حفظ و قدردانی از سرمايههای نمادين در نظامهای دموکراتيک بيشتر اتفاق میافتد که معتقد است ما همه چيز را نداريم و بايد سرمايههای نمادين را بهلحاظ علمی، فکری، اخلاقی، فرهنگی و... از دل جامعه استخراج کنيم.
هر ساختار سياسي چارچوبها و موازين خاص خود را دارد. سرمايههاي نمادين و لزوم استفاده بهينه و درست از آنها در يک نظام سياسي تبلور پيدا ميکند که اساسا باور داشته باشد که سرمايههاي اجتماعي در متن جامعه هستند و او فقط بايد آنها را مثل منابع بسيار مهمي که در دل زمين هستند، استخراج کند.
مثل کسي که ميخواهد به ثروت برسد بايد منابع مشخصي را از دل زمين استخراج کند، در جامعه نيز همينطور است.
کساني که معتقدند اين سرمايهها در متن جامعه هستند وظيفهشان استخراج اين سرمايهها از جامعه است؛ البته ما در کشوري زندگي ميکنيم که اساسا يک نوع سلسلهمراتب از بالا وجود دارد و تصورش بر اين است که اين سرمايهها را قبلا پيدا کرده و نهايتا نيازي به اينکه بخواهد در دل جامعه جستوجو کند و اين سرمايهها را کشف کند، نميبيند.
اکثر نظامها در دنيا اين خصلت را داشتند و تصورشان بر اين بوده که ثروت پيش آنهاست و وظيفه آنها اين است که به همان نمادها و نشانههاي خاص خودشان توجه کنند و براي شخصيتهاي ملي، فرهنگي، فکري و معنوي ارزش حداکثري قائل نيستند.
اين مسالهاي است که در رسانهاي مثل صداوسيما نيز وجود دارد. اين رسانه از ابتدا تقريبا تکليف خود را مشخص کرده، چارچوبهاي خاص خودش و ارزشگذاريهاي ويژهاي دارد و هرکس با متر اين سازمان سازگار است مورد توجه قرار ميگيرد.
لذا هرکس با متر آنها سازگار نباشد کنار ميرود. مثل معروفي به لحاظ تاريخي وجود دارد که ميگويند فردي بود که آدمها را در قد، اندازه و قواره خاصي ميديد که همه بايد يک متر و هفتاد سانتيمتر باشند.
در نتيجه آنهايي که کوچکتر بودند از دو سر ميکشاندند که 170 سانتيمتر شوند و آنهايي که بلندتر بودند از سر و ته ميزد که به 170سانتيمتر برسند.
در حال حاضر نيز ميتوان گفت صداو سيما و برخي جاها چنين وضعيتي دارند که با متر خود همه چيز را اندازه ميگيرند و اگر کسي خارج از اين معيار عمل کرد، طرد ميشود.
لذا حفظ و قدرداني از سرمايههاي نمادين در نظامهاي دموکراتيک بيشتر اتفاق ميافتد که معتقد است ما همه چيز را نداريم و بايد سرمايههاي نمادين را بهلحاظ علمي، فکري، اخلاقي، فرهنگي و... از دل جامعه استخراج کنيم.
در جوامعي مثل جامعه ايران سرمايههاي نمادين از قبل تعيينشده و مشخصاند و کساني هستند که چارچوبها را پذيرفتهاند؛ بنابراين خارج از چارچوب به کسي بهايي نميدهند و اگر ميخواهد اعتباري داشته باشند بايد اين چارچوب را تاييد کند.
لذا خلاقيت در چنين نظام سياسي و اجتماعي وجود ندارد و اگر هم خلاقيتي هست اينگونه است که کساني بيايند و ما را تاييد کنند.
درنتيجه افرادي مانند فردوسيپور، شجريان و امثال اينها زماني اعتبار دارند که به عبارتي تاييدکننده اين رويه باشند و به عبارت ديگر، افراد در داخل چارچوب تعريفپذير هستند.