سران کاخ سفید در حقیقت، خود را رهبر کشورهای دنیا میپندارند و این تلقی را میتوان از اظهارنظرهای آکنده از غرور رهبران واشنگتن دریافت. از نظر یانکیها، کشورها به دو دسته تقسیم میشوند. یا اطاعت پذیرند یا مخالف.
اقدام آمریکا در بهاصطلاح فعال کردن مکانیسم ماشه و ادعای «مایک پمپئو»، وزیر خارجه این کشور مبنی بر اینکه «در صورت عدم موفقیت سازمان ملل در اجرای تحریمها علیه ایران، آمریکا عواقبی را در نظر میگیرد»، از ابعاد مختلف، موضوعی بسیار حساس و مهم به شمار میآید.
در واقع، شیرازه نظم بینالمللی با این سیاست واشنگتن در حال ازهمپاشیده شدن است و آمریکاییها امروز احساس میکنند باید برای استیلای بر جهان، راهبردهای قرن نوزدهم را پیاده کنند.
سران کاخ سفید در حقیقت، خود را رهبر کشورهای دنیا میپندارند و این تلقی را میتوان از اظهارنظرهای آکنده از غرور رهبران واشنگتن دریافت. از نظر یانکیها، کشورها به دو دسته تقسیم میشوند. یا اطاعت پذیرند یا مخالف.
دسته دوم اگر با ارعاب، تهدید و تحقیر همراه نشوند، با گزینههای تحریم و حتی تهدید نظامی مواجه میشوند. این رویکرد، اتفاقی خطرناکی است که در گذشته عملاً انجام میشد اما اعلام نمیشد.
بهعبارتدیگر، سیاستی که پمپئو آن را بیان کرد، پیشازاین «اعمالی» بود اما «اعلامی» نبود. آمریکا در این مرحله، اعمال و اعلام را با هم تلفیق کرده و وقیحانه اظهار میکند که هر کس با ما نیست، علیه ماست!
چنین سیاستی معنایی جز تحقیر جامعه بینالمللی و به چالش کشیدن جدی نظم جهانی ندارد چراکه واشنگتن بدون پردهپوشی، راهبرد ضد ایرانی خود را در مرئی و منظر همه کشورها قرار داده و میگوید هر شخص حقیقی و حقوقی از اراده کاخ سفید تخطی کرده و آن را تمکین نکند، باید منتظر عواقب و مجازاتهای سخت آن باشد.
از این منظر، جامعه جهانی نمیتواند و نباید بهراحتی از کنار این گردنکشی و تهدید آمریکا بیتفاوت بگذرد و بدون هیچ واکنش تأثیرگذاری، تصمیم سازان و تصمیم گیران کاخ سفید را به حال خود رها کند.
از سوی دیگر، عربدهکشیها و قانونشکنیهای آشکار آمریکا، ناکارآمدی و ضعف کارکرد نهادهای بینالمللی را از زاویهای کاملاً روشن، نمایان ساخته است.
دبیر کل سازمان ملل متحد که قاعدتاً باید مرجع نهایی رسیدگی به فشل بودن ارگانهای ذیربطش در انجام مأموریتهایشان باشد، در برابر یانکیهای قدارهبند، دچار لکنت زبان شده و با تردید و احتیاط اعلام میکند که ظاهراً اجماعی در خصوص تحریمهای ضد ایرانی وجود ندارد.
انتظار این بود که او به نمایندگی از جامعه جهانی با قدرت در برابر آمریکا قد علم کند ولی بررسی عملکرد وی نشان میدهد، نمیخواهد باعث رنجش مدیران آمریکاییاش شود.
علاوه بر این، نگارنده این سطور بهشدت نسبت به رویکردهای اروپا در پازل برجام بدبین است. تحلیل مواضع قاره سبز در برنامه اقدام مشترک حاکی از آن است که بین اروپا و آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی، یک تقسیمکار کاملاً دقیق، زمانبندیشده و با نگاه بلندمدت شکل گرفته و سیاستهای اخیر اروپا، خلقالساعه و در پاسخ به راهبرد ترامپ اتخاذ نشده است.
در بدو امر، اینگونه برداشت میشود که واشنگتن نقش «پلیس بد» و بروکسل نقش «پلیس خوب» را ایفا میکند، درحالیکه پشت پرده، زد و بندهای دیگری وجود دارد. با نگاهی نهچندان عمیق به مواضع اخیر این دو یار غار، درمییابیم که اروپا و آمریکا در شراکت استراتژیک علیه خطوط قرمز، مؤلفههای قدرت و شاخصههای توانمندی کشورمان، ذرهای با یکدیگر زاویه ندارند و هر دو یک هدف را تعقیب میکنند. به بیان دقیقتر، شاهبیت راهبرد ضد ایرانی آمریکا و اروپا در این دو پارامتر خلاصه میشود: «محدود کردن توان دفاعی – منطقهای» و «عدم اجرای تعهدات برجامی».
