plusresetminus
تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۱
کد مطلب : ۲۱۹۷۴

بحران سازی واشنگتن

حسین کنعانی مقدم*
مسکو نمی‌پذیرد اوکراین به پایگاه جاسوسی، نظامی و نظارتی غرب تبدیل شود و قصد دارد رهبران این منظومه را به این جمع‌بندی برساند که دوره پیشروی در جمهوری‌های سابق شوروی به پایان رسیده است.
بحران سازی واشنگتن
این روزها در گیر و دار حمله نظامی روسیه به اوکراین، بازار تحلیل‌ها پیرامون دلایل و چرایی این رویداد مهم بین‌المللی داغ است. برخی روسیه را مقصر اصلی می‌دانند که از قاعده سیاست فاصله گرفته و بی‌آنکه همه راه‌ها را آزموده باشد، گزینه جنگ را انتخاب کرد. عده‌ای از کارشناسان نیز طرف‌های غربی به‌ویژه آمریکا را پیشران سناریوی خون و باروت معرفی کرده و مسکو را کاملاً عاری از خطا می‌دانند.

سیاست ایران در قبال تحولات اوکراین، روز گذشته از جانب رهبر معظم انقلاب اسلامی تبیین و مشخص شد که رویکردهای اصولی کشورمان تحت تأثیر برخی متغیرها و کنش‌های بین‌المللی قرار نمی‌گیرد؛ «اوکراین قربانی سیاست بحران‌سازی آمریکا شده است...ما طرفدار توقف جنگ در اوکراین هستیم، منتها علاج هر بحرانی در این است که ریشه‌های آن شناخته شود، ریشه بحران در اوکراین آمریکاست...ما با کشته شدن مردم، با تخریب زیربناهای ملت‌ها تأیید نمی‌کنیم در هر جای دنیا که اتفاق بیفتد.» در این خصوص دو نکته حائز توجه و بررسی هستند.

1. در خصوص ریشه‌های جنگ اوکراین، اولین نکته به زیاده‌خواهی و بدعهدی غرب بازمی‌گردد. 30 سال پیش «جیمز بیکر»، وزیر خارجه وقت آمریکا به «میخائیل گورباچوف»، رئیس جمهور آن برهه اتحاد جماهیر شوروی تضمین داد که ناتو حتی یک اینچ از مرزهای آلمان غربی به سمت شرق پیشروی نخواهد کرد.

«بوریس یتلسین»، «میخائیل گورباچف» و «ولادیمیر پوتین» شاید هیچ‌گاه فکر نمی‌کردند که ناتو، کشورهای شرق اروپا را یک‌به‌یک به زیر مجموعه خود اضافه کند و روزی برسد که سپر دفاع موشکی آمریکا در لهستان و رومانی مستقر شوند.

دولت‌های غربی با راهکار انقلاب‌های رنگی و مخملی، کشورهای پیرامونی روسیه را یکی پس از دیگری از دایره نفوذ مسکو خارج کرده و سنگرهای شوروی سابق را فتح نمودند.

«ولادیمیر پوتین»، رئیس جمهور روسیه اما در واکنش به پیشروی غرب به مناطق حوزه نفوذ روسیه در سال ۲۰۰۸ به گرجستان حمله کرد و استقلال «آبخازیا» و «اوستیای جنوبی» را به رسمیت شناخت.

با سرنگون شدن دولت متحد روسیه در اوکراین همزمان با برگزاری المپیک زمستانی سوچی در سال 2014 و روی کار آمدن یک دولت غرب‌گرا، رئیس جمهور روسیه واکنش متفاوت دیگری از خود نشان داد.

او تصمیم گرفت روی نقاط ضعف غرب و آمریکا دست بگذارد و ابتدا با اقدام نظامی، شبه جزیره کریمه را از اوکراین جدا کرد و به خاک روسیه ملحق نمود و پس از مدتی نیز به جنگ سوریه علیه تروریست‌های تکفیری تحت حمایت غرب وارد شد.

گام سوم در پی تبدیل‌شدن اوکراین به انبار تسلیحات پیشرفته اروپا و آمریکا و همچنین تمایل این کشور برای پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی بود. این بدان معناست که ناتو رسماً به همسایه روسیه تبدیل شود و تهدیدات امنیتی متوجه این کشور و متحدانش نماید.

در حالی که اوکراین تا چند سال پیش یکی از متحدان روسیه بود، دولتمردان این کشور با اعتماد به غرب، دست رد به هم‌پیمانی با مسکو زدند اما طولی نکشید که درس تلخی بابت این شراکت گرفتند. اوکراین با اتکا به وعده‌های اروپا و آمریکا در معاهده «بوداپست»، دست از تسلیحات هسته‌ای خود کشید و رسماً خود را خلع سلاح کرد.

از آن روز به بعد، به توهم منجی بودن بروکسل و واشنگتن گرفتار شد. بر اساس پیمان بوداپست در سال ۱۹۹۴ روسیه به شرطی اوکراین را به رسمیت شناخت که این کشور به عضویت ناتو در نیاید اما رهبران اروپا در سال ۲۰۰۸ تصمیم گرفتند کی‌یف را وارد این پیمان کرده و صراحتاً ادعاهای خود را در این خصوص نقض کردند.

