در همان سال 96 که اولين آثار نارضايتيها از عملکرد دولت بهوجود آمد، هيچ کدام از چهرههاي مطرح اصلاحطلبان با مردم صحبت نکردند. گويي اين اصلاحطلبان نبودند که مردم را ترغيب و تشويق به حضور در انتخابات و راي دادن به دولت کردند.
در شرايط فعلي وضعيت اصلاحطلبان اصلا خوب نيست اما وضعيت اصولگرايان براي انتخابات بهتر از اصلاحطلبان است. براي اينکه اصولگرايان يک حمايت ثابت دارند که همان حدود 17 ميليوني هستند که در انتخابات گذشته رياست جمهوري به آقاي سيدابراهيم رئيسي راي دادند.
آن هفده ميليون راي ثابت و فيکس اصولگرايان است و ممکن است که از اين بالاتر هم برود. يعني تعدادي از کساني که به آقاي روحاني راي دادند نيز به جمعيت راي دهندگان به اصولگرايان بپيوندند، اما نکته مهم اين است که متاسفانه اصلاحطلبان با چنين وضعيتي روبهرو نيستند و بخش عمدهاي از آن 24 ميليوني که به آقاي روحاني راي دادند، يا بسياري از کساني که در انتخابات 94 پاي صندوق رفتند، هم از عملکرد دولت و هم از عملکرد فراکسيون اميد دچار ترديد شدند.
بنابراين خيلي دور از ذهن نيست اگر گفته شود که به دليل همان ترديد و بياعتمادي، بخشهايي از بدنه اجتماعي اصلاحطلبان علاقه گذشته براي شرکت در انتخابات را از دست داده است. اگر اين سخن درست باشد ميتوان پيشبيني کرد که شرکت حاميان اصلاحطلبان مانند آخرين انتخابات مجلس نخواهد بود.
البته تفاوت مهمي که ميان انتخابات مجلس و رياست جمهوري وجود دارد اين است که در انتخابات مجلس رقابتهاي محلي، قومي، قبيلهاي، منطقهاي هم وجود دارد و مناسباتي که راي دهندگان در هر حوزه انتخابيه، بهخصوص در شهرستانها براي خود دارند، خيلي تابع اصولگرايي و اصلاحطلبي نيست و در خيلي از حوزهها، بهخصوص شهرهاي کوچک مردم در انتخابات شرکت ميکنند و از نقطه نظر سياسي نميتوان سرخوردگي احتمالي از جريانهاي سياسي را در انتخابات مجلس تعيين کننده دانست.
اما در شهرهاي بزرگ مثل تهران، مشهد، اصفهان، شيراز، رشت و تبريز که پايگاه اصلي جريان اصلاحات در استانها محسوب ميشوند، اصلاحطلبان با مشکلات جدي مواجه هستند و اين موضوع در انتخابات رياست جمهوري در سال 1400 بيشتر خود را نشان خواهد داد.
اينکه اصلاحطلبان ميگويند بايد با مردم به گفتوگو بنشينيم و آنها را متقاعد کنيم که پاي صندوقهاي راي بروند يا چيزي که اخيرا رئيس دولت اصلاحات بيان کرده که براي نجات کشور و ايران مردم پاي صندوقهاي راي حاضر شوند، به 2 دليل بعيد بهنظر ميرسد.
نخست اينکه هميشه وقتي به موعد انتخابات رسيدهايم گفته شده بايد پاي صندوق برويم و با هر يک راي يک «نه» به آمريکا بگوييم، لذا هميشه تلاش ميشود که هنگام انتخابات، مقداري عواطف و احساسات ناسيوناليستي، ملي و عليه خارجي رواج پيدا کند و مردم به اين مساله عادت کردهاند.
بر اين اساس بعيد نيست اگر همان روش استفاده شود اما اينکه اين رويکرد ميتواند همان تاثيرگذشته را داشته باشد يا نه، سوال مهمي است. دليل دوم نيز اينکه از سال 94 تا امروز رئيس دولت اصلاحات سکوت کرده و يک بار حاضر نشده با بدنه اجتماعي و طرفدارانش صحبت کند و ببيند مشکلاتشان چيست و اگر سرخورده شدهاند دليل اين سرخوردگي چيست.
اکنون که چند ماه تا انتخابات باقي مانده وي و ساير اصلاحطلبان درصددند با مردم صحبت کنند. اين در حالي است که چنين رويکردي ميتواند به آساني باعث ناراحتي بدنه اجتماعي و حاميان اصلاحطلبان شود. چه بسا احساس کنند که از آنها استفاده ابزاري ميشود و اصلاحطلبان فقط با نزديک شدن به موسم انتخابات به فکر بررسي و حل مشکلات و مطالبات مردم ميافتند.
رئيس دولت اصلاحات و ساير چهرههاي موثر جريان اصلاحات بايد خيلي زودتر از اين وارد گفتوگو با مردم ميشدند. در همان سال 96 که اولين آثار نارضايتيها از عملکرد دولت بهوجود آمد، هيچ کدام از چهرههاي مطرح اصلاحطلبان با مردم صحبت نکردند. گويي اين اصلاحطلبان نبودند که مردم را ترغيب و تشويق به حضور در انتخابات و راي دادن به دولت کردند.
در مجموع اين احتمال وجود دارد که مردم به اين بيتوجهي که از سوي اصلاحطلبان نسبت به مردم صورت گرفته، پاسخ سختي بدهند. با نظر به اين موارد است که ميتوان گفت اصلاحطلبان به سادگي نميتوانند بدنه اجتماعي جامعه را راضي به حضور در پاي صندوقهاي راي کنند.