای پایان دادن جنگ یمن -که خودبهخود نوعی شکست برای سعودی است- باید پیگیری شود.
کاری که میتواند توازن فشار ترامپ را کاهش دهد و منافذ اقتصادی و سیاسی برای کشور ایجاد کند. پنجم این که نباید یادمان برود همه کشورهای جهان آمریکا و سه کشور اروپایی نیست، همسایهها و کشورهای قدرتمند جهانی -مانند چین و روسیه- در برهههای سخت میتوانند به ما کمک کنند بنابراین باید با پیگیری ارتباطات سیاسی، مالی، اقتصادی و... با این کشورها از طرف های غربی به شکل کامل مستقل و بی نیاز شد کما این که هماکنون نیز این کمک ها بسیار اثرگذار بوده است و هنوز جای گسترش دارد.
اما همه این ها درگرو کار فعالانه در داخل کشور است. چنان چه شرایط اقتصادی داخل کشور به سمت بازیابی اقتصادی و رشد حرکت کند –آن گونه که بخش غیرنفتی به این سمت حرکت کرده است- میتوان تمام توفان های خارجی را از سر گذراند. در واقع راهحل اصلی و نهایی در داخل کشور است گرچه باید تمام منافذ بیرونی پیگیری و تمام امکانات به کار گرفته شود. مسئولان اولا (به لحاظ منطقی) باید به داخل امید داشته باشند و ظرفیت های آن را فعال کنند و سپس امکانات بیرونی را به کار بیندازند تا فضا برای فعالیت داخلی بیشتر و بیشتر شود.
به بیان دیگر فعال کردن ظرفیت های خارجی باید با هدف افزایش توان داخلی باشد و نه صرفا ارتباطات بی ثمر برای بخش های مختلف کشور. از همین جهت سیاست خارجی پویا با استفاده از ظرفیت های ممکن میتواند به کمک تولید داخلی بیاید و شرایط را برای عبور از مشکلات کنونی مهیا سازد.