این در حالی است که مانیفست تبلیغاتی کاخ سفید که طی یکماه گذشته علیالخصوص در روزهای اخیر از زبان وزیر خارجه لمپن این کشور در قالب بازگرداندن «تمام تحریمها» ازجمله محدودیتهای تسلیحاتی بیانشده، تهدیدات بیخاصیتی هستند که تأثیر چندانی بر شرایط فعلی کشور ندارند چون هر آنچه در چنته داشتند، در چارچوب فشار حداکثری به ایران وارد آورده و اصطلاحاً دست خود را رو کردهاند.
«جان بولتون» که سردمدار و ایبسا طراح و تجمیع کننده فشارهای همهجانبه به ایران بود، در کتاب خاطرات خود علناً اذعان کرده است که کمپین فشار حداکثری به تغییر نظام جمهوری اسلامی منجر نخواهدشد. دیگر مسئولین آمریکایی و غربی نیز بهتدریج به این جمعبندی رسیدهاند که این فشارها ناکارآمد بوده و نتوانسته تغییری در رفتار کشورمان ایجاد کند.
علاوه بر این، حتی برخی از اندیشمندان و سیاستمداران کهنهکار غربی هشدار دادهاند این تحریمها، نتیجه عکس داده و تابآوری ایران را در برابر فشارهای خارجی افزایش داده است.
به همین دلیل و بدون کوچکترین تردیدی باید گفت که جانبداری ظاهری اروپا از برجام دقیقاً در راستای خط تحریمی آمریکا و نگهداشتن استخوانلایزخم است. بر کسی پوشیده نیست که توافق هستهای از حیز انتفاع ساقط شده و اروپا نهتنها قدمی در جهت منافع ایران برنداشته، بلکه علیالدوام، مطالبات و خردهفرمایشهای آمریکا را بزککرده و به زبان دیگری، یا تحمیل و یا حداقل اعلام کرده است.
رفتار اروپا بر این مبنا، شبیه کاسب ورشکستهای است که تقلا میکند از جنس بدلی و بنجلی که مشتری آن را پس آورده، تعریف و تمجید کرده و حتی با کذب گویی بیشتر، مبلغ مضاعفی نیز دریافت کند! لذا در شرایط فعلی، نیازمند جریان شناسی رفتار اروپا و آسیبشناسی سیاست خارجی کشورمان در این خصوص هستیم.
از باب مثال، یکقلم از عملیات فریب اروپا، تأکید دائمی و تصریح غلیظ آنها به «تعلیق» تحریمهاست، حالآنکه اساس گفتگوهای هستهای و مفادی که از برجام اعلام شد، بر پایه «لغو» تحریمها بنا شده است.
طبعاً واکاوی این کلمه در شرایطی که ایران 15 بار مهر تأیید آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر فعالیتهای هستهای خود را گرفت، میتواند نکات حقوقی بسیاری داشته باشد.
فراموش نکنیم که وعده لغو محدودیتهای اقتصادی نهفقط اجرا نشد، بلکه تعلیق تحریمها با همراهی اروپا جنبه عملی به خود گرفت و حتی سنگینترین تحریمهایی که دستکم در یک قرن گذشته، کشوری بر کشور دیگر تحمیل کرده، علیه جمهوری اسلامی پیاده شدهاند.
اروپا اما میکوشد با تکیهبر کلیدواژه «تعلیق»، برجام را سر پا نگه دارد و متأسفانه برخی از مرعوبین داخلی نیز درصددند که این بهاصطلاح همراهی منت گونه اروپا با کشورمان را برای نظام اسلامی فاکتور کنند!
به تعبیر روشنتر، اروپاییها معتقدند یک برجام نیمهجان، بیرمق و بیتأثیر بهتر از یک توافق مرده است. از نگاه قاره سبز، برنامه اقدام جامع مشترک با این خصوصیات، افزون بر اینکه میتواند افسانه رشد اقتصادی از این رهگذر را بازتعریف کند و در باغ سبز دوبارهای به سادهاندیشان نشان دهد، قادر است که اقتصاد کشور را هم در حالت فریز شده و شرطی باقی نگه دارد.
نکته مهم پایانی که تکرار آن در اینجا مفید است، موضوع عدم اعتماد به آمریکاست. به تمام نقاط عطف تاریخ انقلاب که نگاه کنیم، شاخصه بیاعتمادی در نقطه اوج قلههای افتخار کشور میدرخشد.
ازاینرو، در برنامهریزیها و تصمیمات آینده با هدف خروج از اوضاع دشوار اقتصادی، رعایت این اصل در کنار اعتماد به جوانان و فعال کردن پتانسیلهای عظیم داخلی، شرط ورود به پهنهای جدید از موفقیتها و عملیاتی کردن یکی از مؤلفههای کلیدی گام دوم انقلاب است.