روایت نویسنده «بانوی عمارت» از یک افتضاح تمامعیار
احسان جوانمرد نویسنده سریال محبوب این روزهای تلویزیون، «بانوی عمارت» میگوید طرح سریال «تعطیلات رویایی» را برای نوروز امسال نوشته بود، اما از این سریال یک فاجعه ساختند.
ایصال نیوز - جوانمرد در گفتوگو با خبرآنلاین درباره همه جزئیات این سریال گفته است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید. نژلا پیکانیان: چطور شد که بعد از نگارش فیلمنامه سریالهایی مثل «هفت سنگ»، «گمشدگان» و «تعطیلات رویایی» که فضایی امروزی داشتند به سراغ قصهای تاریخی آمدید و «بانوی عمارت» را نوشتید؟
من اول سراغ داستانهای رئال و روز نرفتم و اتفاقا با همین فضا شروع کردم اما چون تصویب فیلمنامه «بانوی عمارت» حدود ۷-۸ سال طول کشید نمیتوانستم هیچ کاری نکنم و در واقع مجبور شدم در حوزههای دیگری هم فعالیت کنم. پس در واقع فیلمنامه «بانوی عمارت» را قبل از سریالهای دیگرتان نوشته بودید؟
بله، همان موقع من طرح این کار را برای آقای مولایی برده بودم، آن زمان سریال «هفت سنگ» در حال نگارش بود، «بانوی عمارت» هم در پروسه تصویب بود که من افتخار همکاری در نگارش چند اپیزود از سریال «هفت سنگ» را پیدا کردم. در سریال «بانوی عمارت» شما سراغ قصه عاشقانهای رفتید که در یک بستر تاریخی اتفاق میافتد، دراین مجموعه ما با شخصیتهایی مواجه هستیم که در برخی از سریالهای تاریخی که تا به حال دیدیم تفاوتهایی دارد و ملموستر از آنهاست. تحصیلات شما در رشته جامعهشناسی است، این موضوع چقدر در پراخت بهتر و واقعیتر شخصیتهای سریال به شما کمک کرد؟
بیشتر از اینکه تحصیلاتم در این زمینه به من کمک کند، مطالعات تاریخیام در این قضیه سهم داشت. هر کس که در فضای جامعهشناسی باشد و دغدغه شناختن جامعه را داشته باشد ناگزیر از رجوع به تاریخ برای فهم حال و پیشبینی آینده جامعهای که در آن زندگی میکنیم است. ما و دوستانی که در دانشگاه تهران در مقاطع مختلف و گرایشهای متفاوت جامعهشناسی میخواندیم، گروه دوستانهای داریم که کنار هم تاریخ میخوانیم. بیشتر مواردی که باعث شده شخصیتها و فضای سریال «بانوی عمارت» ملموس باشد به خاطر هم نفس بودن با بچههای تاریخ خواندهای است که تحصیلاتشان در رشته جامعه شناسی است. نمیخواهم با این سوال، پرسش قبلیام را نقض کنم، اما با وجود اینکه روایت تاریخی در این سریال به درستی اتفاق افتاده است ولی در تمام طول کار بعد تاریخی هیچ وقت بر قصه غلبه نکرده است. به نظر میرسد برای شما به عنوان نویسنده قصه و روایت آن الویت بیشتری داشته است. با این برداشت موافقید؟
من احساس میکنم که دادن اطلاعات تاریخی در حجم بالا به مخاطب با قصهای فقیر نقض غرض است. در این مدت من کارهای دیگر را هم دنبال میکردم، چه مجموعههای درخشانی که در گذشته ساخته شدند چه آنهایی که این اواخر تولید شدند، قاطبه کارهای تاریخی ما قصههای فقیری دارند و تلاش میکنند اطلاعات زیادی را به مخاطب بدهند. من از قصههای قبلی عبرت گرفتم، همچنین با مشورت آقای مولایی تهیهکننده این سریال که تجربههایشان در امر ساخت آثار نمایشی به مراتب بیشتر از من بود و در نهایت به این نتیجه رسیدیم اگر اطلاعات اندک و مهم تاریخی را به مخاطب بدهیم و به جای آن قصهمان را تقویت کنیم می توانیم مطمئن شویم بیننده همان اطلاعات اندک را که در خلال قصه تلاش شده به او رسانده شود را با طیب خاطر خواهد پذیرفت. اما اولین وظیفه کاری که از تلویزیون و برای مخاطب عام پخش میشود این است که یک سرگرمی درست فرهنگی باشد، من این را مدنظر قرار دادم و سعی کردم که این اتفاق بیفتد، خدا را شکر میکنم که بازخوردهای خوبی گرفتم. البته «بانوی عمارت» به همان اندازه که دیده شد حاشیه هم داشت...
