plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۲
کد مطلب : ۲۰۲۴

آیا زمان تغییر فرا رسیده؟

محمدعلی وکیلی
جامعه در وضعیتی سرخورده است. جامعه ما هر دهه یکبار تب می‏کند و پارادایم جدید مطالبه می‏کند. نسخه‏ هایی که انتخابات‏ها در سررسیدِ این تب‏ها می‏پیچید التهاب آن را فرو‏ می‏نشاند اما اکنون با جامعه‏ ای روبه‌‏رو هستیم که یکبار تب تغییرخواهی‌‏اش بالا رفته و پاسخ درستی نیافته است؛ به همین سبب نسبت به هر عامل تحریک‏ کننده‌‏ای تشنج می‏‌کند.
آیا زمان تغییر فرا رسیده؟
به گزارش ایصال نیوز، محمد علی وکیلی در سرمقاله امروز (شنبه) روزنامه ابتکار نوشت: در میانه دهه هفتاد، بحران سیاسی و اجتماعی گریبان کشور را گرفته بود. در پاره‌‏ای از حوزه‌‏ها دچار انسداد شده بودیم. امید و اعتماد جامعه و نشاط گروه‏ های سیاسی به کفی نامطلوب سقوط کرده بود. بحران ارزی، تورم، تنش‏های بین‏المللی و انسداد سیاست داخلی، جامعه را به نقطه جوش رسانده بود و مطالبه تغییر به نقطه اوج رسیده بود. دوم خرداد پاسخی به این مطالباتِ سرکشیده بود؛ پاسخی که با پارادایم شیفت در گفتمانِ دولت‌داری داده شد. در پارادایم جدید، دالِ آزادی بر صدر نشست و قدر یافت. لذا گره گفتمانی آن زمان، با مرکزیت یافتنِ دالِ آزادی و قانون، باز شد. از طرف دیگر در صحنه رسمی، «نه به هاشمی» جلوه این حرکت اصلاحی شد و پس‏ گرفتن دولت از او و پس‏ زدنِ او در انتخابات مجلس، نمادی سیاسی از آن جنبش بود.
در سال هشتاد و چهار نیز مطالبه تغییرخواهی به درجه بالایی رسیده بود. بخش‏هایی از جامعه به نقطه جوش رسیده بود. در عرصه رسمی نیز «وضع سیاست» حال ‏و ‏روز خوبی نداشت. آرایش نیروهای سیاسی از کارآمدی افتاده بود و هم ‏افزایی میانشان دیده نمی‏ شد. در این وضعِ اعتمادسوز، خیزش سوم تیر هشتاد‏ و‏ چهار به‏ عنوان نسخه‏ ای برای تب بالای بخشی از جامعه عمل کرد. در گفتمان رسمی، «عدالت‏خواهی» جای آزادی و قانون را گرفت.
این‏بار «نه به هاشمی» در غلظت بسیار بالاتری با «هاشمی‏ ستیزی» به میدان آمد و در حوزه سیاسی، نمایاننده جنبش سیاسیِ نوظهور شد.
در نود‏ و ‏دو قصه متفاوت بود؛ هرچند انسداد سیاسی اتفاق افتاده بود و وضع اقتصاد و سیاست خارجی وخیم شده بود اما به هر علت انتخابات نتوانست در سطح دوم خرداد و سوم تیر منجر به تغییر گفتمان شود. رای شکننده روحانی و شخصیت میانه ‏رو و اصلاح‏ خواهیِ شکننده وی و دولت چهل‏ تکه، خود حکایت از غیبت همین شیفت پارادایم می‏‌کرد. در نود ‏و ‏شش نیز هرچند سطح تغییر خواهی در موعد انتخابات به نقطه جوش رسید اما آرایش دولتِ برآمده از آن، ایران ‏ستیزیِ ترامپ و سایر سنگ‏ اندازی‏‌ها، این تغییرخواهی را در نطفه خفه کرد.
حال جامعه در وضعیتی سرخورده است. جامعه ما هر دهه یکبار تب می‏کند و پارادایم جدید مطالبه می‏کند. نسخه‏ هایی که انتخابات‏ها در سررسیدِ این تب‏ها می‏پیچید التهاب آن را فرو‏ می‏نشاند اما اکنون با جامعه‏ ای روبه‌‏رو هستیم که یکبار تب تغییرخواهی‌‏اش بالا رفته و پاسخ درستی نیافته است؛ به همین سبب نسبت به هر عامل تحریک‏ کننده‌‏ای تشنج می‏‌کند! این جامعه اکنون در اوج تغییر خواهی است اما چند مشکل اساسی وجود دارد که پیش‏‌بینی رفتار جامعه را پیچیده و سخت کرده است:
الف) جامعه نسبت به نسخه انتخابات خوش‏بینی سابق را ندارد؛ 
ب) بر سرِ مسائل کنونی توافق وجود ندارد. همچنان که نیاز به تغییر حس می‏شود، اما از آینده تصویر مشوشی وجود دارد لذا بیمِ عمل هم وجود دارد؛
ج) این جامعه نماد سیاسی به عنوان عنصر غیریت برای عبور از وضع فعلی پیدا نمی ‏کند. آن‏چنان‏ که این عنصر در میانه هفتاد و با غلظت بیشتری در میانه هشتاد، هاشمی بود؛ 
د) کارکرد نهاد انتخابات، محل ابهام شده است و این امر باعث شده تشتِ نهاد سیاست در بام اقبال لغزان باشد.
این همه باعث شده نتوان چشم ‏انداز واضحی از آینده داشت و رفتار جامعه را به درستی پیش‏بینی کرد.
انتهای پیام/*
۹
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما