قدرتمند شدن ایران از همان معبر و مسیری که غرب به آن رسیده است نهتنها آفت است که افتخارات گذشته ملت ایران را به منفعتطلبی، سلطهطلبی و جهانخواری تقلیل خواهد داد؛ لذا باید مدل بومی قوی شدن را طراحی نمود که در آن هم شاخصهای قدرتی که طرف مقابل آن را میفهمد، لحاظ شود و هم عواملی که استحکام ساخت درونی را به ارمغان میآورد وجود داشته باشد.
قوی شدن ایران بهعنوان تنها راه ایستادن در مقابل جهانخواران، قدارهبندان و تروریستهای جهان راهبردی بود که حضرت امام در سال آخر حیاتشان گوشزد کردند. آن روز که شوروی سابق هنوز فرو نپاشیده بود، مطالبه امام «رسیدن مسلمانان به مرز قدرت سوم جهان» بود و امروز زمینه برای تحقق این راهبرد مهیاتر است. امام علاوه بر ایران بر قوی شدن جهان اسلام نیز اصرار داشتند و غرب را دشمن بالقوه همه مسلمانان میدانستند. اکنون و پس از ۳۰ سال رهبر انقلاب باز تنها راه را قوی شدن دانستند، چرا که طرف مقابل جز قدرت، روش و زبان دیگری را نمیفهمد.
برای قوی شدن باید ارکان آن را به درستی شناخت و در عین حال امکان آن را نیز بررسی نمود. حجتی که امکان قوی شدن را باورپذیر میکند، حرکت چهل ساله ملت ایران از یک کشور وابسته به کشوری است که با موشک بومی و با قدرت و دقت حداکثری مراکز نظامی بزرگترین قدرت نظامی- اقتصادی جهان را هدف قرار میدهد. ۴۰ سال گذشته به ما میگوید قوی شدن ممکن است، به شرط آنکه به الزامات آن پایبند باشیم. ممکن است برای قوی شدن ایران، دهها دلیل شمرده شود و همه آنها هم قابل قبول و توجیهپذیر باشند. اما اگر قوی شدن را جامعالاطراف و همهجانبه ببینیم باید آمیزهای از ثروت، معنویت و ارتباطات را با هم ببینیم و وجوه افتراق قدرتمند شدن ایران یا مسلمانان با قدرتمند شدن جهان غرب را بهعنوان وجه هویتبخش مدنظر داشته باشیم. قدرتمند شدن ایران از همان معبر و مسیری که غرب به آن رسیده است نهتنها آفت است که افتخارات گذشته ملت ایران را به منفعتطلبی، سلطهطلبی و جهانخواری تقلیل خواهد داد؛ لذا باید مدل بومی قوی شدن را طراحی نمود که در آن هم شاخصهای قدرتی که طرف مقابل آن را میفهمد، لحاظ شود و هم عواملی که استحکام ساخت درونی را به ارمغان میآورد وجود داشته باشد.
با این مقدمه میتوان مهمترین ارکان و شاخصهای رسیدن به ایران قوی را اینگونه برشمرد:
۱- «اقتصاد- سلاح»: اقتصاد مولد و کارآمد به همراه سلاح بازدارنده و تفوقیاب از مهمترین ارکان قدرت هستند. قدرت بازدارندگی و عدم وابستگی اقتصادی، پیشنیازهای استقلال سیاسی، قدرت ملی و تنظیم دشمنان است که اگر هر دو باهم نباشند، نتیجه تمامکننده نخواهد داشت.
۲- ایمان به تحقق وعدههای الهی و مجهز بودن به این سلاح – که تاکنون ما را به نقطه فعلی رسانده است – از عناصر بومی قدرت ملت ایران است. عنصر معنویت، جهاد، شهادت، عبور از منافع فردی و فدا شدن برای ملت و جامعه و ایران و در یک کلمه پیشقراولانی از جنس آیتالله خامنهای و شهید سلیمانی میتواند این بعد قدرت را تقویت نماید. مبارزه با این بُعد از قدرت ملت ایران سالها زودتر از جنگ اقتصادی شروع شد و هنوز ادامه دارد. اما هنوز هسته سخت ایمانی و فرهنگی ملت ایران دست نخورده است که باید تقویت شود. دولت ارزشگرا در تحقق و گسترش این قدرت میتواند بسیار مؤثر باشد.
۳- پیوستگی با امت اسلامی از دیگر ارکان قدرت ملت ایران است. ایران جزیره نیست. ایران امروز بخشی از ملت اسلامی است که دغدغه پاک کردن آلودگیهای جهان اسلام از سلطه استعمار غرب و صهیونیزم را دارد. دست ایران باید همیشه در دست امت اسلامی باشد تا «جغرافیای قدرت» در شعاع و افق وسیعتر و بلندتری درک شود. حضرت امام بر تولید چنین قدرتی تأکید داشتند و آن را «آزادسازی انرژی متراکم جهان اسلام» میدانستند. به همین دلیل حل مسائل با عربستان سعودی و دیگر کشورهای اسلامی بهرغم میل استکبار باید هرچه زودتر انجام پذیرد.
۴- وحدت ملی و رضایت نسبی: وحدت ملی در عین رضایت نسبی از کارآمدی ارکان مختلف حاکمیت در این باره مهم است. استحکام درونی جمهوری اسلامی در این گزاره متمرکز است. توجه ویژه به طبقات پایین اقتصادی و حرکت به سمت اقتصاد مولد شرط رضایت عمومی است. قوی شدن و ایستادن مقابل زر و زور و تزویر در جهان بدون این ملت هرگز امکانپذیر نیست و این واقعیت بارها از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی و امام راحل تأکید شده است؛ بنابراین حل مسائل مردم شرط اساسی برای ورود به ریل قوی شدن است. استمرار جدی مردمسالاری دینی و رشد همهجانبه خدمات عمومی و مبارزه با هر آنچه باعث یارگیری دشمن میشود از شرایط حرکت به سمت ایران قوی است.
۵- صدرنشینی نخبگان: قدرت بومی و ملی منهای میدانداری نخبگان بیمعنا است. اقتصاد مولد، تکنولوژی برتر اقتصادی و نظامی از علم به دست میآید و صدرنشینی نخبگان شرط رسیدن به این مهم است. تأمین شخصیت و زندگی نخبگان و کاهش بروکراسی آزمون و خطا شرط این مهم است که به صورت طبیعی از خروج نخبگان هم جلوگیری میکند. شناسایی، هویتبخشی و تکریم نخبگان جامعه پیشنیاز قوی شدن است. برای این مهم اقداماتی صورت گرفته است، اما به رضایت عمومی نخبگان و مؤثرتر شدن خروجی آنان منجر نشده است. شرط اساسی برای رسیدن به همه این عناصر تبدیل شدن «ایران قوی» به «گفتمان غالب» است. استعداد چنین گفتمانی در شخصیت تاریخی ایرانیان موج میزند، اما نیازمند اعتقاد، برنامهریزی و تلاش مضاعف است.
*فعال سیاسی و روزنامه نگار
انتهای پیام/*