تقریباً میتوان گفت وجه مشترک همه پیشنهادهای ارائه شده از سوی جبهه مقابل یزید، بیبصیرتی، عدم شناخت نسبت به جایگاه امامت و ولایت و عدم تبعیت از امام است.
طبق حدیث نبوی: «حُسَینٌ مِنّی وَاَنَا مَن حُسَین» بقا و دوام دین اسلام (صرف نظر از مذاهب مختلف) مدیون و مرهون جانفشانی حضرت امام حسین (ع) است و طی ۱۳۸۰ سال گذشته در باره نهضت خونین حضرت سیدالشهدا بسیار خواندهایم و شنیده ایم و بسیار گفتهاند و نوشتهاند. به جرئت میتوان گفت در جهان کمتر موضوعی را میتوان یافت که مانند واقعه کربلا مورد نقد و بررسی دانشمندان، نخبگان، اندیشمندان، علما، اصحاب قلم در سراسر جهان و در بین ادیان مختلف مورد توجه قرار گرفته و در باره آن سخن نگفته و یا ننوشته باشند. یکی از موضوعات مهم در تحلیل واقعه عاشورا، بررسی پیشنهاداتی است که برخی از افراد به امام حسین علیهالسلام دادهاند. قبل از آنکه به نام افراد و نوع پیشنهاد آنان بپردازیم، لازم است به این نکته توجه کنیم که:
۱ - کسانی که پیشنهاد دادهاند خواص جامعه بودهاند.
۲ - این افراد نهتنها از خواص بودهاند بلکه از صحابی پیامبر اعظم هم در بین آنان دیده میشود.
۳ - فاصله زمانی این پیشنهادها با زمان پیامبر (ص) فقط ۵۰ سال بوده و از عبرتهای این حادثه بزرگ این است که چطور ممکن است مردمی که «در فاصله کمی از عصر پیامبرشان میزیستهاند»، «بر فسق و فجور آل ابوسفیان و فساد اقتصادی و اخلاقی و شرابخواری یزید واقف بودند»، «همگی میدانستند حضرت سیدالشهدا علیهالسلام از سلاله پاک رسالت و فرزند پیامبر خاتم بوده و از علاقه و سخنان پیامبر نسبت به آن حضرت اطلاع داشتند» روی وی شمشیر کشیده و تلخترین، سوزنده و دردناکترین، زشتترین و غیرانسانیترین صحنهها را آفریده و آل طه را به گونهای به اسارت بردند که حضرت زینالعابدین (ع) همه دردها و غم جانگداز عاشورا را فراموش کردند:
۱ - ولیدبن عتبه حاکم مدینه اولین کسی است که امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر را احضار و قبل از آنکه مردم از مرگ معاویه مطلع شوند، بر اساس نظر مشورتی مروان حکم لعنتالله علیه اعلام کرد چنانچه تن به بیعت با یزید ندهد سر او را جدا کرده و به دمشق خواهد فرستاد، اما امام علیهالسلام با هوشیاری و همراه بردن جمعی از جوانان هاشمی توطئه را خنثی کردند.
۲ - محمد حنفیه برادر امام حسین (ع) دومین کسی است که از سر خیرخواهی به برادرش جلای وطن و کوچ کردن به سمت مکه را پیشنهاد میدهد و میگوید دیگر مدینه برای تو امن نیست بنابراین به مکه برو و در آنجا مردم را به خودت دعوت کن؛ اگر پذیرفتند خدا را شکر بگو و اگر مکه را هم ناامن یافتی از مواجهه با یزید خودداری کرده و از سکونت در شهرها پرهیز کن و دائماً از نقطهای به نقطه دیگر کوچ کن. حضرت فرمود: «خوف این را دارم که یزید به طور ناگهانی مرا بکشد و من همان کسی باشم که با کشته شدنش حرمت حرم شکسته میشود». محمّد گفت: «پس به اطراف یمن بروید که مناطق امنی است». حضرت فرمود: «در گفته شما تأمّل میکنم».
سرانجام امام پیشنهاد کوچ به مکه را پذیرفته و بلافاصله با خانواده به سمت مکه حرکت کردند.
۳ - مروان بن حکم به محض اطلاع از کوچ امام به سمت مکه، راه را بر امام بسته و با گستاخی ایشان را تهدید کرد که بیعت با یزید به نفع دین و دنیای اوست! و اگر تن به بیعت با یزید ندهد او را خواهد کشت، حضرت با ناراحتی در جواب گستاخی مروان فرمودند: «اِنَاّ لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیهِ راجِعُون» و ادامه دادند: «عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ بُلِیتِ الْاُمَّه بِراعٍ مِثْلَ یزِیدَ وَیحَک یا مَرْوانَ اَتَاْمُرُنِی بِبَیعَه یزِیدَ وَهُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ؛ فاتحه اسلام را باید خواند آن زمانی که امت گرفتار امیری، چون یزید گردد. وای بر توای مروان آیا مرا به بیعت یزید فرمان میدهی، در حالی که او مرد فاسقی است!»
