همواره تصویری رسمی و جدی و البته سیاسی از رهبری ارائه شده و بعد سالی یک بار به مردم میگوییم حالا میخواهیم تصاویری دیگر از رهبری هم نشان بدهیم، غیررسمی و خودمانی. چرا؟
اسم مستند «غیررسمی» است و در فضای مجازی هم میپیچد که قرار است بخشهایی خاص و منتشر نشده از دیدارهای رهبری پخش شود. این همه یعنی آنکه تصاویر رهبری در چارچوب رسانه و به تبع آن در نگاه مردم، دوگانه است؛ بخشی رسمی و بخشی غیررسمی.
بخش رسمی که همواره دیدهاند و قاب معمولی یک مقام عالی رتبه سیاسی - و البته معمم و ایرانی و انقلابی- است و بخشی غیررسمی که پخش نشده و اگر هم قابهایی از آن به مخاطب نشان داده شده، زیر انبوه قابهای رسمی، چندان دیده نشده است و همواره به عنوان بخشی «خاص» از رفتار رهبر باقی مانده است.
بازنمایی رسانهای از رفتار حضرت آیتالله خامنهای و مشی و منش ایشان همواره در همین دوگانه رسمی حداکثری و غیررسمی حداقلی باقی مانده و خاص سازی از بخش عمدهای از منش ایشان با عدم پخش آنها و یا پخش با شرایط ویژه باعث شده که مخاطب نتواند شخصیت آیتالله خامنهای را آمیختهای از این دو رفتار ببیند و به جای دیدن رهبری با دو رفتار رسمی و غیررسمی، دو رهبری رسمی و غیررسمی ببیند.
همواره تصویری رسمی و جدی و البته سیاسی از رهبری ارائه شده و بعد سالی یک بار به مردم میگوییم حالا میخواهیم تصاویری دیگر از رهبری هم نشان بدهیم، غیررسمی و خودمانی. چرا؟
چرا باید همواره رسمیها را نشان دهیم که بعد مجبور شویم برای شناساندن رهبر، مستند بسازیم و با تصاویری منتخب از ۳۱ دیدار خودمانی، لحظاتی از مشی ایشان را به نمایش بگذاریم و آن را برای مخاطب «خاص» کنیم؟ از سویی، کنار صدها کادر رسمی، یک کادر غیررسمی چقدر میتواند به شناخت یک شخصیت کمک کند و تصویری واقعی از او به مخاطب ارائه دهد؟
به نظر میرسد آنچه خاص است و عادی نیست، نه دیدارهای خودمانی رهبر، بلکه نحوه بازنمایی تیم رسانهای دفتر ایشان از ایشان است. ۳۱ دیدار هفتگی در طول چهار سال، باید در ۳۱ هفته و طی چهار سال و به تدریج برای مردم پخش شود.
همان هفتهای که مردم اقتدار و جدیت ایشان در سخنرانی رسمی را هنگام پاسخ به تهدیدات دولت امریکا میبینند که «اولاً غلط میکنید...»، همان هفته هم باید ببینند که با آرامش در دیداری خودمانی و غیررسمی نشستهاند و سخنان کارگردان انیمشینهای آموزشی تلویزیون را میشنوند و یا در مورد فلان فیلم سینمایی نظر میدهند.
همان هفتهای که مردم دیدهاند رهبری میانجیگری نخست وزیر ژاپن میان ایران و امریکا را نپذیرفتهاند و در دیدار رسمی با او گفتهاند که «ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.»، همان هفته باید ببینند که جوانی مقابل همین رهبر جدی و رسمی نشسته و از او برای عدم جوانگرایی در انتصابات انتقاد میکند و همین رهبر مقتدر مقابل دشمنان، اینجا متواضعانه نشسته و گوش میدهد و اگر جوابی لازم است، میدهد.
همان هفته که مردم دیدهاند رهبر از حقوقهای نجومی، امید بستن به غرب، عدم برخورد کافی با قاچاق کالا و چه و چه خطاب به مسئولان کشور جدی و رسمی انتقاد میکنند، همان هفته باید ببینند که صمیمانه و غیررسمی پای درد دل فیلمسازانی نشستهاند که به رهبری گلایه مسئولان را میکنند که انتقاد پذیر نیستند و شوخیهای ما را سانسور میکنند و رهبر میگوید که من به آنها میگویم با شما کاری نداشته باشند، اگر گوش کنند!
مشکل این است رسمی و غیررسمی آیتالله خامنهای را از هم جدا کردهایم و در کنار صدها خبر رسمی گاه دو تصویر کوتاه غیررسمی از ایشان نشان میدهیم و بعد منتظر هستیم بازخوردهای مثبت آنچنانی از تأثیرگذاری این قابهای غیررسمی بگیریم.
نمیشود، امکان وقوعی ندارد که «رحماء بینهم» را از «اشداء علی الکفار» جدا و اولی را حداقلی و دومی را حداکثری پخش کنیم و بعد، از مخاطب خاکستری انتظار داشته باشیم خودش این دو قاب را با هم بیامیزد و رهبر کشورش را درست بشناسد.
این رفتارها، چه رسمی و چه غیررسمی هر دو در جایگاه حقوقی آیتالله خامنهای روی داده و باید با هم و به موازات هم به مخاطب نشان داده شود.
اینگونه نبوده که ایشان ۱۱ ماه سال رسمی باشند و یک ماه غیررسمی شوند؛ پس رویدادها را همان گونه که ایشان رقم میزند و رفتار میکند، باید پخش کنیم و از رفتارهای عادی ایشان همچون تواضع و مردمداری و گوش دادن به سخنان اقشار مختلف از خواص و انتقادپذیری و توجهشان به موضوعات مختلف کشور و ... رویدادی خاص نسازیم.