بله، همین دیده شدن کار را زیر ذرهبین برد و حاشیههای زیادی را هم به وجود آورد. حفظ کشش قصه برایتان چقدر چالش برانگیز بود؟ اواسط قصه یک رازگشایی میشود و برخی نقاط مبهم برای مخاطب روشن میشود اما همچنان برخی ابهامات وجود دارد که به نظر میرسد خیلی برنامهریزی شده میخواهید آنها را به بیننده بدهید. نظر خودتان در اینباره چیست؟
خست در دادن اطلاعات به نظر من یکی از اصول تغییرناپذیر درام خوب است، من نمیگویم درام ما درام خوبی است، بلکه معتقدم باید اینگونه باشد و باید ما مخاطب را تشنه ادامه داستان نگه داریم. اینکه دوز آن چقدر باشد و کجا چه اطلاعاتی را به او تزریق شود نیازمند مدیریت در هنگام نگارش است. برای مثال میگویم در حین پخش من احساس کردم میتوانستیم از حضرت والا دو سه قسمت زودتر رونمایی کنیم، اما در هنگام نوشتن و روی کاغذ قضاوت دیگری داشتم. این را به خاطر سرعت گرفتن ریتم قصه میگویید؟
نه منظورم اصلا این نیست، احساس کردم گاهی خست زیادی در دادن اطلاعات به مخاطب انجام دادم. اما به طور کلی از این اصل دفاع میکنم. این نکته را هم بگویم که اطلاعات را به تدریج به مخاطب دادن و شخصیتها و اتفاقها را کم کم به او معرفی کردن، به مراتب سختتر است. به نظرم همین نکات است که مخاطب را برای دنبال کردن قصه هم تشنه و هم راضی نگه داشته است. در سالهای اخیر درباره ریزش مخاطب تلویزیون و قهر بیننده با شبکههای داخلی زیاد شنیدیم، اما در این میان آثاری هم هستند که دوباره نظر تماشاگر را به خود جلب میکنند و او را پای تماشای یک مجموعه یا برنامه می نشانند. به عنوان فیلمنامه نویسی که در آثار زیادی با تلویزیون همکاری داشتید چقدر در بحث ریزش مخاطب تقصیر را بر گردن تلویزیون و مسئولانش میبینید؟
من به عنوان کسی که جامعه شناسی خواندم نباید وارد این مدل قضاوتها بشوم، بحث در این باره هم خیلی ساختاریتر و ریشهای تر از این است که بخواهیم تقصیر را بر گردن مدیران تلویزیون و سیاستگذاران ببینیم. بحث فرهنگ و محصولات فرهنگی در جامعهای با ویژگیهایی که ایران کنونی ما دارد بسیار عمیق، گسترده و چند رشتهای است. اینکه بگوییم تقصیر بر گردن تلویزیون و یا رسانههای دیگر یا نفوذ ماهواره است به عقیده من خیلی علمی نیست. اینکه چه کسی مقصر است را من نمی دانم اما میدانم که مردم به این کار ندارند که چه کاری از چه رسانهای پخش میشود، مردم به این کار ندارند که تلویزیون سریالی را پخش میکند یا شبکههای ماهوارهای، مردم دنبال داستان خوب هستند و هر جا که قصه یا قصهگوی خوبی ببینند مینشینند و گوش میدهند. هر جا که ببینند به آنها احترام گذاشته شده و برایشان به قصهای فکر شده است و وقت گذاشته شده است به نظرم قدر میدانند و به تماشا مینشینند.
