تغییر دولت در آمریكا همراه با تلاش جهانی برای کنترل گسترش کرونا بر وضعیت اقتصادی ایران و جهان نقش عمدهای ایفا خواهند کرد.
ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریكا، سخن آخر خود را درباره انتخابات ریاستجمهوری کشورش اینگونه مطرح کرده که رأینیاوردنش تنها یک دلیل خواهد داشت و آن تقلب در انتخابات است.
با اینگونه سخنگفتن یا اتهامزدن، چه ترامپ برنده و چه بازنده انتخابات شود، نتیجه انتخابات برای مردم آمریكا و جهان دو مسیر کاملا مشخص را روشن میکند.
اگر ترامپ بتواند با هر ترفندی که به کار میگیرد، برنده انتخابات شود، شکاف میان جامعه ثروتمند و اکثریت بینوای آمریكا که دور پرچم حزب دموکرات میچرخند، افزایش خواهد یافت.
این پدیده به احتمال زیاد منجر به شدتگرفتن تنشهای خیابانی و رویارویی مردم - بهویژه اقلیت آفریقاییتبار - با دولت خواهد شد؛ پدیدهای که کلا خارج از تصور بنیانگذاران «ایالات متحده» بوده و ای بسا منجر به ازهمپاشیدن ساختار سیاسی آمریكا و جدایی برخی از ایالات از نظام کنونی آمریكا شود.
این بخش از گفتوگو سر دراز دارد و خواننده را از موضوع اصلی این نوشتار دور میکند. اینکه در نتیجه انتخابات در دو، سه ماه آینده آمریكا چه بلایی سر آمریكا میآید، یک موضوع داخلی برای آمریكاست.
نکته مهم در این نوشتار برای ایران و ایرانیان، تأثیر انتخابات آمریكا بر ایران و ساختار اقتصادی ایران است.
اگر ترامپ بتواند با سودمندی از هر ابزار در انتخابات برنده شود، میزان فشار آمریكا بر ایران و اقتصاد ایران و نیز بر همپیمانان تازه ایران مانند چین و روسیه افزایش خواهد یافت؛ این نیز داستان پیچیده دیگری است که ادامه آن ما را از موضوع اصلی این نوشتار دور میکند.
آیا اگر جو بایدن، نامزد دموکراتها، برنده انتخابات ریاستجمهوری شود، انتخاب او چه تأثیری بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت؟
نخستین تأثیر آن کاهش فشار اقتصادی خواهد بود که ترامپ در دو، سه سال گذشته بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است.
کاهش فشار به این معنی نیست که دموکراتها عاشق چشم و ابروی ایران هستند، بلکه خطمشی آنها از جمهوریخواهان متفاوت است. در واقع همین دموکراتها بودند که برجام را به ایران تحمیل کردند.
کاهش فشار به این معنی هم نیست که دموکراتها از پیمان همکاری ایران و چین و روسیه خوششان میآید؛ اما دموکراتها جنسا نرمتر از جمهوریخواهان هستند.
در جنگ جهانی دوم، آمریكا که سرکرده کشورهای سرمایهداری جهان بود و بریتانیا که در رأس کشورهای استعمارگر قرار داشت، بهخاطر رویارویی با آلمان نازی و تجاوز روزافزون نیروهای هیتلر و موسولینی به کشورهای غربی و شرقی اروپا، با شوروی که یک قدرت بزرگ کمونیستی بود، متحد شدند که آلمان را شکست دهند.
نیروهای متفق ایران را از این نظر اشغال کردند که رضاشاه با آلمانها همدست شده بود؛ اما پس از نابودکردن آلمان و بمباران اتمی ژاپن - همدست دیگر آلمان نازی - ایران را تخلیه کردند و با ایجاد پیمانهای منطقهای مانند ناتو و سنتو شوروی را محاصره کردند و پرده آهنین کشیدند و تا فروپاشی نظام شوروی دست از فشار برنداشتند.
امروز کشورهای آزادشده از نظام اتحاد شوروی در غرب و شرق دریای خزر دارند نفس آرامتری میکشند اما خیلی محترمانه به چنگال غرب بهویژه آمریكا افتادهاند.
رویکارآمدن دموکراتها در آمریكا در سال آینده میلادی به احتمال بسیار زیاد فشار کنونی اقتصادیای را که ترامپ بر ایران وارد کرده، تعدیل خواهد کرد. از جمله این تعدیلها، آزادی هرچند نسبی ایران در زمینه فروش نفت خواهد بود.
به گفته وزیر نفت، امروز حکومت ایران نمیتواند یک قطره نفت بفروشند. نفت البته در کشورهای خلیج فارس از جمله ایران بهدلیل ناتوانی دولتهای گذشته در آیندهنگری، به منبع اصلی درآمد کشورها تبدیل شده بود.