٤ - عبدالله بن زبیر که حضور امام را مخالف نقشههای خود برای خلافت بر مکه میدید، موذیانه به امام پیشنهاد داد در صورتی که در مکه بماند با وی بیعت خواهد کرد، اما امام حسین (ع) که از بلندپروازی و نیات شوم وی آگاهی داشت از پذیرش پیشنهاد وی امتناع کردند.
۵ - عبداله بن عمر در مکه با امام ملاقات کرده و امام را از جنگ و کشته شدن برحذر داشته و بیشرمانه به امام پیشنهاد سازش با یزید داد. امام (ع) در پاسخ او فرمودند: «ای ابا عبدالرحمن! مگر نمیدانی که یک نمونه ناچیز بودن دنیا در نزد خدای تعالی این است که سر یحیی بن زکریا به عنوان هدیه نزد زنی بدکاره از بنی اسرائیل فرستاده شد؟ آیا نمیدانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب ۷۰ پیامبر خدا را میکشتند و بعد مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده و حرکت ناروایی رخ نداده است، در بازارها نشسته و مشغول خرید و فروش میشدند؟ خداوند در کیفر آنان شتاب نکرد و به موقع از آنها انتقام گرفت.ای ابا عبدالرحمن! از خدا بترس و از یاری من روی برمگردان.»
۶ - عبدالله بن مطیع در بین راه مکه به کوفه امام را زیارت و عرض کرد: «به فدایت گردم! از خدا برای شما طلب خیر میکنم، مبادا از مکه به سوی کوفه حرکت کنی؛ چرا که کوفه همان شهر بدخاطرهای است که پدرت را در آنجا کشتند و برادرت امام مجتبی علیه السلام را در چنگ دشمن رها کردند و خود نیز با او از در نیرنگ درآمدند و او را زخم کاری زدند که نزدیک بود، او نیز کشته شود. در حرم و خانه خدا بمان؛ زیرا تو بزرگِنژاد عربی و از مردم حجاز کسی نیست که با تو در رتبه و مقام برابر باشد. در آنجا بمان تا مردم از اطراف به گرد تو جمع گردند. به خدا سوگند که بعد از تو ما را به زنجیر بردگی میکشند»
علاوه بر افراد مذکور افراد دیگری نیز با امام ملاقات و پیشنهادهای مشابهی ارائه کردهاند که بهدلیل مشابهت و ایجاز و اختصار از بیان آنها صرف نظر میکنیم. پیشنهادهای ارائه شده را به چند دسته میتوان تقسیم کرد:
۱ - پیشنهادهای ذلیلانه عمال یزید و درخواست «تسلیم و بیعت»
۲ - پیشنهادهای افراد عافیتطلب و دین به دنیا فروش مبنی بر «مذاکره و سازش» با یزید و جان از معرکه جنگ احتمالی به در بردن.
۳ - پیشنهادهای خیر خواهانه برخی از خواص و هاشمیون مبنی بر «کوچ کردن به مکه».
٤ - پیشنهادهای افراد محب اهلبیت علیهمالسلام، اما کمبصیرت مبنی بر قبول کوچ و «آوارگی و از محلی به محل دیگر نقل مکان کردن».
۵ - پیشنهادهای خیرخواهانه برخی از خواص مبنی بر «رفتن به نقاط دور از قلمرو یزید مثل یمن».
۶ - پیشنهادهای برخی از خواص عافیت طلب که هم رضایت امام را میخواستند و هم به هیچ وجه مایل به شرکت در جنگ نبودند.
تقریباً میتوان گفت وجه مشترک همه پیشنهادهای ارائه شده از سوی جبهه مقابل یزید، بیبصیرتی، عدم شناخت نسبت به جایگاه امامت و ولایت و عدم تبعیت از امام است. علت اصلی این پیشنهادها چیست؟ چرا در فاصله نیم قرن از رحلت پیامبر جامعه اسلامی را بیبصیرتی، عافیتطلبی، رفاهطلبی و... فرا میگیرد؟ شاید مهمترین پاسخ به چرایی این پیشنهادها، تبعیت دولتمردان و مردم از الگوی اقتصادی فاسد اموی و فساد سیاسی حاکم بر جامعه آن روز باشد؛ یعنی حکومت بعد از پیامبر که بر مبنای «ولایت»، توسط خداوند تعیین شده بود، ابتدا به «خلافت» و بعد از خلافت به «سلطنت» تبدیل شده و نتیجه این تنزل از امامت به سلطنت، جابهجایی ارزشها و نتیجه جابهجایی ارزشها هم، بیبصیرتی و فساد فکری مردم و همراهی با مخالفان و دشمنان ولایت خواهد بود و این عبرت تاریخی فراروی نظام مقدس جمهوری اسلامی است که اگر مسئولان و دولتمردان از آن غافل شوند بیتردید جمهوری اسلامی به همان سرنوشت دچار خواهد شد.