یادش بخیر، اتفاقات فعلی آنقدر زهرمار است که اتفاقات گذشته جلویشان شیرین جلوه می کند! چه دورهمیهایی و عید دیدنی هایی داشتیم بدون گذشتن از تونل ضد عفونی! یادش بخیر، با هاله ای نور بر سر؛ جهان را مدیریت می کردیم!
-
این روزها به معنای واقعی کلمه خیلی زود دیر میشود یعنی در یک چشم بهم زدن اتفاقات روزمره زندگی تبدیل به خاطرات خوش گذشته میشوند! الان میتوانیم با سی چهل سال سن، ژست پدربزرگها را بگیریم و خاطراتمان را مثل آب خوردن مرور کنیم.
چون بیشتر از یکی دوسال از وقوعشان نمیگذرد اما شرائط جوری شده که انگار 100 سال از آنها گذشته! به عبارتی این روزها دیگر لازم نیست مثلا حسرت نشستن دور کرسی ذغالی و یا هندوانهای شناور در حوض آب و آن تخت چوبی گوشه حیاطی نمناک مخصوص صرف عصرانه را بخوریم.
ما این بار در نوستالوژیبازی؛ کارمان را راحتتر میکنیم و خیلی هم به حافظه تاریخیمان فشار نمیآوریم. فقط کافیست بگوییم: همین امسال دریغ از پارسال! چون آنقدر همه چیز کن فیکون و سر و ته شده که اتفاقات پارسال برای مان قند و نبات شوند!
باید دانست برای کسب حد نصاب خاطرات شیرین؛ یا باید اتفاقات گذشته نسبت به حال خیلی باحال باشند و یا باید اتفاقات فعلی آنقدر زهرمار باشند که اتفاقات گذشته جلویشان شیرین جلوه کنند! بدیهی است با توجه به اوضاع فعلیمان در مورد ما همین دومی صدق میکند! پس با اوصاف فوق یادی میکنیم از :
- شیرهایی که مملو از افلاتوکسین بودند اما بدون دغدغه «کووید19 » هر روز صبح کنار هم مینشستیم و در فضایی پر از مهر و محبت آنها را سر میکشیدیم!
- ذرتهایی آغشته به سم اما فاقد ویروس را در پارکها داخل آب کثیفی میکردیم و بدون استرس بلالی را به دندان میکشیدیم!
- روغنهای پالمداری که تخممرغ های تاریخ گذشته را نیمرو میکردند با جان و دل، سر یک میز ضد عفونی نشده میل میکردیم!
- آن هوای دو نفره پر از سرب!
یادش بخیر که درکنار عشقمان ریه هایمان را از آن پر و خالی می کردیم و بدون نگرانی از انتقال ویروس همدیگر را تنگ در آغوش میکشیدیم؟
- چقدر آن بوسههایی که با ترس از حضورگشت ارشاد بدون زدن ماسک رد و بدل میشد؛ میچسبید!
- هیج چیز جای آن آبلیموهای تقلبی که با کاه درست میشد و ما هر شب جمعه آنها را روی دیزی و کبابهای درست شده با گوشت خر رستورانهای فرحزاد و دربند میچلاندیم را نمیگیرد. وای که چقدر این غذاها زیر دندانمان مزه میکردند وقتی آنها را کنار دوستان و در حالیکه درهم می لولیدیم؛ بدون رعایت بهداشت میخوردیم!
- یادش بخیر با یک فوت همه چیز ضد عفونی میشد و دستها فقط وقتی شسته می شد که عینهو قلب یزید سیاه میشد!
- آن آبی که مملو از نیترات بود کجاست؟ چقدر با آن در پارکها آب بازی میکردیم و برادران نیروی انتظامی هم با شگردهای پیچیده پلیسی ما را شناسایی و دستگیرمان میکردند! اما در عین حال؛ ماموری که به دستمان دستبند میزد هیچوقت از ناقل بودنمان برای ویروس کرونا نمیترسید. او محکم دستمان را در دستش میفشرد و ما را به اولین کانون تربیت و ارشاد منتقلمان میکرد!
- چقدر صبحها در ادارات اربابرجوع ها را میپیچاندیم و دورهم صبحانه میلنباندیم و حواسمان هم به این نبود که مبادا نان و پنیر مان را همکارمان دستمالی کرده باشد؟
- بدون دغدغه عطسه و سرفه و تب میکردیم و با یک جوشانده مرضمان را مداوا میکردیم! با خوردن یک سیب تا دم مرگ هم به پزشک مراجعه نمیکردیم مگر اینکه پزشکش خوشگل باشد نه اینکه به دلیلی مانند احساس قلقلک در قفسه سینه و یا تک سرفه و نیم درجه تب خودمان را سراسیمه بستری کنیم!
- یادش بخیر بدون تقویت سیستم ایمنی بدن با خوردن ویتامین و ریزمغذی ها و... خودمان را با دادن صدقهای بیمه میکردیم! حروف A-B-C-D-E-Z فقط برای مان یکسری حروف بودند نه چیزهایی برای تقویبت بنیه دفاعی - چه دورهمیهایی و دید و بازدیدهایی و عید دیدنی هایی داشتیم بدون گذشتن از تونل ضد عفونی
- به محارم خودمان به شکل فیلم های ایرانی اظهار محبت نمیکردیم. به جای لیسیدن در و دیوار آنها را جانانه ماچ می کردیم! - پول چرک کف دست بود اما وقتی مسولین دلسوز، میلیارد میلیارد اختلاس می کردند باز هم لازم نبود دستانشان را بشورند اما حالا وقتی می خواهی چندر غاز بقیه پولت را از نانوایی بگیری بدون ژل ضد عفونی عمرا زنده بمانی!
- هواپیماهای خودمان را نمیزدیم؛ تحریم را دور میزدیم وای که چقدر تنه به تنه ژن های خوب می زدیم ؛ خودمان می مالیدیم؛ خودمان انتخاب می کردیم ؛ لنگ میپوشیدیم و اشکنه میخوردیم و حال کردن 4 درصدی ها را نظاره میکردیم و در سیل و زلزله هم اگر جان به جان آفرین تسلیم میکردیم حداقل مجلس ختم مان را جوری برگزار میکردیم که با حضور چندنفر در کنار هم احساس بی کس و کاری نمی کردیم!
- یادش بخیر با هاله ای نور بر سر؛ جهان را مدیریت می کردیم؛ میمون به فضا ارسال می کردیم و بعضی از چیزها را هم خوراک لولو می کردیم و....