«شدن» به همان اندازه که محصول نیروهای اجتماعی و سازماندهی سیاست در جامعه امریکایی است، از منظری مقایسهای، خصایصی از جامعه ایرانی را نیز آشکار میکند.
«شدن» عنوان کتابی است به قلم میشل رابینسون اوباما، همسر باراک اوباما رئیس جمهوری سابق امریکا که در نوامبر سال 2018 توسط انتشارات کراون منتشر شده است. کتاب بواقع بیان تجربه شخصی عمیق نویسنده آن است؛ تجربهای که به قول نویسنده از بزرگ شدن «با پدری علیل در خانهای محقر... در محلهای فقیر... با عشق و موسیقی در شهری با تنوع نژادی» شروع میشود و به آخرین روز ریاست جمهوری باراک اوباما و خروج از کاخ سفید ختم میشود. کتابی با این مشخصات در روز اول انتشار، جمع نسخههای کاغذی و الکترونیک و صوتی فروشرفته از آن 725 هزار نسخه، فروش هفته اول 1.4 میلیون نسخه و در نخستین ماه انتشار رکورد 3 میلیون نسخه فروش را داشته است. بدیهی است که قریب 9 ماه بعد از انتشار باید میلیونها نسخه دیگر از آن هم در امریکا و سایر نقاط جهان فروش رفته باشد. یک میلیون نسخه از کتاب نیز به مؤسسهای غیرانتفاعی (First Book) اهدا میشود که به کودکان، کتاب ارائه میکند. کتاب از ابتدا قرار بوده به 24 زبان منتشر شود و با دو ترجمه به فارسی نیز منتشر شده است که یکی از ترجمههای آن ظرف چند ماه به چاپ سیودوم رسیده است. همین مقدار معرفی کتاب برای طرح چند پرسش کفایت میکند.امریکا کشوری با 372 میلیون نفر جمعیت است و در مقایسه با جمعیت 80 میلیون نفری ایران، 4.65 برابر جمعیت بیشتری دارد. درست است که زندگینامه همسر سیاهپوست اولین رئیس جمهوری سیاهپوست امریکا، با قلمی توانمند، فارغالتحصیل جامعهشناسی و حقوق از یکی از معتبرترین دانشگاههای امریکا که خودش معتقد است «اگر تنها یک چیز در زندگی آموخته باشم، قدرت استفاده از کلام است» جذابیتهای خاص خودش را دارد، اما «شدن» ابداً کتابی زرد و عوامانه نیست که بتوان اقبال به آن را محصول چنین خصیصهای دانست. کتابی جدی درباره تجربه زیست انسانی است که روایتی جذاب از سیاهپوست بودن، مبارزه کردن با دشواریها و نهایتاً صعود بر قله منزلت اجتماعی را روایت میکند. این پرسش را میتوان مطرح کرد که آیا جامعه ایران امروز این ظرفیت را دارد که با توجه به جمعیتی که تقریباً یکپنجم جمعیت امریکاست، پذیرای انتشار کتابی باشد که به اندازه یکپنجم کتاب میشل اوباما فروش برود؟ بگذارید سؤال را بیشتر باز کنم. خلق شخصیتها محصولی اجتماعی و در ترکیب با توان شخصی آنهاست. فرآیندهای چندگانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که به افراد اجازه میدهد به چهرههایی دوستداشتنی یا جالب توجه تبدیل شوند. آیا جامعه ایرانی تاکنون توانسته سیاستمداری خلق کند که در آن جایگاهی قرار گیرد که اثر قلمیاش برای میلیونها ایرانی جذابیت خریداری شدن داشته باشد؟ اگر صرفاً جمعیت را مبنای مقایسه قرار دهیم و بر مبنای آن درباره ظرفیت اجتماعی مواجهه مردم و سیاسیون قضاوت کنیم، باید پرسید آیا سیاستمداری یا در حاشیه سیاستی (نظیر همسر یک رئیسجمهور) در جامعه ایرانی وجود دارد که کتابی بنویسد که در ماه اول انتشارش قریب به 700 هزار نسخه از آن فروش برود؟ آیا جامعه و سیاست ظرفیت خلق چنین شخصیتی دارد؟ این سؤال وقتی جدیتر میشود که بپرسیم آیا سیاستمداری که زندگی سیاسی را در شرایطی عادی طی کرده باشد – ورود کاملاً طبیعی و قانونی به قدرت و خروج از آن - در جامعه امروز ایران وجود دارد که کتاب زندگینامهاش بتواند ظرف چند ماه به چاپ سیودوم برسد؟
