الان چيزي که جريان اصولگرايان بيشتر از همه و مخصوصا جريان اصلاحطلب گرفتارش شده اين است که هميشه در مسير يک مبارزه تصنعي حرکت کردهاند و شايستگيها در بينشان کمتر مطرح بوده و الان مدعيانشان آنقدر زياد شدند که به اين سادگي نميتوانند جمع کنند.
ما بايد بدانيم اگر بخواهد ائتلاف بشود يا نشود، طبيعتا چه استراتژي براي اين مرحله از انتخابات و قانع کردن بدنه اجتماعيمان در پيش گرفتهايم. طبيعتا هر اظهارنظري هم که صورت بگيرد ابتدا بايد اين مسأله را روشن کند که در اين مرحله انتخابات بايد براي کاري که انجام ميدهيم براي بدنه اجتماعيمان توجيه قابل قبول داشته باشيم تا بتوانيم اقدام کنيم که حضور و آمدنشان مقبول است و ميتواند بخشي از خواستههايشان را تامين کند يا به هر صورت مثل دفعه قبل بگوييم که ميخواهيم خطري را از کشور دفع کنيم که اهميتش براي رفتن افرادمان بيشتر است.
در حقيقت يک نگاه هدفدار مشخصي لازم است. اينکه اين مرحله ميبينيد حرفهاي جسته گريختهاي گاهي وقتها خيلي ملايم و گاهي وقتها زمخت شنيده ميشود، به اين برميگردد که تعيين استراتژي در اين مقطع انتخابات و در اين مرحله، کار بسيار مهمي است. اما اين سردي و لختي اگر به گفتمان اميدوارکنندهاي تبديل نشود، اقناع کننده نيست.
لذا صحبت سر اين بوده که ما نميتوانيم از انتخابات بگذريم. براي ما يک استراتژي بسيار مهم است. اهميت صندوق راي بايد هميشه در ذهن و انديشه جامعه وجود داشته باشد که کمهزينهترين مسير براي ايجاد تغييرات است. ولي الان صحبت اين است که آيا براي حفظ اين ارزش و اهميت اين صندوق براي مردم ما ميتوانيم بااين وضعيتي که همه افرادمان را رد کنند و با استفاده از افرادي که ممکن است تعهد چنداني به جريان نداشته باشند، وارد ميدان شويم؟
بايد به جامعه اهميت اين قضيه را نشان دهيم و با همت بالا هم حضور پيدا کنيم. اکنون جنبش و تحرک انتخاباتي را در جريان اصلاحات بيش از اصولگرايان ميبينيد. براي اينکه برايمان اهميت دارد و تنها مسيري که براي اصلاحات ميشناسيم، همين مسير است.
اکنون صحبت سر اين است که چه شکست بخوريم يا نخوريم، چه بتوانيم اکثريت داشته باشيم و چه نداشته باشيم، قهر نخواهيم کرد و با جديت حضور پيدا خواهيم کرد. الان صحبتي که در بين جريان اصلاحات هست که بيشتر مطرح است اين است که به هر صورت بنا نيست با آدمهاي بدلي وارد ميداني شويم که بعد نتوانند انتظاراتي را که مردم از اين جريان دارند محقق کنند.
اظهارنظر شخصيتهاي اصلاحطلب اعم از اينکه «حاضريم در انتخابات ببازيم اما ائتلاف نکنيم يا با ائتلاف با اعتداليون بازي را بردهايم» تفاوت چندان زيادي در اين دو قول نميبينم. اما نه بناست که نردبان کسي شويم آنهم بدون هدف که درواقع داريم مردم را نردبان ديگران ميکنيم نه از مسيري که به عنوان مسير اصلاحات انتخاب کردهايم، دست خواهيم کشيد.
از آن طرف سابقه انتخابات قبلي جريان مقابل نشان داده که موفقيتشان زماني است که ما نتوانيم يک رقابت جدي عادلانه داشته باشيم. ميدانند که اگر شرايط عادي، طبيعي و عادلانه باشد، خيلي شانس براي گرفتن راي از مردم را ندارند ولي طبيعتا بعضيهايشان شايد خيلي بدشان نيايد که اين محدوديتها بيشتر شود تا زمينه براي آنها فراهم شود که اينهم به نظرم تحليل اشتباهي است.
به دليل اينکه در درازمدت مشکلاتشان را به حدي بالا خواهد برد که حتي خودشان هم دچار حيرت شوند. در رقابت است که شايستگيها به راحتي هم براي خودشان هم براي جامعه و هم براي طرفدارانشان قابل پذيرش خواهد شد. وقتي در يک فضاي سياسي گلخانهاي کار را پيش ميبريد، چون شايستگيها خيلي معلوم نميشود، به صورت طبيعي مدعيان هم افزايش پيدا ميکند.
وقتي مدعيان افزايش مييابد، افتراق و جدايي و غيره ذالک به دنبالش خواهد آمد. الان چيزي که جريان اصولگرايان بيشتر از همه و مخصوصا جريان اصلاحطلب گرفتارش شده اين است که هميشه در مسير يک مبارزه تصنعي حرکت کردهاند و شايستگيها در بينشان کمتر مطرح بوده و الان مدعيانشان آنقدر زياد شدند که به اين سادگي نميتوانند جمع کنند.
اگر بخواهند اين آفت را جبران کنند فقط راهش اين است که آنها هم به جريان اصلاحطلب در يک کار مشترک کمک کنند؛ به اينکه شرايط انتخابات، شرايط عادلانه و آزاد باشد تا از درون اين شايستگيها هم بهتر خودش را نشان دهد. اگر غير از اين باشد، ديگر فرقي نميکند که من باشم يا تو باشي! و اينکه آزمون و شايستگيات را چگونه نشان دادي و چطور ميتواني از عهده اين کار برآيي در دعواها هم گم ميشود. درواقع آزمون جدي نبوده که در آن، هم جامعه افراد را بشناسد و هم افراد خودشان را.