خروجی جنگ اقتصادی باید و میتواند اقتصاد بدون نفت، انضباط مالی کشور، مبارزه جدیتر با ریختوپاشها و مفاسد، متنوعشدن اقتصاد (عاملی که به اذعان آمریکاییها نقش قابل توجهی در دوام آوردن اقتصاد ایران در برابر این حجم تحریم داشته است) و... باشد.
آمریکا سالهاست که پنج جنگ جدی و تمامعیار را علیه جمهوری اسلامی ایران کلیدزده و دنبال میکند. قبل از هر چیز باید به این نکته مهم اشاره کرد که اگر جنگ به معنای اولیه آن یعنی نبرد نظامی بهطور واقعی در دستور کار آمریکاییها نیست و هرازگاهی به شکل فانتزی و نمایشی آن را مطرح میکنند، دلیلی ندارد جز آنکه یک بار در زمان صدام آن را عملاً آزموده و توان کشور را در این میدان محک زدهاند.
توان نظامی ایران با آن دوران قابل مقایسه نیست و آمریکا گوشهای از آن را اخیراً در ماجرای سقوط پهپاد پیشرفته خود چشید. پس اگر این گزینه روی میز نیست علت آن به عدم تمایل واشنگتن بازنمیگردد بلکه به عدم توانایی آن مربوط است. اما پنج جنگ کنونی آمریکا علیه ایران عبارتند از؛
1- جنگ اقتصادی: این جنگ که در قالب تحریم و حتی خرابکاری و سنگاندازیهای فراتحریمی است، اگر چه عمری حدود 40 ساله دارد اما طی حدود 15 سال اخیر وارد فاز تازهای شده و به شدت افزایش یافته است.
جنگی که به اعتراف خود آمریکاییها در طول تاریخ بشری سابقه نداشته و درصدی از آن برای به زانو درآوردن هر کشور و ملت دیگری کافی است.
تحریم مالی و نفتی اصلیترین ابزارهای آمریکا در این جنگ جنایتکارانه که پایههای آن در اواخر دوره ریاستجمهوری جرج بوش جمهوریخواه گذاشته شد، در دوره هشتساله باراک اوبامای دموکرات تکمیل شده و به شدت اوج گرفت و در دوره دونالد ترامپ جمهوریخواه به سقف خود رسید.
2- جنگ روانی: رسانهها اصلیترین ابزار این جنگ نابرابر هستند. اگر زمانی کشتیهای جنگی و هواپیماهای بمبافکن ابزار سلطه و استکبار بودند، اینک رسانههای پرقدرت و فراگیری که در اختیار کلانسرمایهداران جهانیاند، همان وظیفه را برعهده دارند. آنها هستند که افکار عمومی جهان را شکل داده و هدایت میکنند.
جنایتکارترین دیکتاتورها و خونینترین جنایتها را توجیه کرده یا به حاشیه میرانند و در مقابل آنانی که از موجودیت خود دفاع میکنند را تروریست جلوه میدهند.
این جنگ روانی در مورد ایران چند هدف و برنامه را همزمان دنبال میکند؛ اول و پیش از همه ناامید کردن مردم با جعل واقعیات و تحریف حجم دستاوردها، مشکلات و موانع، دوم ارائه راهحلهای کاذب و خطرناک در قالب راههای میانبر و سهلالوصول، سوم تخریب چهرههای انقلابی و دلسوز ملت و کشور با انواع و اقسام تهمتها و برچسبها، چهارم تحریف گذشته با هدف پشیمانسازی ملت از قیام علیه حکومت فاسد و وابسته پهلوی، پنجم اختلافافکنی میان گروههای مختلف از مردم با نظام، مردم با مردم، نهادها و مسئولان با یکدیگر، ششم زمینهسازی برای ایجاد آشوب و شورش و...
3- جنگ فرهنگی و اعتقادی: شاید این جنگ نسبت به چهار جنگ دیگر از هیاهوی کمتری برخوردار باشد اما باید گفت محور و کانون تمام درگیریها به آن بازمیگردد. جمهوری اسلامی ایران یک نظام اعتقادی و ایدئولوژیک است و مردم ایران نیز مردمی معتقد هستند که نشان دادهاند حاضرند خون خود را نیز فدای آرمانها و اعتقاداتشان کنند.
پیروزی در این جنگ برای دشمن پایانبخش سایر جنگها نیز بوده و اساساً دیگر نیازی به درگیری و مخاصمه نیست. مغز این جنگ را میتوان در رقابت ایده حکمرانی دینی و سکولار جستوجو کرد. این جنگ در میدان عمل، طیف وسیعی از اقدامات را شامل میشود که رسانه یکی از اصلیترین ابزار آن است.
مرجعسازی، شبههافکنی در اصول دین و اعتقادات دینی، تخریب و تحقیر تفکر دینی و افراد معتقد و مومن، ترویج بیحجابی، حمایت از چهرههای ضددین و زاویهدار و ترویج آثار آنان از جمله نمودهای بیرونی این نبرد است.
4- جنگ اطلاعاتی-امنیتی: جنگها بهطور کلی به سه دسته قابل تقسیم هستند. جنگ نرم، سخت و نیمهسخت. جنگ رسانهای و اعتقادی در دسته جنگ نرم قرار میگیرد و جنگ نظامی از نوع سخت است. جنگهای اطلاعاتی و امنیتی در دسته سوم یعنی نیمه سخت تقسیمبندی میشوند.
تقریبا تمام گروهها و چهرههای معاند و معارض جمهوری اسلامی بهطور مستقیم یا با واسطه زیر چتر حمایتی آمریکا هستند. گروههایی که ناامنی، خرابکاری و ترور شیوه آنهاست و برخی از آنها رسماً تجزیهطلب هستند. حملات متعدد سایبری، جاسوسی، ترور دانشمندان هستهای، خروج سازماندهی شده مغزها از کشور، برخی از جلوههای این نبرد نیمه سخت اطلاعاتی-امنیتی هستند.
5- جنگ نیابتی: میدان این جنگ در منطقه است. سوریه را میتوان ویترین اصلی این جنگ دانست. هر کشور و گروهی در منطقه که با ایران دوستی و همراهی اعتقادی یا عملی داشته باشد، از گزند توطئه و هجمه آمریکا و مزدورانش در امان نیست. رژیم جعلی اسرائیل و برخی کشورهای مرتجع منطقه در این جنگ در کنار آمریکا هستند.
جنگ نیابتی در مناطق مختلف، اشکال خاص خود را دارد. آمریکاییها در یمن بهطور مستقیم درگیر و فعال هستند، در سوریه هم حضور دارند و هم از گروههای تروریستی حمایت میکنند، در عراق حضوری مخرب داشته و به دنبال اختلافافکنی و جدایی میان ایران و عراق –هم در سطح حکومت و هم ملت- هستند، در بحرین از سرکوب شیعیان پشتیبانی میکنند و در لبنان قدرت و محبوبیت حزبالله را نشانه رفتهاند. ایران هر کجای منطقه، منافع، نفوذ و محبوبیتی داشته باشد مورد هدف این جنگ است.
آنچه گفته شد خلاصهای کلی و غیرقابل انکار از وضعیت میان آمریکا و ایران است. درباره مختصات، الزامات، راهبردها و تاکتیکهای مواجهه با هر کدام از این میدانهای درگیری میتوان بهطور مفصل و جداگانه بحث کرد. اما بهطور کلی و خلاصه میتوان چند نکته مهم و اساسی درباره این منازعه شدید و همهجانبه بیان داشت:
1- مجموع این پنج جنگ تحمیلی، میزان دشمنی و خصومت آمریکا با ایران را نشان میدهد. کسانی که این دشمنی و بزرگی آن را نفی و یا کوچکتر از آنچه هست معرفی میکنند، در خوشبینانهترین حالت دوستان نادانی هستند که عملاً در زمین دشمن بازی کرده و پازل او را تکمیل میکنند.
2- دشمنی آمریکا با ایران مربوط به دیروز و امروز و الاغها (حزب دموکرات) و فیلها (حزب جمهوریخواه) نیست. امید داشتن به رفتن این و آمدن آن در آمریکا و تاثیر مثبت آن بر شدت و روند این منازعه، چیزی جز سادهلوحی نیست.
آنهایی که گمان میکنند اگر ترامپ در 2020 برود و نامزدی دموکرات پیروز شود به برجام بازمیگردد، خام اندیشانی هستند که سپردن مقدرات ملت و مملکت به آنها مخاطرهآمیز است.
3- در بسیاری از جلوههای جنگهای پنجگانه فوق، مردم به معنای عام آن هدف گرفته شدهاند. علت این هدفگیری دقیق نیز به آن برمیگردد که آمریکاییها پس از چهل سال دریافتهاند که زیربنای قدرت ایران مردم آن هستند.
پس این مردم باید تحت فشار شدید قرار گیرند، ناامید شوند، نخبگانشان مهاجرت کنند، افکارشان دستکاری شود و یک دوجین دیگر از این طرحهای نرم و نیمه سخت.
وقتی هدف اصلی حملات مردم هستند، دفاع نیز باید ناظر به این هدف باشد. هر طرح و برنامه پدافندی در این جنگها که مردم در آن غایب بوده و در نظر گرفته نشده باشند، محکوم به شکست است.
4- سادهلوحی دیگر در این زمینه آن است که عدهای گمان کنند با مذاکره و مصالحه میتوان از هجوم آمریکا کاست و آن را مهار کرد. این نبرد از آن نبردهایی است که شما در آن چارهای جز پیروز شدن ندارید.
میان تسلیم و پیروزی در این جنگ، گزینه واسطی وجود ندارد. از نظر آمریکاییها مذاکره نیز یک ابزار جنگی است. جنگی پرخسارت و مهیب با ابزار کلمات و البته چاشنی لبخند و آن وقت هم که لازم باشد اشک زنانه امثال وندی شرمن!
5- جنگ بهطور کلی ماهیتی تهدیدآمیز دارد اما افراد و مجموعههای هوشمند، تهدید را به فرصت تبدیل میکنند. این جنگها با تمام آسیبها و عوارضی که دارند در عین حال میتوانند به فرصت تبدیل شده و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کنند.
خروجی جنگ اقتصادی باید و میتواند اقتصاد بدون نفت، انضباط مالی کشور، مبارزه جدیتر با ریختوپاشها و مفاسد، متنوعشدن اقتصاد (عاملی که به اذعان آمریکاییها نقش قابل توجهی در دوام آوردن اقتصاد ایران در برابر این حجم تحریم داشته است) و... باشد.
6- و بالاخره آنکه تسلیم شدن راحتترین راه پایان جنگهاست... و البته فاجعهبارترین نیز هست.