به نظر ميرسد آمريکاييها در يک سراشيبي افتادهاند که اگر چه قابل لمس نيست اما ديگر قادر نيستند همچون دهه 1960 براي خودشان استقلال مفرط ايجاد و به سمت جهان تکقطبي حرکت کنند.
متاسفانه اجلاس عدم تعهد به دليل مرور زمان دچار دست اندازهايي شده است که قادر نيست تصميمات عاجل اتخاذ نمايد. اجلاس عدم تعهد به دليل تمايلات مستقلانه مارشال تيتو و احمد سوکارنو اندونزيايي تشکيل گرديد. مساله اينجاست که اجلاس عدم تعهد به دليل نيازهاي نزديک و اخذ وام توسط برخي از کشورهاي عضو از غربيها و همچنين به دليل نداشتن يک استراتژي واحد و تصميمگيري مستقل براي اداي امکانات سياسي در جهان امروز قادر به تاثيرگذاري آنچناني نيست.
همچنين بهرغم فشارهاي موجود و بهرغم تغيير برخي از رهبران کشورهاي عدم تعهد دچار روزمرگي شده است. به گونهاي که در يکي اجلاسهاي پيشين يکي از رهبران جنبش عدم تعهد به طرف ايراني گفت اگر وقايعي که در کشور شما بهوقوع پيوسته در کشور ما بهوقوع ميپيوست ما چندين بار زيرو رو ميشديم.
متاسفانه ما جسارت برخورد با آمريکا را نداريم در نتيجه همه کشورها پشت سرتان هستند تا ببينند شما چه تصميمي اتخاذ ميکنيد و بعد ما نيز همان گونه عمل نماييم. به نظر ميرسد اجلاس عدم تعهد آنچنان که بايد و شايد قادر نيست چندان تصميمي اتخاذ نمايد. اما به هر حال ميتوان به آن به عنوان يک سازمان داراي اثر در سطح نظام بينالملل همچون اتحاديه عرب، سازمان وحدت آفريقا و... به آن نگريست.
زماني که جورج بوش پدر براي اولين بار در ايالت ويسکانتين در سال 1991 مساله جهان تکقطبي را مطرح نمود به هيچ عنوان فکرش را هم نميکرد که جهان بعد از گذشت سه دهه دچار چندقطبي خواهد شد که هرگز مايل به تمايلات آمريکاييها نبود. زماني که کاندوليزا رايس مساله زايمان خاورميانه را مطرح کرد به عنوان يک جهان تکقطبي سرمست از پيروزيهايي که در فروپاشي شوروي بهوقوع پيوسته بود، اين مساله را مطرح کرد اما امروز جهان بهرغم خواست آمريکاييها به سوي وضعيت چندقطبي ميرود.
کشورهاي عضو اتحاديه اروپا، چين، روسيه، هند و حتي کشورهاي جي20 جزو قدرتهاي نوظهور هستند. امروز ديگر آمريکاييها همانند دهه 1960 نيستند. بنابراين اين نويد براي کشورهاي مشترکالمنافع و تازه استقلال يافته وجود دارد تا آنها بتوانند به استراتژي واحدي مبني بر چندگانگي قدرت دست پيدا کنند.
به نظر ميرسد آمريکاييها در يک سراشيبي افتادهاند که اگر چه قابل لمس نيست اما ديگر قادر نيستند همچون دهه 1960 براي خودشان استقلال مفرط ايجاد و به سمت جهان تکقطبي حرکت کنند. دنياي چندقطبي در برابر تکقطبي مزاياي فراواني دارد از جمله آنها ميتوان به جمعيت اشاره کرد دوم وسعت سرزميني و سوم منابع زير زميني و خدادادي و چهارم موقعيت ژئواستراتژيک است.
در نتيجه هرگز اين آمال و آرزوهاي آمريکاييها برآورده نخواهد شد تا آنها بتوانند به يک جامعه تکقطبي دست پيدا کنند. بنابراين وجود اين کشورها به عنوان کشورهايي که در آينده ميتوانند قطبهاي قدرت آينده تلقي گردند در ميان اين مولفهها ميتوانند برابر با ايالات متحده آمريکا عرض اندام نمايند.