زنی چهل ساله که فکر میکرد همسرش به او بیتوجهی میکند و مدام سرش در گوشی است با جاسازکردن مواد مخدر در جیب او و لو دادنش به پلیس از او انتقام گرفت.
چند روز پیش در خبرهای حوادث آمده بود که «زنی چهل ساله که فکر میکرد همسرش به او بیتوجهی میکند و مدام سرش در گوشی است با جاسازکردن مواد مخدر در جیب او و لو دادنش به پلیس از او انتقام گرفت» یعنی این خانم مرزهای تناسب جرم و مجازات را یکجوری جابهجا کرده که از چند روز پیش تا به حال جرأت نمیکنم حتی به گوشیام دست بزنم؛ بعد هم مدام از جوانها میپرسید که چرا ازدواج نمیکنند. اگر همینطوری پیش برود در آینده این گفتوگوها را در دادگاهها میشنویم و در روزنامهها میخوانیم:
خانم چرا زبون شوهرت رو از حلقومش کشیدی بیرون و باهاش سوپ درست کردی؟
آخه بهش گفتم اوجولات بخر ولی اون نمیدونست اوجولات چیه.
فکر نمیکنید یه خرده زیادهروی کردید؟
چرا آقای قاضی حق با شماست؛ باید با زبونش خورش درست میکردم.
خانم شما متهمید که با همکاری یک گروه تروریستی بینالمللی همسر خودتان را از محل کار ربوده و پس از جاسازکردن ایشان در بار سیبزمینی، او را از مرز کشور عبور داده و در آنجا کلیه و کبد و چند عضو دیگر بدنش را در بیمارستان صحرایی جدا کرده و به شبهنظامیان چچنی فروختهاید. سپس باقیمانده همسرتان را که به شکل اعجابانگیزی هنوز زنده بوده، در ازای دریافت چند کیلو هرویین به قاچاقچیان مواد مخدر دادهاید تا از او برای بلعیدن و حمل مواد مخدر استفاده کنند؛ چرا این جنایت را مرتکب شدید خانم؟
به یه دلیل خیلی موجه آقای قاضی؛ شوهرم همیشه دست خیسش رو با پرده پذیرایی خشک میکرد.
خب این دلیل از نظر شما قانعکننده است؟
اگه یه بار تو تابستون برید خیابون مولوی و چهار ساعت پیادهروی کنید تا پارچه پردهای بخرید و بعد کلی زحمت دوخت و نصبش رو بکشید، از نظر شما قانعکننده میشه قربان.
آقای متهم چرا خانمت رو کشتی؟
خیلی سوال میکرد آقای قاضی.
مثلا چه سوالی میپرسید؟
همش میگفت منو نگاه کن ببین چه تغییری کردم، منم هیچ وقت نمیتونستم تغییراتش رو درست بگم و بعدش هم اون قهر میکرد.
خب حالا کشتیش؛ چرا بعد صورتش رو تو روغن داغ سوزوندی و موهاش رو روی اجاق گاز کز دادی؟
میخواستم تغییر واقعی رو متوجه بشه آقای قاضی.