حضور امريكا در منطقه معادلات قدرت را به هم زده است و نمیتواند بدون اصلاح اين معادلات از مسووليتهای خود شانه خالی كند.
بعد از چهار سال تكرار شعار بدون عمل بازگشت نظاميان امريكايي از منطقه غرب آسيا، با تغيير دولت در امريكا، همچنان به نظر نميرسد عزم و اراده كافي در واشنگتن براي خارج كردن نظاميان از منطقه خاورميانه ايجاد شده باشد.
سابقه گمانهزني در مورد خروج نظامي امريكا از منطقه خاورميانه، با انتخاب باراك اوباما به رياستجمهوري ايالات متحده آغاز شد.
در دوران اوباما يك تحول در سياست خارجي امريكا پديد آمد كه تمركز سياست خارجي اين كشور را از خاورميانه به خاوردور يا از غرب آسيا به شرق آسيا تغيير داد.
باراك اوباما، رييسجمهور پيشين امريكا بر خلاف پيشينيانش كه سرمايهگذاري سياسي و ديپلماتيك كلاني براي تحقق صلح اعراب و رژيم صهيونيستي انجام ميدادند، چندان براي اين مساله سرمايهگذاري نكرد.
استراتژي كلي دولت امريكا در دوران اوباما از رويكرد حل بحران در خاورميانه به مديريت بحران يا بحران كنترلشده تغيير كرد. اراده براي حل بحران، فارغ از هر تعريفي كه براي حل بحران داشتهباشيم، سرمايهگذاري كلاني را چه از لحاظ مادي و چه از لحاظ معنوي نياز دارد. اما مديريت بحران، راهكارهاي سادهتر و كم هزينهتري دارد.
دولت امريكا به تدريج به سمت مديريت بحران حركت كرد. درگيري دولت ايالات متحده امريكا در مسائل خاورميانه به تدريج نسبت به دولتهاي پيش از اوباما كمرنگتر شد.
در دوران نهضتهاي موسوم به بهار عربي شاهد بوديم كه امريكا چندان در تحولات خاورميانه و شمال آفريقا مستقيما حضور پيدا نكرد، شايد تنها مورد مداخله بسيار كم رمق امريكا در مصر بود كه باعث مديريت ميدان به نحوي شد كه نظاميان قدرت را در اختيار بگيرند.
بعد از باراك اوباما، يكي از اصليترين و محوريترين شعارهاي جانشين او، بازگشت نظاميان امريكايي از منطقه خاورميانه بود. اما اين شعار ترامپ هم عملا محقق نشد.
در مواردي شاهد بوديم كه ترامپ فرماني صادر ميكرد كه نيروهايمان را از سوريه خارج ميكنيم، اما پنتاگون مخالفت ميكرد و رييسجمهور امريكا مجبور به عقبنشيني ميشد. حتي در يك مورد بعد از اينكه نيروهاي مستقر در سوريه تا خاك عراق عقبنشيني كردهبودند، نهايتا ترامپ مجبور به پذيرش بازگرداندن تعدادي از اين نيروها به خاك سوريه به بهانه حفاظت از منابع نفت شرق سوريه شد.
نزديك به يك ماه پيش، مساله خروج نزديك به ۲۵۰۰ نظامي امريكايي از عراق و افغانستان مطرح شد. هر چند تعدادي از اين نيروها تغيير آرايش دادند، اما نهايتا تعداد نيروهاي اعلام شده از هيچ يك از اين دو كشور خارج نشدند.
واقعيت اين است كه در مواردي مانند عراق ما شاهديم كه امريكاييها هرچند بخشي از نيروهاي خود را از اين كشور خارج كردهاند، اما نهايتا به عنوان جايگزين فناوريهاي جديدتر نظامي براي نيروهاي خود در اين كشور تامين كردهاند كه در واقع نشان از يك تغيير آرايش از كميت به كيفيت ميدهد و به معناي كاهش برآيند استعداد نظامي امريكا در عراق نيست.
حضور امريكا در منطقه در دوره بايدن هم تداوم پيدا خواهد كرد. هر چند بعد از بحران كرونا، اقتصاد جهان به ويژه اقتصاد امريكا با ركود و مشكلات عديدهاي روبهرو ميشود، ممكن است تلاش كند اندكي از هزينههاي نظامي كم كند، اما من بعيد ميدانم كه امريكا به صورت آني، كل نيروهاي خود را از منطقه خارج كند.
تصور ميكنم نفع كشورهاي منطقه هم در اين نباشد كه امريكا بدون اصلاح معادلات و توازني كه تاكنون در منطقه بر هم زده است، ناگهاني خلأ امنيتي در مناطقي كه حضور دارد ايجاد كند.
امريكا در صورتي كه عزم و ارادهاي كه براي خروج نظامي از منطقه داشتهباشد، بايد ساز و كار روشني براي خروج از منطقه داشتهباشد تا بر اثر بحرانهايي كه حضور اين نظاميان در منطقه ايجاد كرده است، درگيريهاي جديدي در منطقه رخ ندهد.
حضور امريكا در منطقه معادلات قدرت را به هم زده است و نميتواند بدون اصلاح اين معادلات از مسووليتهاي خود شانه خالي كند.
براي مثال در افغانستان نزديك به دو دهه است كه نظاميان امريكايي حضور دارند، صحنه ژئوپوليتيك اين كشور را خوب يا بد، تحت تاثير قرار داده است. اگر امريكا قصد خروج ناگهاني از افغانستان داشتهباشد، توازن قوا به شكل چشمگيري به هم ميخورد و ممكن است شرايط خطرناكي به وجود بيايد.
دولت جو بايدن، به لحاظ سياست خارجي، استمرار سياستهاي دولت باراك اوباما محسوب ميشود. تصور من اين است كه در دوران بايدن هم سرمايهگذاري سياسي كمتر در خاورميانه ادامه پيدا خواهد كرد، اما خروج فوري و كلان نظاميان امريكايي از منطقه در دستور كار قرار نميگيرد، چرا كه اگر ايالات متحده امريكا بخواهد نظاميان خود را از منطقه خارج كند، بايد ساز و كارها و معادلات جديدي را براي جبران خلأ امنيتي ناشي از خروج نيروهايش از منطقه ايجاد كند.
به هر تقدير طرفهاي مختلفي از طالبان گرفته تا رژيم صهيونيستي، مترصد اين هستند كه در صورت ايجاد ميداني براي عرض اندام، دست به اقداماتي بزنند كه باعث ايجاد بحرانهاي بسيار بزرگتر، دامنهدارتر و طولانيتر در منطقه بشود.
با توجه به عدم ظرفیت گشودن جبهه جدید در خاورمیانه در سیاست خارجی بایدن و اینکه بدلیل اوضاع پساکرونایی اقتصاد آمریکا و جهان بایدن نمی تواند جبهه جدیدی باز کند لذا نقش بازیگران منطقه ای و از جمله ایران خیلی مهم است.
لذا من معتقدم دوران بایدن را به فرصتی تبدیل کنیم که شکل گیری گفتمان غالب بین ایران و آمریکا امنیتی نباشد بلکه با همکاری منطقه ای شرایطی را فراهم کنیم تا ضمن ایجاد امنیت و ثبات منطقه ایی آمریکا بتواند خروج آبرومندانه ایی از منطقه داشته باشد و کشورهای منطقه خود دست به ایجاد توازن منطقه ایی از طریق همکاریهای اقتصادی بزنند.