گولاخخان گفت: «بیا تا ما خواستیم برویم تو کار جمعآوری زبالههای پلاستیکی شما زیرآب ما را زدی. اینجوری که نمیشه. من و افرادم با ممنوعیت استفاده از پلاستیک مخالف هستیم.»
در باز شد و همراه موسیو شیطان یک نفر با پالتو و شالگردن و پوتین وارد خانه شد. ببخشید دوستان به پوتین حساس هستند. یک نفر همراه با موسیو شیطان با پالتو و شالگردن و چکمه وارد خانه شد.
خانمباجی گفت: «مادرزنشان دوستشان داشته. سر ناهار تشریف آوردند. فقط ایشان را با این شمایل زمستانی و سرماییبودن معرفی نمیکنید؟»
روح آقاجان گفت که چله تابستان اینطوری پوشیده وای به حال زمستونش.
موسیو شیطان گفت: «ایشان برادر اسکیمو هستن از سرزمین یخی. آوردمش اینجا کمی روی هوای خانه تحقیق کند ببیند در این ماههای نزدیک به انتخابات هوا پس است یا نه؟»
روح آقاجان گفت: «ایشان هواشناسی خوانده؟ تخصصش چیست؟ تجربهاش؟ باباجان شما بیا بشین کنار من بهم بگو چقدر علوم سیاسی خوندی؟ در مورد مسائل جنسیتی در قطب هم....»
خانمباجی گفت: «کلا فکر و ذکرش همین چیزها است. بگذار این برادر اسکیمو یک روز جاگیر شود بعد آبروی ما را ببر. خب عزیزم شما چطور گذرت به اینجا افتاد؟»
برادر اسکیمو گفت: «ما در قطب شمال با انجام تحقیقات بسیار متوجه شدیم که همراه با بارش برف از آسمان ذرات ریز پلاستیکی میبارد.»
گولاخخان فوری شال و کلاه کرد که برود بیرون.
خانمباجی پرسید: «سر ناهار کجا داری میری؟»
گولاخخان جواب داد: «تا دست زیاد نشده، میروم مافیای جمعآوری پلاستیک در قطب شمال را به وجود بیاورم. الان وقتش شده به صادرات کارتنخواب و زبالهگرد و اینها بپردازیم. پیش به سوی سرزمین بکر قطب.»
روح آقاجان گفت: «شما قبل از رفتن فیلم جویندگان طلای چارلی چاپلین را نگاه کن.»
برادر اسکیمو جواب داد: «چون در کشور شما همه چیز از آسمان میباره. گردوغبار، سرب، تیرآهن، بال کبابی، بال سوخته، باران اسیدی و... خب چه کسی در این زمینه از شما با تجربهتر؟»
موسیو شیطان پرسید: «یعنی الان یخها هم به ذرات پلاستیک آلوده شدهاند؟»
موسیوشیطان گفت: «ایشان از بس در این مدت آبدوغ خیار خورده یا در موردش توییت کرده ممکن است یکی از اصلیترین نفرات آلودهشده به ذرات پلاستیک باشه؛ چون آبدوغ خیار بییخ، شبیه پنجاه بدون پنج است.»
خانمباجی گفت: «ما یکبار برای همیشه باید موضوع عدم استفاده از پلاستیک را در این کشور حل کنیم.»
گولاخخان گفت: «بیا تا ما خواستیم برویم تو کار جمعآوری زبالههای پلاستیکی شما زیرآب ما را زدی. اینجوری که نمیشه. من و افرادم با ممنوعیت استفاده از پلاستیک مخالف هستیم.»
موسیو شیطان گفت: «بهتر است این موضوع را به رأیگیری بگذاریم.»
خانمباجی گفت: «هیس. مسائل این خانه را هی ببر به سمت و سوی سیاسی. اینجا از این خبرها نیست و دیگر نشنوم از این پیشنهادها دادهای.»
روح آقاجان لبخند زد و بدون اینکه حرفی بزند از راه هود آشپزخانه رفت. هنوز کارشناسان نفهمیدهاند لبخند او چه بار و معنایی داشت.
خانمباجی فقط سری تکان داد و گفت: «ما پلاستیکمان هم سیاسی شده.»