سردار اسماعیل قاآنی، حاج اسماعیل سلیمانی است، در میان دوستان شهید، هیچکس منزلت او را نزد حاج قاسم نداشت و این بیدلیل نبود.
السلام علیالحسین و علیالارواح التی حلت بفنائک (سلام بر تو ای اباعبدالله و بر آن ارواح مقدسی که کنار تو آرمیدهاند). امروز یک سال از شهادت مردی که حضور و شهادتش یک انقلاب بود و به تعبیر دیگر تحولی عمیق بود، میگذرد.
خداوند متعال در قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیلالرحمن را یک امت معرفی فرموده است (ان ابراهیم کان امهًْ 120/نحل) و حضرت امام خمینی (سلامالله علیه) شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی را «یک ملت برای ملت ما» (صحیفه امام، ج 15 ص 205) خواندند. سردار سلیمانی البته در عین به شهادت رسیدن، «حضور» دارد، جدای از صراحت قرآنی، ما به عینه هم حضور او را در جهان و جامعه خود مشاهده میکنیم.
سردار سلیمانی هنوز هم برای ولی امر مسلمین، «مالک اشتر» است. هنوز به پیش میرود هنوز راه باز میکند، هنوز دشمن را عقب میزند و ترس دشمن از سردار سلیمانی کم نشده است، چرا که هنوز هست و دژی نیست که فرو ریخته باشد. قاسم سلیمانی هست.
حالا پررنگتر است چرا که بیش از این با عنصر شهادت و خون دیده نمیشد. حالا حرف او در میان مردم منطقه و در میان مردم ایران نافذتر است چرا که دیگر نمیتوان حرف او را رنگ دنیایی زد.
حالا وقتی از مبارزه با آمریکا حرف میزند، هیچکس نمیگوید او آمریکا را نمیشناسد و تحلیل تندی از آن دارد. حالا همه میدانند آمریکا متجاوز است و منطق نمیشناسد.
گواه این سخن شهادت اوست، حالا او فقط با زبان گواهی نمیدهد که آمریکا پلید و غیرقابل اعتماد است، با خون خود نیز همین را گواهی میدهد و حالا دیگر کسی نمیگوید حرف دیگری هم درباره آمریکا وجود دارد، آن را هم باید شنید.
سخن شهید درباره ولایتفقیه و امام خامنهای- دامت برکاته- هم با خون او جلوه دیگری پیدا کرده است. سردار سلیمانی با قسم پیدرپی تبعیت از آقا را از برجستهترین وجوه عاقبتبهخیری میدانست و با صراحت از آن سخن میگفت و با وصیتنامهای که پس از شهادت او منتشر شد و البته در حال و هوای شهادت هم نوشته شده بود، «التزام به ولایت» را مورد تأکید دوباره قرار داد. اینجا دیگر شهید راه را به هر چون و چرایی بسته است.
سردار سلیمانی هست، در ذهن ما، در قلب ما، در روح ما، در همه وجود ما، در ارادههای خیر ما، در نگاه بصیرانه ما، در ایمان و اعتقادات ما، در باورها و آرمانهای ما، در نگاه ما به آینده، در عزم و جهاد ما، در خط مقدم، در کنار رهبری، در جلوی شهدا حضور دارد، چه حضوری پررنگتر از این؟ کدام زندهای این همه حضور دارد؟
بنابراین آنچه ما را در رفتن او بیتاب میکند، عدم حضور او نیست، نقصان شخصی ما در تطبیقمان با اوست. تا پیش از شهادت ما گمان میکردیم با او وجه انطباق داریم و یکی چون او هستیم. حالا که به اوج او واقف شدهایم، در خودمان وجه انطباق با او نمیبینیم و از این روست که دلتنگیم که چرا با وجود اینکه دنیای ما پر است از قاسم سلیمانی، ما از او دوریم!
