نميتوانم باور كنم كه چنين عبارتي در سريال از زبان يكي از بازيگران بيان شده باشد، اما اگر نبود چنان جنجالي همراه با عكس و تفصيلات برنميانگيخت. اما چون سريال را نديدهام نميتوانم درباره آن داوري كنم. به نظرم باوركردني نيست.
اين روزها نقلقولهايي در شبكه مجازي حكايت از آن دارد كه صدا و سيما در يك سريال تبليغي به نام گاندو از زبان جاسوسي امريكايي ميگويد: «اينقدر كه گلستان سعدي در تقابل با ايران به من كمك كرده، منابع مالي امريكا و قدرت دولت امريكا نكرده!» آشكار است كه اين عبارت نه چندان مفهوم، علاقهمندان به سعدي را كه ظاهرا چندان علاقهاي به صدا و سيما ندارند آزرده و خشمگين كرده است.
نميتوانم باور كنم كه چنين عبارتي در سريال از زبان يكي از بازيگران بيان شده باشد، اما اگر نبود چنان جنجالي همراه با عكس و تفصيلات برنميانگيخت. اما چون سريال را نديدهام نميتوانم درباره آن داوري كنم. به نظرم باوركردني نيست. شايد اگر به محتواي عبارات قبلي يا بعدي توجه شود متوجه شويم كه منظور بدي نداشته است. شايد شوخي بوده و به طنز چيزي گفته است. شايد هم از حق آزادي بيان استفاده كرده و نظر نويسنده سناريو يا سازمان مربوطه را بيان كرده. شايد عبارتي را درست نخوانده و تصور كردهاند سعدي از برجام طرفداري كرده است زيرا سعدي در ترجيعبند شاهكار «بنشينم و صبر پيش گيرم دنباله كار خويش گيرم» در جايي ميفرمايد: «ما خود زدهايم جام بر سنگ ديگر مزنيد سنگ برجام» تصور كردهاند سعدي هم سنگ برجام را بر سينه زده است! اما گاندو به گلستان اشاره دارد. شايد هم از انتقادهاي برنامهاي نوروزي كه در آن جواني در نقش سعدي سخنان حكيمانه ميگفت و آن هم در شبكههاي اجتماعي چرخيد و رنجاند، رنجيده باشند و تلافي كنند، اما از طنز گذشته، بدون آنكه بخواهم انتقادي نديد كرده باشم، فقط به اين نكته اشاره ميكنم كه زبان فارسي دري كه از 12 قرن پيش به همت شاعراني در خراسان بزرگ ارزش ادبي خود را يك سر و گردن بالاتر از گويشهاي ديگر منطقه نشان داد، به همت فردوسي بود كه رنگ حماسي و ملي يافت و تدريجا به زبان مشترك از دهلي تا قسطنطنيه بدل شد اما اين سعدي بود كه ابزار گسترش و آموزش آن شد. گلستان سعدي بسيار زود به ابزار آموزش زبان فارسي بدل شد و به اين زبان وزن و اعتباري بيشتر بخشيد. پدران ما نوشتن را با سعدي آموختند. شايد اينان آنگونه نياموخته باشند كه چنين به بازياش ميگيرند. سعدي سخنان ضد و نقيض هم دارد زيرا زندگي و انساني را شرح ميدهد كه سراسر تناقض است.در جايي در سيرت پادشاهان گويد: «وزراي نوشيروان در مهمي از مصالح مملكت انديشه همي كردند و هر يكي از ايشان دگرگونه راي همي زدند و ملك همچنين تدبيري انديشه كرد. بزرجمهر را راي ملِك اختيار آمد. وزيران در نهانش گفتند: «راي ملك را چه مزيت ديدي بر فكر چندين حكيم؟ گفت به موجب آنكه انجام كارها معلوم نيست و راي همگان در مشيت است كه صواب آيد يا خطا پس موافقت راي ملك اوليتر است تا اگر خلاف صواب آيد، به علت متابعت از معاتبت ايمن باشم.» اين درس اخلاقي نيست، فرصتطلبانه است. اما شاهد بودهايم و هستيم كه امروزه نيز «چنين كنند بزرگان چو كرد بايد كار!»اما در همان فصل ميفرمايد: «يكي از وزرا معزول شد و به حلقه درويشان درآمد. اثر بركت صحبت ايشان در او سرايت كرد و جمعيت خاطرش دست داد. ملك بار ديگر برو دل خوش كرد و عمل فرمود قبولش نيامد و گفت معزولي به نزد خردمندان بهتر كه مشغولي» و سپس ميافزايد «ملك گفتا هر آينه ما را خردمندي كافي بايد كه تدبير مملكت را بشايد، گفت اي ملك نشان خردمند كافي جز آن نيست كه به چنين كارها تن ندهد.»و در نكوهش اختلاسها فرمايد: «آوردهاند كه نوشين روان عادل را در شكارگاهي صيد كباب كردند و نمك نبود غلامي به روستا رفت تا نمك آرد. نوشيروان گفت نمك به قيمت بستان تا رسمي نشود و ده خراب نگردد. گفتند از اينقدر چه خلل آيد؟ گفت بنياد ظلم در جهان اول اندكي بوده است، هر كه آمد برو مزيدي كرده تا بدين غايت رسيد.» ديگر چه گويم كه سعدي خود نگفته باشد؟
انتهای پیام/*