اوضاع در افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از این کشور به شدت رو به وخامت است و نیروهای شبهنظامی طالبان از این فرصت طلایی برای تصرف ولایات و شهرهای افغانستان بهره میبرند، اما قدرت های منطقه ای و بین المللی چه نقشی در این بحران داشتند؟!
افغانستان سرزمین شهید احمد شاه مشعود، شیر دره پنجشیر گویی قرار نیست روی آرامش ببیند. منافع قدرت های بین المللی و منطقه ای همیشه یک عامل مهم و تأثیرگذار در تحولات افغانستان بوده است. آمریکا، اروپا، روسیه، چین، پاکستان و ترکیه سالهاست که چشم طمع به افغانستان دوخته اند و در این راه از هر کاری که توانسته اند فروگذار نکرده اند.
اما آنچه که در رقم زدن تحولات سریع اخیر همچون چند دهه گذشته مهم و تأثیرگذار بوده است ترکیب و ساختار قومیتی و اعتقادی جامعه افغانستان است.
جامعه افغانستان جامعه ای اسلامی با تنوعی از مذاهب شیعه و سنی است، پیروان مذهب حنفی (سنی) در اکثریت و پیروان مذهب شیعه در اقلیت (حدود30%)هستند.
جمعیت ساکن در افغانستان در سال ۱۳۹۸ش حدود ۳۲میلیون نفر برآورد شده است و اقوام متعددی در افغانستان زندگی میکنند که در قانون اساسی، به تعدادی از آن از جمله پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، پارسی، بلوچ، پشهیی، نورستانی، ایماق، قزلباش و براهوی اشاره شده است.
زبان دری (فارسی) و پشتو دو زبان و خط رسمی افغانستان است و زبانهای ترکی (ازبکی و ترکمنی و قرقیزی) و دراویدی (براهوی) نیز در بخشهایی از افغانستان رایج است.
دین مردم افغانستان پیش از ظهور اسلام، بودایی و نیز زرتشتی بوده است. اکنون پیروان مذهب حنفی (سنی) در اکثریت و پیروان مذهب شیعه در اقلیت هستند.
همچنین پیروان گروههای صوفی مانند نقشبندیه و نیز طرفداران عقاید سلفیه در این کشور وجود دارند و اولین بار در ماده ۱۳۱ قانون اساسی افغانستان مصوب ۱۳۸۲ش، حقوق اقلیت شیعه به رسمیت شناخته شد.
بیشتر شیعیان افغانستان معتقد به مذهب شیعه امامیه هستند. شیعیان اسماعیلی نیز در مناطقی از افغانستان حضور دارند.
اکثریت شیعیان افغانستان از قوم هزاره هستند. قزلباشها، سادات و گروههایی از هراتیها، تاجیکها، بلوچها، ترکمنها و پشتونها، دیگر اقوام و طوایف شیعه افغانستان را تشکیل میدهند.
طالبان از نظر قومیتی اکثرا پشتون و از نظر مذهبی سنی هستند و قندهار بزرگترین خاستگاه آنان است و در بیشتر استان های افغانستان حضور فعال داشته و دارند.
محیالدین مهدی، نماینده پیشین مجلس افغانستان، از فرماندهان مجاهد و پژوهشگر، درباره خطر یکدستسازی قومیتی و قدامات طالبان با اقوام در شمال افغانستان، چند روز قبل به یورونیوز گفت: «اصولا طالبان یک حرکت قومی هستند، بحث شریعت یک ماسک و وسیله برای اقداماتشان است. آنها داعیه قومی از گذشته تا به امروز داشتهاند. هنوز سخنان عبدالمنان نیازی از خاطر مردم نرفته است که دستور داده بود که تاجیکها به تاجیکستان بروند، ازبکها به ازبکستان و هزارهها به گورستان بروند. در دهه هفتاد قتلعام یکاولنگ، قتلعام مزار شریف (قتلعام قوم هزاره) و زمین سوخته شمالی و اکنون هم کوچاندن اجباری ۴۰۰ خانواده بدخشانی و تخاری (تاجیکان) از قندوز سندهای اثباتکننده داعیه قومی طالبان است.یکدستسازی قومی، پروژهای است که در تاریخ افغانستان سابقه داشته است».
بی شک جنبش یا حرکت طالبان در پنج دهه اخیر نقش تاثیرگذاری در افغانستان بخصوص در تحولات اخیر داشته است.طالبها یا همان طالبان گاهی بشدت افراطی عمل کرده است و گاهی هم پای میز مذاکره نشسته است.