سردار حاج قاسم سلیمانی هنوز در منطقه، فرماندهی میکند، ساز و کاری که او در جای جای منطقه به وجود آورد، هنوز و تا دهها سال دیگر کار میکند، نیروهایی که او تربیت کرد و عدد واقعی آن به میلیونها نفر میرسد، حضور دارند و مهمتر از آن منطق سردار سلیمانی در مواجهه با مسایل مهم بینالمللی و منطقهای بر جای خود باقی است. آمریکا امروز از سوی همه ملتهای منطقه، «دشمن» دیده میشود. این منطق منطقه ماست که آینده را «معماری تازه» خواهد کرد.
سردار اسماعیل قاآنی، در میان کسانی که دهها سال با سردار شهید زندگی کرده و به او کمک نمودهاند، «نزدیکترین به حاج قاسم سلیمانی» است در خلوص، توکل، توسل، شجاعت، درایت، بصیرت و ولایی بودن هیچ کم از مرشد شهید خود ندارد. او حاج اسماعیل سلیمانی است، در میان دوستان شهید، هیچکس منزلت او را نزد حاج قاسم نداشت و این بیدلیل نبود.
سردار روزی که با اطمینان به شهادت در بغداد، به بیروت رفت و با آیتالله مجاهد سید حسن نصرالله خداحافظی کرد، از هر حیث دلی آرام و قلبی مطمئن داشت و یک جنبه مهم این آرامش و اطمینان، توانایی سردار قاآنی به ادامه راه بود.
او مطمئن بود با رفتنش خللی در جبهه منطقهای جمهوری اسلامی پدید نمیآید و کار رهبر معظم انقلاب اسلامی در منطقه دچار مشکل نمیشود. اگر غیر از این میاندیشید، عشق شدیدش به امام خامنهای - دامت برکاته- او را از رفتن آخر به بغداد- 13 دی ماه- بازمیداشت.
سردار شهید در دو دهه اخیر، منطقه را براساس «اخراج غرب» معماری کرد چرا که حضور و مداخلات غرب در منطقه، سرخط و عامل اصلی مشکلات مسلمانان است و تا این حضور و مداخلات: ازاله نشود، کار قاطعی نمیتوان کرد. حتی ممکن است دولتهایی با خصوصیات دینی و مردمی روی کار آیند، اما از مداخلات و اقدامات خصمانه غرب و بویژه آمریکا در امان نیستند.
کما اینکه در ایران این اتفاق مهم روی داد و یک نظام سیاسی مقتدر دینی و مردمی شکل گرفت اما هیچگاه از توطئهها و سوءنیتهای غرب در امان نبوده است. سردار شهید کلید حل مسایل منطقه را اولاً ازاله آمریکا از منطقه و پس از آن شکل گرفتن دولتهای معنوی و مردمی میدانست و از این رو همه اقدامات شهید حول موضوع «اخراج آمریکا از منطقه» تمرکز داشت و تا حد زیادی هم موفق شد اما این راه در این دو دهه بطور کامل محقق نگردید.
امروز اخراج آمریکا، بیش از دوره فرماندهی شهید در منطقه مد نظر قرار گرفته و آشکار شده است. در دوره شهید این سیاست اگرچه بطور جدی دنبال میگردید با صراحت ابراز نمیشد. اما امروز بعد از اینکه این تبدیل به مطالبه عمومی شده است، با صراحت ابراز میشود.
با پیگیری این سیاست، نیروهای آمریکایی در منطقه- از افغانستان تا لبنان- امنیت ندارند و در هر جا نغمه اخراج آمریکا به گوش میرسد. رفتار آمریکاییها هم نشان میدهد که در شرایط دشواری قرار گرفتهاند و در عین حال که میدانند بدون سلطه نظامی، نمیتوانند سلطه سیاسی کنونی خود را حفظ کنند، به عدم امکان حفظ نظامیان خود از افغانستان و عراق اذعان دارند و لذا درصددند فضای آکنده از نفرت مردم از آمریکا را با صحبت کردن از امکان خروج، آرام نمایند.
آمریکا با به شهادت رساندن سرداران شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، دچار خطای فاحش شد. مقامات پنتاگون گمان کردند با زدن یک زخم جدی، آنچنان رعبی بر منطقه حاکم میکنند که از آن پس هر چه از دولتها و ملتها بخواهند، بیدرنگ در اختیار آنان میگذارند.
