در فضاي كنوني كشور عدالت و حقيقت قرباني رقابتهاي سياسي و فرقهگرايي سياسي ميشوند و حتي مردم نيز چندان اعتمادي به اين بازيهاي سياسي ندارند. زيرا مبارزه اصيل با فساد و ظلم و بيعدالتي با گرايش فرقهاي به كلي تفاوت دارد.
در ميان اصولگرايان چند نفر هستند كه مطالبشان را بايد خواند. البته ميدانم كه بسياري از دوستان دنبال مواضع و نوشتههاي راديكالهاي آنان بوده و گمان دارند كه آنها تعيينكننده هستند. در حالي كه به نظر ميرسد همين تفكر دوستان ما است كه مطالب راديكالها را بيش از آنكه ارزش داشته باشد، قيمتگذاري ميكنند.
در عوض بنده معتقدم بايد به نوشتههاي كساني بيشتر پرداخت كه خيري عمومي در نوشته آنان است. يكي از اين افراد آقاي عبدالله گنجي مديرمسوول روزنامه جوان است. گرچه اختلافنظرهاي اساسي با ايشان وجود دارد، ولي در مواردي نكات مشتركي نيز هست كه ميتواند مبناي اقدام سازنده باشد.
وي در آخرين گفتوگويي كه داشته، درباره ستار بهشتي و موارد مشابه موضعي ارزشمندي گرفته و اظهار داشته است: «كاري كه در حق ستار بهشتي انجام شده خيانت بوده و بايد با آن برخورد و نتيجه به مردم اعلام شود. برخي كه باعث فوت او شدهاند بايد به دادگاه ميرفتند. اينكه آدمي برود زندان اين جوري با او برخورد شود به نام جمهوري اسلامي خيلي بد است. خيلي پلشتي در حاكميت است اما اصولگراها نسبت به آنها موضع نميگيرند. وقتي ستار بهشتي كشته ميشود اصلاحطلبها ميروند با مادرش عكس ميگيرند ولي اصولگراها هيچي نميگويند. فرض اصولگراها اين است كه پليس يك اشتباهي كرده است و حالا فرد خاطي را به دادگاه ميبرند و محاكمه ميشود. طرف در زندان كشته شده است من حمل بر اين ميكنم كار بدي است و معتقدم بايد برخورد كنند. اما به اين نميرسم كه بايد در اين زمينه بيايم و حرف بزنم. در صورتي كه از من توقع است. اينكه تنها نيتم اين باشد كه بايد با اين قتل برخورد شود كافي نيست. بايد بياييد مردم نظر شما را بشنوند و بگويند موضع فلاني اين است. اصولگرايان بايد هر موضعي درباره اين پلشتيها دارند را شفاف بيان كنند كه نميكنند. منظورم از فهم اجتماعي همين است. اين نكته بسيار مهمي است.»
واقعيت اين است كه در فضاي كنوني كشور عدالت و حقيقت قرباني رقابتهاي سياسي و فرقهگرايي سياسي ميشوند و حتي مردم نيز چندان اعتمادي به اين بازيهاي سياسي ندارند. زيرا مبارزه اصيل با فساد و ظلم و بيعدالتي با گرايش فرقهاي به كلي تفاوت دارد.
گرايش فرقهاي و سياسي، خودش يكي از مظاهر ظلم و بيعدالتي و فساد است و با وجود و غلبه اين گرايش، نميتوان قدم مثبتي به سوي عدالت برداشت. بنابراين اظهارات آقاي گنجي را بايد به فال نيك گرفت و آن را پايه اقدامي مشترك قرار داد؛ اقدامي كارساز كه ميتواند به برونرفت از اين وضعيت ناخرسندكننده منجر شود.
در پي اين بودم كه تمثيلي تاريخي براي مشابهسازي اين پيشنهاد پيدا كنم، ديدم كه در اين مورد خاص اشاره به پيمان جوانمردان يا همان «حلفالفضول» بهترين نمونه است. پيماني كه سالها پيش از اسلام ميان جوانان مكه بسته شد و پيامبر اسلام (ص) نيز عضو آن پيمان بود. قضيه از اين قرار بود كه يك فرد يمني به مكه آمد و از سوي يكي از قدرتمندان مكه مورد ظلم واقع شد مثل امروز كه سعوديها به مردم يمن ظلم ميكنند. او كالايي را به يكي از افراد بانفوذ قبايل مكه فروخت ولي خريدار از دادن پول كالا استنكاف كرد. آن مرد يمني دستش به جايي نرسيد و در نهايت در كنار كعبه و حجرالاسود فرياد برآورد و از قريش كمك خواست كه حقش را بگيرند.
برخي جوانان مكه از قبايل گوناگون جمع شدند و پيماني بستند و اعضاي پيمان تعهد كردند كه از آن پس هر گاه در مكه اتفاق ناروا و ظلمي رخ دهد، چه براي بيگانه باشد يا براي آشنا و چه آزاد و چه بنده، در مقام دفاع از مظلوم برخيزند، حق او را بگيرند و از وي دفع ظلم كنند. ظالم و تجاوزگر نيز خواه از طبقه بالا باشد يا طبقه پايين، خودي باشد يا غيرخودي فرقي براي آنان نكند.
سالها بعد در مدينه و زماني كه پيامبر به مقام نبوت رسيده بود، به اين كار خود كه در ۲۰ سالگي در آن مشاركت كرده بود افتخار ميكرد و ميفرمود: من در پيماني شركت كردم كه آن را از داشتن بهترين چيزها دوستتر دارم، اگر در اسلام نيز مرا در پيماني مانند آن دعوت كنند اجابت ميكنم. اكنون نيز ميتوان فراتر از مصالح حزبي، گروهي، قومي و سياسي و... و هر چيز ديگر محلي را مقر قرار دهيم و پيماني را بنويسم كه در مبارزه با فساد، ظلم و بيعدالتي هيچ مصلحتي را برتر از عدالت و حق ندانسته و به صورت متحد با آن مقابله شود. انجام اين كار بسيار سخت است ولي اگر فراجناحي شود، همان ميشود كه پيامبر(ص) هم فرمود و آن را از افتخارات زندگياش دانسته است.