هنوز هم بزرگترین منبع درآمد در همه کشورهای نفتخیز خلیج فارس - بهجز ایران- فروش نفت و گاز و مشتقات آنهاست. البته اقتصاد متکی به درآمد نفت یک اقصاد سالم نیست، اما این بحث در دوران بحرانهای پیشبینینشده اقتصادی جایی در جامعه ندارد. کشورهای نفتخیز خاورمیانه برای کشورهای آمریكایی، اروپایی و خاور دور حالت کارگاههای ساختمانی پرسود را دارند.
پول فروش نفت را از راه برجسازی و آسمانخراشسازی در خلیج فارس به کشورهای خریدار نفت برمیگردانند و بچههای شیوخ عرب با داشتن پول فراوان و خرید گرانترین خودروهای آخرین سیستم اروپایی در قمارخانههای اروپا و آمریكا جولان میدهند و تفریح میکنند.
بینوایان مهاجر به کشورهایی چون امارات نیز مانند بردگان سدههای میانی خدمات کارگری مورد نیاز کارفرمایان اروپایی و آمریكایی در این امیرنشینها را تأمین میکنند.
به هر صورت اگر با انتخاب بایدن فروش نفت ایران آغاز شود و بهتدریج گسترش یابد، بحران اقتصادی کنونی ایران بهتدریج فروکش خواهد کرد. با آزادی تدریجی صادرات کالاهای دیگر هم درآمد دولت و هم درآمد مردم افزایش خواهد یافت، زیرا ۷۰ درصد اقتصاد کنونی ایران در دست دولت یا نهادهای حکومتی است. حرکت بهسوی رفاه نسبی شتاب خواهد گرفت.
ارزش برابری دلار بهتدریج کاهش خواهد یافت که به مفهوم بالارفتن ارزش پول ملی خواهد بود. فقر کنونی در طبقات پایین اقتصادی بهتدریج کاهش خواهد یافت، زیرا مشاغل وابسته به صنعت نفت که بهخاطر تحریم و با بروز و گسترش کرونا در ایران از دست رفتهاند، بهتدریج باز خواهند گشت.
مسکن و اجارهبها نیز پایین خواهد آمد. چنین تحولی در بهای کالاهای مورد نیاز مردم تأثیر خواهد گذاشت.
بروز ایستایی و بلاتکلیفی در خرید و فروش ملک بهویژه مسکن در نظام بازار ایران دور از انتظار نخواهد بود. این پدیده اشک بازاریان و فروشگاههای مالهای تجاری را در خواهد آورد.
روابط تجاری ایران با کشورهای اطراف و اروپا و خاور دور بهبود خواهد یافت، زیرا از یک سو فشار کنونی بر این حرکت که توسط ترامپ اعمال میشود کاهش مییابد و از سوی دیگر ارزش کنونی دلار و ین و پوند و ارزهای دیگر به سوی تقویت ارزش ریال به حرکت در خواهد آمد.
این دگرگونیها چون در یک دوره بحرانی صورت میگیرد، از دید زمان و مکان قابل پیشبینی نیستند. حالتی که هماکنون در نظام اقتصادی و برنامهریزی دیده میشود، همسانی فراوانی با رویدادهای اول انقلاب دارد.
امروز سازمانهای برنامهریزی و بخشهای برنامهریزی سازمانهای دولتی هیچچیز را نمیتوانند پیشبینی کنند. این در حالی است که پیشبینیپذیری نخستین شرط هر برنامهریزی است. همراه با این تحولات باید نقش گسترش کرونا را هم وارد محاسبات کرد. پیدایش کرونا بههیچوجه قابل پیشبینی نبود.
بیماری کرونا همزمان با محاصره اقتصادی باعث فشار مضاعف بر دولت کنونی ایران شده است. تغییر دولت در آمریكا همراه با تلاش جهانی برای کنترل گسترش کرونا بر وضعیت اقتصادی ایران و جهان نقش عمدهای ایفا خواهند کرد. این تغییرات اگر مثبت باشد سود آن نصیب دولت بعدی در ایران خواهد شد، زیرا دوره دوم دولت روحانی سال آینده به پایان میرسد و هماکنون رقبای انتخابات آینده به جان هم افتادهاند.
هرچه که باشد یا رخ دهد، دولت کنونی ایران چوب عمده آن را خواهد خورد، زیرا اگر سودی باشد، نصیب دولت بعدی خواهد شد. دولت بعدی این تحولات را بهعنوان نتیجه عملکرد بهتر دولت خود به رخ مردم خواهد کشید. مخالفان دولت هم هاج و واج از هم میپرسند «پس چی شد» این همه زحمات ما؟