در این جمعبندی یک چیز کلیدی نادیده گرفته شد و آن این بود که با عنایات خداوند متعال و رهبری امام خامنهای- دامتبرکاته- و اقدامات شهید و یارانش، منطقه، منطقه سلیمانی شده است. شاید اگر 20 سال پیش چنین اقدامی اتفاق میافتاد، پنتاگون به جمعبندی خود میرسید.
کما اینکه در سالهای 1381 تا 1383 توانست با ضرباتی در افغانستان و عراق، دولتها و ملتهای منطقه را مرعوب کند. اما اکنون اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی نه تنها رعبی ایجاد نکرده بلکه بر دامنه حملات مردم به نظامیان آمریکا در عراق، افغانستان و... افزوده است. هم اینک آمریکاییها در عراق امنیت ندارند.
پایگاه نظامی پرطمطراق آمریکا در اربیل- حریر- و در الانبار- عینالاسد- مورد حمله قرار گرفتهاند و تاکنون دهها نیروی نظامی آمریکا در عراق کشته شدهاند.
آمریکاییها با به شهادت رساندن شهید سلیمانی و شهید ابومهدی با یک گروه و یک کشور مواجه نشدند بلکه با همه ملتهای منطقه مواجه شدهاند. پس از این شهادت، گروههای ضد آمریکایی که دارای مذاهب مختلفند و از اقوام مختلف تشکیل شدهاند، کنار هم قرار گرفتند و این در حالی است که تا پیش از این- بعنوان مثال- جنبش فلسطینی حماس از اینکه متحد جنبش یمنی انصارالله دیده شود، ملاحظه داشت.
حالا جنبشهای سنی و شیعی منطقه و جنبشهای عربی و غیر عربی منطقه کنار هم قرار گرفتهاند و بطور واقعی به یک جبهه تبدیل شدهاند. الان همه اینها همزمان علاوه بر آنکه در مقابل آمریکا و انگلیس قرار دارند، در مقابل رژیم صهیونیستی و دولت سعودی و دولت امارات هم قرار گرفتهاند.
آمریکاییها با بلاهت خود، سردار سلیمانی را در بغداد شهید کردند، جولان سوریه را اسرائیل خواندند، کرانه باختری را متعلق به رژیم جعلی اسرائیل معرفی کردند.
انصارالله یمن را به همراه حزبالله و سپاه پاسداران در لیست سیاه قرار دادند و به این نکته توجه نکردند که با این اقدامات، عملاً منطقه را به دو دسته، طرفداران اسلام و طرفداران اسرائیل تبدیل کرده و در واقع فرش منطقه را از زیرپای رژیم صهیونیستی کشیدهاند.
حالا با غلیظ شدن اوضاع، آمریکا نمیتواند در منطقه بماند و خیلی واضح است که با رفتن نظامیان آمریکا و یا حتی محصور شدن آنان، جبهه منطقهای آمریکا هم فرو میپاشد. به همین جهت بعضی از تحلیلگران اسرائیلی با اشاره به تشدید فشارها به ارتش آمریکا برای خارج شدن از منطقه،شرایط اسرائیل را دشوار ارزیابی کرده و گفتهاند یک موج جدید منطقهای که راه انداختن آن برای ایران بسیار آسان است، بساط اسرائیل را در هم میپیچد.
یک هفته پیش، یک تحلیلگر صهیونیست در روزنامه جروزالم پست نوشت: «فلسطین برای مردم عربستان، مصر و... موضوعی بسیار مهم است. حکومت ایران تنها حکومت متعهد به آرمان فلسطین است و مردم عرب را با خود همراه خواهد کرد. ایران با مردم کشورهای عربی صحبت میکند و موضوع خیانت حاکمان آنها به آرمان فلسطین را مطرح خواهد کرد. این چیزی است که باید منتظر آن باشیم. ایران اکنون فرصت دارد تا قلب ملتهای عربی را با خود همراه سازد. در نهایت ایران موفق میشود، قلب مردم برخی از این کشورها را با خود همراه سازد. بعنوان نمونه در آینده خواهیم دید که مردم مصر با ایران همراه خواهند شد.»