با سقوط پهپاد آمريکايی و توقيف نفتکش انگليسی، ايران دست به نمايش قدرتی زد که وزنهاش در منطقه بالاتر رفت.
اخيرا نشانههايي از تغيير در سياستهاي عربستان و امارات نسبت به ايران را شاهديم که شايد اولين دليلش يک نوع احساس سرخوردگي از سياستهاي ترامپ باشد. اين کشوها با توجه به هزينه و خريد اسلحه از آمريکا به انتظار اين بودند که ترامپ بدون هيچ شک و ترديدي به ايران حمله نظامي کند.
مخصوصا محمد بنسلمان بيشتر دنبال اين هدف بود ولي به اين نتيجه رسيد که ايران به سمت مسير قدرتمندتري حرکت ميکند. با سقوط پهپاد آمريکايي و توقيف نفتکش انگليسي، ايران دست به نمايش قدرتي زد که وزنهاش در منطقه بالاتر رفت.
دليل دوم، ناتواني محمد بنسلمان در حل مسأله يمن بود. عربستان و امارات حتي با همکاري مصر و بحرين نتوانستند مسأله يمن را حل کنند.
دليل سوم اين که محمد بنسلمان با يک آرايش فکري مدرنيتهاي قدرت را به دست گرفت و وليعهد عربستان شد تا سياست توسعه اقتصادي و صنعتي عربستان را افزايش دهد. او تفکرات بلندپروازانهاي داشت که البته مسأله قتل خاشقچي تا حدود زيادي به اين هدف لطمه زد. محمد بنسلمان به اين نتيجه رسيد که آمريکا هم در جنگ يمن نتوانسته به عربستان در کمک شاياني بکند.
مسأله ديگر اينکه اگر مثلثي را در نظر بگيريم که اضلاع اين مثلث را در آمريکا و قاعده اين مثلث عربستان و اسرائيل باشد، با توجه به روابط صميمانه و محرمانهاي که بين عربستان و امارات با اسرائيل بهوجود آمد، همه تصور ميکردند ضلع سوم اين مثلث که عبارت از اتحاديه اروپاست، تحت تاثير فشارهاي آمريکا ناچاراست که از ايران و برجام فاصله بگيرد ولي آمريکا نتوانست به يک اجماع بينالمللي عليه ايران دست يابد و باز هم به نفع ايران تمام شد.
بنابراين مجموعه اينها باعث اين شد که عربستان آرام آرام خودش را از مشکلات منطقهاي رها کند. به سياستگذارانمان توصيه ميکنيم با نرمش به دنبال اين علائم و نشانههايي که از طرف عربها ميرسد باشند.
ايران نيز بايد تغييراتي در سياست منطقهاي خود اعمال کند. در حقيقت ضرورت برقراري ارتباط بين ايران و عربستان سعودي و شيخ نشينهاي خليج فارس اين است که حتي تهران در ايجاد يک تغييرات اساسي در سياست منطقهاي پيشقدم شود. از طرفي جواب معامله قرن هم منفي شد و عربهاي منطقه از ترس مردمشان جرات اينکه گرايششان به سمت اسرائيل را علني کنند، ندارند.
بنابراين هنوز اسرائيل از آن توان و قدرت برخوردار نيست که بتواند امارات و عربستان را از ايجاد ارتباط با ايران منصرف کند. اما اگر نزديکي با ايران صورت بگيرد به معناي فاصله افتادن از سياستهاي کلي عربها با آمريکا نيست چون عربها نميتوانند آمريکا را کنار بگذارند. آنها با هم پيمانهاي امنيتي امضا کردهاند و پايگاههاي نظامي در اين کشورهاي شيخ نشين دارند. با توجه به کنفرانسي که قرار است در بحرين براي يک ائتلاف نظامي در خليج فارس تشکيل شود.
البته هنوز خيلي مشخص نيست و برخي خبرگزاريها هم معتقدند ممکن است عربستان سعودي دست به يک سياست تاکتيکي زده تا آمريکا را بيشتر تحريک کند که از منافع عربها حمايت و ترامپ را مجبورکند که سياستهاي خشنتري را نسبت به ايران اعمال نمايد.
بنابراين توصيه دوم به سياستمداران اين است که با دقت فراواني اين مذاکرات را که احيانا ممکن است در آينده صورت بگيرد، مديريت کنند. امارات متحده از نظر جمعيت کشور بسيار فقيري است. يعني نيرويي آنچنان براي گسيل و اعزام به کشور خارجي براي جنگ ندارد. دوبي يک سرزمين تجاري و بازرگاني است و هيچ تمايلي به ادامه سايه انداختن نظامي بر کشورش ندارد.
طرف ديگر اين است که امارات هم نميتواند به طور کامل دست ازعربستان سعودي بکشد وعربستان ، امارات را جلو انداخته که به عنوان يک جاده صاف کن عمل کند و اگر نتايجش با ايران مطلوب بود، آنوقت عربستان قدم جلو خواهد گذاشت. در همين جا هم امارات نقش فدايي عربستان را بازي ميکند.
امارات نميتواند مستقل از عربستان باشد و اگر نيروهايش را از يمن بيرون کشيده به خاطر اين است که امارات اصلا يک کشور نظامي نيست و بيشترين نيروي کارش را از خارج وارد ميکند. امارات نيروي نظامي ملي ندارد که بخواهد براي ادامه جنگ در يمن همچنان خودش را حاضر نگه دارد.