روسیه بارها با پیش کشیدن راهکارهای دیپلماتیک همچون اخذ تضمین‌های امنیتی مبنی بر «خلع سلاح اوکراین» و «خارج شدن سلاح‌های اتمی آمریکا از اروپا» کوشید این ماجرا به نبرد نظامی منجر نشود اما در نهایت با به رسمیت شناختن استقلال دو جمهوری «دونتسک» و «لوهانسک» و سپس به نمایش گذاشتن قدرتش این پیام را صادر کرد که مسکو از این به بعد در برابر پیشروی‌های پی در پی غرب ساکت نخواهد بود، بلکه این احتمال وجود دارد که در هر نقطه دیگری علیه گسترش ناتو به شرق، دست به اقدام نظامی بزند.

افزون بر این، آنچه روسیه امروز به دنبال آن است، تغییر محاسبات آمریکا و اروپاست.

مسکو نمی‌پذیرد اوکراین به پایگاه جاسوسی، نظامی و نظارتی غرب تبدیل شود و قصد دارد رهبران این منظومه را به این جمع‌بندی برساند که دوره پیشروی در جمهوری‌های سابق شوروی به پایان رسیده و کشورهای منطقه همچون اوکراین و گرجستان نمی‌توانند با پیوستن به پیمان ناتو، تهدید را مستقیماً متوجه خاک روسیه کنند.

ضمن اینکه با اتفاقات منتهی به حمله نظامی روسیه به اوکراین، روشن شد که اظهار نظر پوتین مبنی بر اینکه اوکراین نه به دست مردم این کشور بلکه توسط سفارتخانه‌های آمریکا، انگلستان و فرانسه اداره می‌شود تا چه اندازه صحیح است.

«ولودیمیر زلنسکی»، رئیس جمهور اوکراین در هفته‌های منتهی به جنگ برای مذاکره با روسیه ابراز تمایل کرده بود. حتی در روز نخست نیز این اعلام آمادگی را تکرار کرد ولی وعده‌های سر خرمن غرب مبنی بر حمایت نظامی از کی‌یف وی را منصرف کرد و در نهایت جنگ آغاز شد و شدت گرفت.

اکنون با گذشتن هفت روز از آغاز نبرد، زلنسکی همچنان مردد است که آیا غرب از او به صورت جدی حمایت خواهد کرد و کشورش را به عنوان عضوی از اتحادیه اروپا به رسمیت خواهند شناخت و یا باید قربانی رویارویی مسکو با غرب باشد.

شاهد مثال این مدعا اینکه وی روز گذشته در سخنرانی مجازی برای نمایندگان پارلمان اروپا از آن‌ها خواست ثابت کنند با اوکراین هستند. در نتیجه، ریشه اصلی جنگ را باید در بدعهدی ناتو و آمریکا و ملاحظه نکردن خطوط قرمز روسیه جستجو کرد.

بنابراین، پیش از آنکه روسیه را به خاطر حمله به زیرساخت‌های نظامی اوکراین سرزنش کرد، باید به نقض عهد غیر قابل انکار و روشن اروپا و آمریکا در این خصوص اشاره نمود.

2. نکته بعدی در ارتباط با آسیب‌های جنگ است چراکه تخریب زیربناها و کشته شدن غیرنظامیان، خطوط قرمز جمهوری اسلامی به شمار می‌رود و مورد تأیید کشورمان نیز نخواهد بود. هم‌پیمانی و شراکت نزدیک ایران و روسیه به مفهوم نادیده گرفتن تلفات انسانی نیست و نه در قبال مسکو، بلکه جمهوری اسلامی نشان داده در مواجهه با موارد مشابه در سایر نقاط جهان نیز رویکرد مشابهی را اتخاذ کرده است.

اگر روسیه یک هفته تهاجم نظامی داشته، آمریکا 20 سال افغانستان را هدف حملات متعدد خود قرار داد. از این رهگذر، میلیون‌ها نفر غیر نظامی کشته شدند و زیرساخت‌های فراوانی در کشورهای غرب آسیا نابود گردیدند.

علاوه بر این، پس از حدود ۸ سال جنگ نابرابر ائتلاف سعودی علیه مردم یمن، اجماع تأثیرگذاری در نهادهای تقنینی و اجرایی آمریکا مبنی بر قطع حمایت و محکومیت عربستان سعودی وجود ندارد، بلکه همین چند روز پیش، شورای امنیت، تحریم تسلیحاتی انصار الله (همان طرفی که به نیابت از یمنی‌های نجیب در حال دفاع از تمامیت شرافت و عزت این کشور است) را به مدت یک سال دیگر تمدید کرد.

سیاست اصولی کشورمان بر این مبنا، توقف درگیری‌ها و حل‌وفصل ریشه‌ای منازعات است؛ رویکردی که آمریکا و اروپا ثابت کرده‌اند بیش از هر کشور دیگری در تاریخ و جهان با آن مخالفت نموده و تحت لوای دیپلماسی، ذره‌ای از توسعه طلبی‌های خود در سراسر دنیا برنمی‌دارند.

*تحلیلگر مسائل بین الملل

انتهای پیام/*
۱
مرجع : حمایت
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما