درست است که پس از پیروزی مشروطه، اتفاقات ناخوشایندی به دست تندروها روی داد و برخی رهبران آن از جمله یار دیرین او سیدعبدالله بهبهانی ترور شدند اما شخصیتی چون طباطبایی نمیبایستی از این عرصه کنارهگیری میکرد.
در حاشیه یکی از نسخههای خطی کتابخانه سیدمحمد طباطبایی سنگلجی، از رهبران پرآوازه عهد مشروطه به چند سطری برمیخوریم که با خداوند تعالی
«درد دل» کرده و نگاشته است: «از اهل ایران دو نفر با هم متحد نیستند و ایران را به باد دادند خاصه وزرا و وکلا که مبدأ اصلی به باد دادن ایران این دو طایفه بودند. زیرا وطن عزیز را به ثمنبخس فروختند. عنقریب به جزای عملشان مبتلا خواهند شد...» او ادامه میدهد: «از همه چیز گذشتیم که خدمتی به این مردم کرده باشیم از قید رِقیت آزاد شوند. افسوس قدر ندانستند و نتیجه اعمالشان عکس آنچه مقصود ما بود شد و خواهد شد.»
نویسنده این حاشیه همان کسی است که حدود یک دهه پیش از آن در نامهای معروف به مظفرالدینشاه نوشت: «ایران وطن و محمل انجام مقاصد دعاگویان است و باید در ترقی ایران و نجات آن از خطرات جاهد باشیم.» و خطاب به پادشاه افزود: «بر خلاف آنچه دیگران متصل عرض میکنند که مملکت آباد و منظم و دور از خطر، رعیت راحت و آسودهاند، مملکت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مأموران بر مال و عرض و جان رعیت دراز. ظلم حکام و مأموران اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند میبرند، قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند.» و در دنباله نامه با تلخی از نمونهها و نتایج ظلم و ستم مأموران دولت میگوید: «حالت حالیه این مملکت، اگر اصلاح نشود عنقریب این مملکت جزء ممالک خارجه خواهد شد. البته اعلیحضرت راضی نمیشوند که بگویند در عهد همایونی ایران به باد رفت.»
فهم اینکه چرا مشروطه به اهداف خود نرسید از مقایسه همین دو مطلب از یک نفر در فاصله یک دهه کم و بیش معلوم میشود. بویژه که نویسنده از رهبران اصلی جنبش مشروطه بود. هرچند مجلس و دولت آن روز هم از دلسوزان و خدمتگزاران به ملت خالی نبود.
نامه دوم علنی و آشکار بود و در سطحی گسترده پخش شد و از اسناد مهم دوره مشروطه است که مکرر به آن استناد میشود.
اما مطلب نخست را همان شخص در گوشه یک کتاب و بهعنوان درد دل با خدا نوشته است. بواقع اگر نویسنده در ادامه راه پیشین همین موارد را در فضای عمومی بیان و ایستادگی میکرد تأثیرگذار بود و نمیبایستی از این عرصه کناره میگرفت. زیرا با خالی شدن جبهه مشروطهخواهان اعتدالی، زمینه ترکتازی افراطیون از قبیل کمیته مجازات و حیدرخان تاری وردی فراهم شد.
درست است که پس از پیروزی مشروطه، اتفاقات ناخوشایندی به دست تندروها روی داد و برخی رهبران آن از جمله یار دیرین او سیدعبدالله بهبهانی ترور شدند اما شخصیتی چون طباطبایی نمیبایستی از این عرصه کنارهگیری میکرد. سیر و تقارن مشروطه با جنگ جهانی نخست و یورش به ایران بویژه از ناحیه روسها، مشروطیت نوپا را از پا انداخت. دو نکته دیگر را هم بایستی در نظر گرفت. مفاهیم سلطنت در باور مردم عمیقاً وجود داشت و قرنها نظریهپردازی شده و دهها سیاستنامه و اندرزنامه پیرامون آن نگاشته بودند؛ ولی درباره مشروطه چنین نبود و جامعه ایرانی در ناآگاهی گسترده از تحولات فکری که زمینهساز مشروطیت بود به سر میبرد.
بسیاری از کسانی که بهدنبال مشروطهخواهی بودند درک درستی از بستر فکری جامعه و روند گسترش مفاهیم همزاد با مشروطیت نداشتند. احمد کسروی میگوید وقتی کتاب قانون را به یکی از شهرها بردند مردم در کمال تعجب گفتند که «این همه شورش بر سر این فصول بیهوده چه میارزید؟» این همه هزینه برای چاپ این دفترچه دادیم؟ نکته دیگر ایدئولوژیها و جریان مشروطهخواه افراطی بود که آن هم ریشه در قفقاز و روسیه و شکلگیری نخستین حزب کمونیست ایران داشت که همین دو با هم مشروطیت را به محاق برد چنانکه از آن تنها شکلی برجای ماند.
اگر از جریانهای مذهبی حامی مشروطیت هم یاد کنیم، میتوان گفت: آخوند خراسانی در راه سفر به ایران در مرگی اسرارآمیز از جهان رفت. او برای مبارزه با اتمام حجت روسیه برای بیرون کردن مورگان شوستر کارگزار امور مالی ایران، که مجلس از او پشتیبانی میکرد به ایران میآمد.
ملاعبدالله مازندرانی بارفروشی سال بعد درگذشت و پیش از همه آنها حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی هم از جهان رفته بود. شخصیت تأثیرگذاری مثل همین مرحوم طباطبایی سنگلجی صحنه را خالی کرد و ناامید و خانهنشین شد و نمایندگان شجاعی چون مدرس و مصدق در اقلیت ماندند. مصدق در جلسه تغییر سلطنت به نمایندگان گوشزد کرد که قرار نیست در نظام مشروطه پادشاه مسئول و همهکاره مملکت باشد و از همین جنبه با افزایش قدرت شاه و انتقال آن به رضاخان میرپنج مخالفت میکرد. بدین گونه از آغاز شکلگیری مجلس قانونگذاری در سال 1285 تا کودتای سوم اسفند 1299 یعنی 15 سال مجموعاً بیست وچند کابینه از چند روز تا چند ماه قدرت را در دست داشتند.
در دهههای بعد هم گروههای مذهبی تندرو گفتمانهای عربی-اسلامی را پرجاذبهتر یافتند. به هر روی مشروطه، در تلاش برای روایتی ایرانی از اندیشه حکومت بر مبنای قانون و در چارچوب شریعت بود و خیلی زود گرفتار چنبره استبداد شد و بهواقع استبداد و انواع چپگرایی، مشروطهخواهی را از دور خارج کرد. بدین سان «وطن عزیز» با وجود دستیابی صوری به مشخصههای بنیادین مشروطه مانند تفکیک قوا و استقلال انجمنهای بلدیه و انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکیل مجلس مبتنی بر آرای مردم و آزادی مطبوعات دوباره به عهد استبداد برگشت.