البته در همان بحث مدیریت تلویزیون هم که اشاره کردید، من میدانم که چه کاستیهایی وجود دارد، برای مثال اولین مسئلهای که در تلویزیون وجود ندارد ثبات مدیریتی است، هیچ ثباتی در هیچ ردهای وجود ندارد. در یک سازمانی که ثبات مدیریت وجود ندارد طبیعتا هیچ برنامه بلند مدت و جامعی هم قابل اجرا نیست، وقتی هم چنین چیزی وجود نداشته باشد تصمیمات مقطعی، زودگذر و به اقتضای روز میشود.با این شکل کار کردن چه کار خوب و چه کار بد حاصل تصادف است. من فکر میکنم اینکه در حال حاضر «بانوی عمارت» را که خودم آن را نوشتهام تا این اندازه مورد اقبال قرار گرفته است هم کاملا تصادفی است. کارهای دیگری هم هستند که به همین شکل تصادفی قربانی میشوند. نمونه بارزش یکی از کارهای خود من بود، من یک طرحی را برای نوروز امسال به اسم «تعطیلات رویایی» به تلویزیون دادم، من این طرح را به اسم «افتادهها» به تلویزیون دادم اما همین اقتضائات اجرایی و عدم ثبات مدیریت و لحظهای و زودگذر بودن اتفاقات باعث شد کار دست تهیهکنندهای افتاد که قصه من را نمیفهمید و او تیمی عجیب و غریب چید و خود من هم از پروژه کنار گذاشته شدم. در واقع در ازای مبلغی طرح را واگذار کردم چون نمی توانستم با آن تیم کار کنم. با همین شیوه کاری که میتوانست از نظر من عید امسال در حد و حدود سریال «پایتخت» مخاطب جذب کند تبدیل به یک افتضاح تمام عیار شد. همین دوستان بیتدبیر ما که این سریال را ساختند حتما قصد نداشتند کار بدی تولید کنند اما چون کار به تهیهکنندهای اشتباه سپرده شد محصول نهایی مخاطب گریز و بیارزش شد. این روزها فضای مجازی به برخی حاشیهها و اتفاقات بیش از اندازه دامن میزند، اتفاقی که گریبان سریال خودتان را هم گرفت و چند گافی که در سریال وجود داشت به سرعت در فضای مجازی دست به دست شد. چقدر این فضا را آسیبزا میبینید؟
من آن را آسیبزا نمیبینیم و به نظرم فضای مجازی باید باشد تا خطاها را گوشزد کند. هر حاشیهای که درباره این سریال پیش آمد و من متوجه شدم کم دقتی از ما بوده است من عذرخواهی کردم. درباره بحث بیدل و مولانا هم در صفحه شخصیام توضیحاتی دادم اما احساس کردم تیتری که در همه کانالها و صفحات چرخید تیتر منصفانهای نبود.
رسانهها باید باشند و هر جور که دلشان میخواهند بنویسند و تیتر بزنند، ما هم هر جور که دلمان خواست جواب میدهیم، من معتقدم دست همه رسانهها برای انتقاد کردن باید باز باشد که آنها برای حفظ سلامت آثار هنری لازماند. یکی دیگر از حاشیههای درباره سریال هم درباره آن ضربالمثلی بود که درباره قوم خلج در سریال به کار برده شده بود و ظاهرا اعتراضهایی را هم در پی داشت، این ماجرا چطور ختم به خیر شد؟
من بعد از این ماجرا هم مفصل عذرخواهی کردم، البته کاملا داوطلبانه و قبل از اینکه تهیهکننده و کارگردان واکنشی نشان دهند یک ویدئو منتشر کردم آن هم به این دلیل که قصدی در کار نبود و خودم از آزردگی خاطر این هموطنان ناراحت بودم و به همین دلیل آن ویدئو را منتشر کردم. هیچ اجباری هم از هیچ طرف نبود، نه سازمان به ما گفت عذرخواهی کنید نه هیچ جای دیگر. من ویدئوی عذرخواهی را پیش از اینکه مدیران متوجه شوند منتشر کردم. من واقعا نمیخواستم کدورتی بین این کار و من به عنوان نویسنده این مجموعه و آن دوستان باقی بماند. حقیقتا ما مخترع این ضربالمثل نبودیم و این ضربالمثل در همه کتب امثال و حکم و بسیاری از سایتهایی که از منابع ما بودند وجود داشت. ما منابع دیگری هم به جز کتب تاریخی نداریم، من نمیتوانم گذشتگان را احضار روح کنم و از آنها درباره این جزئیات بپرسم.
البته در اینباره هم یک بحث فرهنگی و جامعه شناسانه وجود دارد، ما فرهنگی داریم که مشحون از ضربالمثلهای قوم ستیزانه است، این کم دقتی من بوده که یکی از این ضربالمثلها را در کارم البته با معنای دیگری از نظر خودم استفاده کردم. اما ایراد اصلی اینجاست که اگر شما آن ضربالمثل اصلی را در اینترنت جستجو کنید شاید در صد سایت مختلف جزو ضربالمثلهای زبان فارسی وجود دارد، ایراد بستر آسیبزده فرهنگی ماست که چنین ضربالمثلی را میسازد.