این گروه از سوی سازمان های حقوق بشری جهان بارها به ارتکاب اعمال تروریستی متعدد متهم شده است.
آمریکا و غرب بارها همزمان با مقابله نظامی با طالبان، بصورت علنی و پنهان مذاکراتی داشته و آخرین بار در دوحه قطر، دولت دونالد ترامپ با طالبان پس از مذاکرات طولانی به توافق صلح رسید.
توافق دوجانبه در سال 2020 بین آمریکا و گروه طالبان نشان می داد که ارزیابی نهاد های اطلاعاتی آمریکا این است که طالبان دست برتر در لایه های اجتماعی و قومیتی افغانستان را دارد نه دولت اشرف غنی!
درست از همین منظر بود که هم ترامپ و هم جو بایدن تصمیم به خروج نظامیان آمریکایی و ناتو از افغانستان گرفتند، زیرا پس از 20سال اشغالگری، قدرت اجتماعی طالبان را برای اهداف منطقه ای خود تأثیرگذارتر ارزیابی کردند.
در مقاله ای که اوایل تیرماه منتشر شد، تاکید کردم که «همانطور که ورود و خروج نظامی شوروی سابق به افغانستان ارمغان دیگری جز ویرانی و مرگ برای مردم افغانستان نداشت، اکنون نیز ورود و خروج نظامیان آمریکایی پس از دو دهه ناکامی نه تنها مشکلی از افغانستان حل نکرده بلکه فرصت مخربی را برای احیای گروه های تروریستی در منطقه فراهم آورده است.»
به نظر می رسد، سقوط بسیار سریع ولایات و استانهای افغانستان، آن هم بدون مقاومت قابل ذکر از سوی نیروهای دولتی، حکایت از نفوذ طالبان و البته حمایت ضمنی روسیه، چین و آمریکا از طالب ها دارد.
واکنش ضعیف نیروهای امنیتی افغانستان، نارضایتی گسترده مردمی از اوضاع امنیتی و اقتصادی وخیم، ضعف مزمن و جدی مشارکت گروه های سیاسی در افغانستان و مهمتر از همه سرخوردگی از عملکرد و حضور اشغالگران، زمینه لازم را برای بحران آفرینی گروه های مسلح در افغانستان فراهم کرده و طالبان با توجه به نفوذ گسترده و در سایه سکوت و رضایتمندی ضمنی قدرت های منطقه ای، دست به پیشروی های برق آسا و گسترده در مناطق متعددی زده است و اکنون با تصرف قندهار، هرات و 15 ولایت و استان مهم دیگر، به دروازه های کابل پایتخت رسیده است.
اینکه چه عواملی باعث شد مراکز نظامی مهم افغانستان با کمترین مقاومت و با هزاران خودرو نظامی و انبوهی از سلاح های سبک و سنگین تنها ظرف یک هفته به دست طالبان به غنیمت برسد نکته بسیار مهمی است که باید ریشه یابی دقیقتر بشود.
اما آنچه مسلم است، سیطره قریب الوقوع طالبان بر کابل و گستره افغانستان، تحولات شگرفی در معادلات منطقه ای ایجاد خواهد کرد.
با توجه به تجربه زیسته طالبان، وعده ها و گفته های امارت اسلامی طالبان در حال حاضر برای امنیت و آرامش بخشی جامعه تضمینی ندارد و چشم انداز روشنی برای آن متصور نیست.
ملت رنجور افغانستان که سالهای متمادی اشغالگری روس ها، یاغی گری گروه متحجر و تروریستی القاعده و ظلم و اشغالگری نظامیان آمریکایی و انگلیسی را با گوشت و پوست خود لمس کرده است، دیگر تحمل جنگ داخلی را ندارد و فقط به مصالحه می اندیشد و شاید دردناک ترین خبر سقوط خونین کابل باشد.
برای مردم افغانستان و حتی کشورهای همسایه هنوز زود است که باور کنند طالبان حقیقتاً به دنبال حکومت عادلانه و احقاق حقوق برابر در افغانستان باشد.
طالبان باید بیشتر از تصرف نظامی به فکر مصالحه فراگیر باشد البته اگر منفعت طلبی و زیاده خواهی قدرتهای مداخله گر بین المللی و منطقه ای مجال این مهم را دهد!
*تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل و عضو شورای سردبیری ایصال