بخشی از جذابیت کتاب «شدن» از دو- سه خصیصه زبانی و گفتمانی برمیخیزد. میشل اوباما، فرزند خانوادهای سیاهپوست، نسبتاً فقیر، ساکن در محلهای فقیرنشین و دارای تجربهای غنی از زیست فقیرانه تا رسیدن به برترین دانشگاه امریکا و پس از آن زندگی مجلل در کاخ سفید و مواجهه با موقعیتهایی است که صرفاً برای شخصی در این جایگاه فراهم میشود. اینها جذاب هستند و نوشتار کتاب که حتی در ترجمه فارسی نیز قوت خود را نشان میدهد، بر جذابیتها میافزاید، اما چند چیز را نباید فراموش کرد. اثر دانشگاه امریکایی برتر را میتوان در این کتاب مشاهده کرد. توانش زبانی میشل اوباما - فارغالتحصیل جامعهشناسی و حقوق از پرینستون و هاروارد – قابلیت نوشتاری فوقالعادهای بروز داده که حتماً برای نویسندهای در سطح او و در صنعت نشر امریکا، ویراستاران خوبی را هم در کنار داشته است. سؤال این است که آیا دانشگاههای ما نیز قادرند نویسندگانی در این سطح که قادر باشند این گونه تجربه زیسته خود را به نوشتار بدل کنند تربیت کنند؟ نوشتارهای سیاستمداران ما اغلب بر قوت و غنای زبان فارسی میافزاید یا گاه و در بیشتر موارد اسباب طنز و تمسخر میشود؟
موضوع را در سطح دیگری هم میتوان این گونه طرح کرد که آیا قید و بندهای گفتمانی به سیاستمدار ایرانی اجازه میدهد تا تجربه زیسته، احساس و حتی درونیترین عواطف و خاطرات خود را پیش روی خواننده قرار دهد؟ خواننده امریکایی – بالاخص اگر زن و سیاهپوست باشد – عمیقاً با میشل اوباما در «شدن» همدلی خواهد کرد. تصور میکنم با وجود همه انتقاداتی که ممکن است از منظر صنعتفرهنگ و نگاه چپگرایانه به صنعت نشر درخصوص چنین کتابی شود و آن را نوعی آرزوسازی و خوب جلوه دادن رؤیاهای امریکایی برای سیاهپوستان تحت سلطه جلوه دهد، کتاب «شدن» قادر است با اکثریتی از جامعه امریکایی به گونهای ارتباط بگیرد که وجوه زمخت و دوستنداشتنی سیاست را کنار بزند و بین جمعیتی مهم و اثرگذار از یک ملت و چهرهای شناختهشده در عرصه سیاسی، ارتباطی عاطفی برقرار کند. این ارتباط منشأ همبستگی است. این همان جنس ارتباطی است که سیاست ایران امروز آن را از ریشه خشکانده است. هر چهره سیاسی یا نزدیک به هسته مرکزی سیاست چنان کریهالمنظر و لجنمال میشود که تودهها شوقی برای دیدن او را هم از دست میدهند چه رسد به اینکه تجربه زیستهاش را با قیمت نزدیک به 80 هزار تومان خریداری کنند.
بگذارید وجه عینی آنچه را که گفتم در این عبارت پایانی کتاب «شدن» جستوجو کنم. «من یک شخص عادی هستم که سفری فوقالعاده داشتهام.... برای هر دری که برایم گشوده شد، سعی کردهام دری را به سوی دیگران بگشایم؛ و این است حرف آخری که میخواهم بگویم: بیایید یکدیگر را بپذیریم. شاید بعد کمتر بترسیم، کمتر قضاوت کنیم، تعصبات و کلیشههایی که ما را بیدلیل از یکدیگر جدا میکنند را بهدور افکنیم. شاید بعد بهتر بتوانیم یکدیگر را همان گونه که هستیم بپذیریم.... این نشانه قدرت شماست اگر اجازه دهید شناخته شوید و شنیده شوید و داستان منحصر به فرد خود را داشته باشید و از صدای واقعی خود استفاده کنید؛ و نشانه بزرگمنشی شماست اگر بخواهید دیگران را بشناسید و صدای آنها را بشنوید؛ و این گونه من، من شدم.» درست است که این عبارات از قلم یک فرد تراوش میکند اما نظم گفتمان است که به او اجازه میدهد تا چنین بنویسد و با استقبال روبهرو شود. حال از خودمان بپرسیم کدام سیاستمدار ایرانی است که امروز بتواند چنین بنویسد، مجاز باشد یا به خودش اجازه دهد و محتمل بدانیم که با استقبال روبهرو شده و باور میشود؟
سؤال دیگری هم هست. چرا خواننده ایرانی حاضر است از «شدن» میشل اوباما استقبال کند اما حداقل در پیش چشممان سیاستمداری نیست که کتابش را خواننده ایرانی با همان اشتیاقی بخرد و بخواند که کتاب «شدن» را ظرف چند ماه با وجود قیمت نسبتاً گران آن خریده است؟
«شدن» به همان اندازه که محصول نیروهای اجتماعی و سازماندهی سیاست در جامعه امریکایی است، از منظری مقایسهای، خصایصی از جامعه ایرانی را نیز آشکار میکند. این یادداشت فرصتی برای برشمردن همه ویژگیهایی نیست که از منظر مقایسهای اهمیت دارند، اما میتوان محققان و سیاستمداران را به طرح پرسشها و حتی پژوهش درباره سیاست، زبان و مردم در ایران بر محور بررسی «شدن» دعوت کرد.
*عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی
انتهای پیام/*