البته که ایجاد روابط بلندمدت و متوازن با شرق، از یکسو در راستای منافع کشور است اما از سوی دیگر مدیریت روابط با غرب هم مهم و حیاتی است.
تغییر و تحولات جهانی پس از جنگ اوکراین که تاثیرات شگرفی در عرصههای اقتصادی و نظامی به جا گذاشت، بسیاری از دولت ها را به بازنگری در سیاست های خود در نحوه چینش تعامل با بازیگران بینالمللی واداشته است.
شیخنشین های عربی حاشیه خلیج فارس که از زمان جنگ جهانی دوم، روابط خود را بر مبنای همکاری و اجرای سیاست های آمریکا و غرب در منطقه تنظیم کرده بودند، در ماه های اخیر با برآورد جدید از تحولات جهانی، دوراندیشی را سر لوحه کار خود قرار دادهاند.
برای مثال، مهم ترین خبر روز دوشنبه برای ایران و خاورمیانه نه بازی هشت گله ایران و انگلیس در قطر بلکه قراردادی بود که بین چین و قطر بسته شد. طبق این قرارداد، قطر از سال ۲۰۲۶ برای ۲۷ سال، سالانه ۴ میلیون تن گاز مایع به چین صادر میکند.
روزی که این قرارداد اجرایی شود، قطعا مناسبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی خلیج فارس را متاثر خواهد کرد. متمایل شدن کشورهای عربی منطقه به سمت چین در برهه کنونی از ابعاد زیادی قابل بررسی است.
اگر چه مقامات واشنگتن انتظار دارند تا کشورهای عربی همچنان در اردوگاه غرب باشند تا بتوانند سیاست های منطقهای خود را با کمک این شیخنشین ها پیش ببرند اما برخی سران عرب در ماه های اخیر نشان دادهاند که معادله جدید را برای تنظیم روابط خود با واشنگتن در پیش گرفته اند.
نوع موضعگیری و اقدامات آمریکا در جنگ اوکراین به خوبی این واقعیت را اثبات کرد که کاخ سفید دیگر توان گذشته را ندارد و نمیتواند از متحدانش در اقصی نقاط جهان حمایت کند.
این کشورهای عربی نیز از ضعف نسبی آمریکا در عرصه جهانی به خوبی آگاه هستند و به همین منظور سران سعودی و ابوظبی به خواسته آمریکا مبنی بر افزایش تولیدات نفتی پس از بحران اوکراین که با هدف کنترل و تثبیت قیمت در بازارهای جهانی بود، پاسخ منفی دادند و در این باره با سیاست های روسیه همسو شدند.
سالهاست توضیح داده شده، آمریکا در دهههای قبل به دنبال ثبات در خلیج فارس بود تا جریان نفت را تضمین کند اما حالا که نفت خود را خودش تولید و تامین میکند دیگر به این جریان نیاز چندانی ندارد.
اما در مقابل اصلیترین دشمنش یعنی چین نیاز به ثبات این منطقه دارد تا نفت و گاز خودش را تامین کند. پس برعکس گذشته، ثبات کامل در خلیج فارس نه به نفع آمریکا که به ضرر این کشور است.
حالا پس از تغییر و چرخش بسیاری از کشورهای خلیج فارس به سمت شرق، این قرارداد یکی از مهم ترین نشانههای این تغییر است. همان طور که عربستان بیشتر از آن که به اروپا و آمریکا نفت بفروشد، به چین و هند نفت میفروشد.
همان طور که امارات سعی داشته تا تبدیل به هاب منطقهای چین در خلیج فارس شود. اگرچه هر سه کشور سعی داشته و دارند که بخشی از پازل آمریکا در منطقه باقی بمانند و کاملا در بازی چین فرو نروند اما حالا و پس از این قرارداد و آن موارد دیگر که میتوان فهرست بلندتری از آن تهیه کرد، باید دانست که مناسبات سیاسی و امنیتی منطقه در حال تغییر است.
حالا دیگر چین به دنبال حفظ ثبات منطقه خواهد بود هرچند نمی توان انتظار حضور نظامی از او برای برقراری امنیت داشت اما اهرم های سیاسی اقتصادی پکن در این راستا قابل چشم پوشی نخواهد بود.
از سوی دیگر، چشمانداز روابط بینالمللی چین، فرصت خوبی برای کشورهای غرب آسیاست تا با همکاری این غول جهانی، همگرایی در منطقه را که با مداخلات چندین دههای آمریکا از بین رفته است، افزایش دهند تا امنیت در خلیج فارس حاکم شود.
این به معنای آن است که ایران دیگر فقط با یک قدرت بزرگ در منطقه مواجه نخواهد بود بلکه با قدرتی مواجه خواهد بود که بزرگ ترین طرف تجارت خارجی اوست؛ اما نکته اساسی آن است که اگر قرار ایران بر چرخش به شرق است باید چنین قراردادهایی بسته شود نه این که صرفا شعارها و ژستهای سیاسی گرفته شود؛ این یعنی نیاز است تا واقعیتهای اقتصادی و ژئوپلیتیک به هم پیوند بخورد.
اگر چه واگذاری چابهار به هند و تبدیل آن به رقیب گوادر پاکستان (که بخشی از بلوک قدرت چین محسوب میشود) را می توان متاثر از شرایط تحریمی دهه 90 و موضوعات دیگری مانند ایجاد توازن ارتباطی دانست اما واقعیت این است حتی در زمینه نگاه به شرق نیز فرصت های بسیاری را از دست داده ایم البته که ایجاد روابط بلندمدت و متوازن با شرق، از یکسو در راستای منافع کشور است اما از سوی دیگر مدیریت روابط با غرب هم مهم و حیاتی است.
فضای احساسی در رسانهها و افکار عمومی نباید مجریان را از پیگیری نیازهای اساسی کشور باز دارد. این ها نشان از اهمیت تصمیمات واقعی و روی زمین مانده در سیاستها دارد.
امروز، روز مهم تغییر نظم سیاسی در سطح جهانی است و هرکدام از کشورهای منطقه در حال تعریف خود در آن هستند و این بازتعریف را با قراردادهای واقعی پیوست کردهاند.
بدیهی است ایران باید از ظرفیت های مهم خود در حوزه ارتباط کریدوری شرق و غرب در این بازتعریف بهره ببرد اگر چه گاهی شعار زدگی و ضعف در تصمیم گیری، آفت این تصمیم های مهم بوده است.