بسیج مستضعفین در یک نقشه راه میتواند به رهبری و جامعه پاسخ دهد که در چه مقطعی، جامعه را به وضعیتی میرساند که نگرانیها بابت انحراف از اصول و لانهگزینی مفسدین در بعضی مناصب حساس و تعیینکننده کشور پایان مییابد.
بسیج و ضد بسیج
سعدالله زارعی*
کیهان , 7 آذر 1398 ساعت 11:35
بسیج مستضعفین در یک نقشه راه میتواند به رهبری و جامعه پاسخ دهد که در چه مقطعی، جامعه را به وضعیتی میرساند که نگرانیها بابت انحراف از اصول و لانهگزینی مفسدین در بعضی مناصب حساس و تعیینکننده کشور پایان مییابد.
در هفته «بسیج» قرار داریم و اینک 40 سال از زمانی که حضرت امام خمینی -قدسسره- دستور تشکیل این «نهاد انقلابی» را صادر کردند، میگذرد. آن زمان هنوز جنگ تحمیلی عراق شروع نشده بود و حدود ده ماه با آن فاصله داشتیم. هنوز اقدامات اقتصادی آمریکا علیه ایران شروع نشده بود و هنوز بسیاری از مشکلات دیگر که بعداً با سرانگشت هنر بسیج برطرف شدند، پدید نیامده بودند. این را باید «پیشدستی انقلاب اسلامی» نامید و فراتر از آن، «الهام الهی» به رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی به حساب آورد.
اگر به ادبیات حضرت امام درباره بسیج نگاه بیندازیم، در مییابیم که ایشان بسیج را راهحل همه مشکلات تلقی میکردند و معتقد بودند همه باید عضوی از بسیج باشند و در چارچوب تفکر بسیجی عمل کنند تا آرمانهای انقلاب اسلامی تحقق یابد.
امروز پس از چهل سال باید نگاهی به سرگذشت بسیج بیندازیم و ببینیم آیا با طرح اولیه تطبیق میکند یا خیر. اگر با خطکش «هزینه - فایده» این چهل سال را اندازهگیری کنیم، قطعاً کفه فایده بسیار سنگینتر میشود و «سازمان بسیج مستضعفین» در این ارزیابی، نمره 20 میگیرد؛ چرا که در طول این دوران بسیج توانسته است، با امکانات بسیار کم، موقعیتهای بسیار بزرگی در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی و حتی اقتصادی فراهم کند و تهدیدات بسیار بزرگی را در حوزههای مختلف برطرف گرداند.
واقعاً نمیتوان تردید کرد که سهم بسیج در حل همه مشکلات گوناگونی که در این چهل سال حل شدهاند، بسیار برجسته است که اگر بخواهیم فقط فهرستی از آن هم ارائه بدهیم، به کتابی نیاز است و به همین دلیل هم در طول این دورهها، بسیج در معرض فشار متراکم مخالفان خارجی و داخلی انقلاب بوده است.
اما همه حرف درباره بسیج این نیست. به نظر این قلم، بسیج باید با تراز مشکلات کنونی کشور نیز سنجیده شود و در ارزیابی موفقیت و ناکامی آن به این هم توجه شود. هیچ تردیدی نداریم که حضرت امام خمینی -قدسسره- بسیج را فقط برای رفع دغدغههای امنیتی نمیخواست، بلکه دایره فعالیت آن را همه عرصههای داخلی و خارجی میدانست و غفلت از حاکمیت آن در همه عرصهها را «بازی با آتش» ارزیابی میکرد. ایشان به طور جدی معتقد بود، غفلت از بسیج، عذاب الهی را در پی میآورد. پس منطقی این است که این موضوع هم در ارزیابی بسیج دیده شود.
واقعیت اجتماعی ما این است که جامعه ما در این چهل سال، پیشرفتهای شگرف و رویدادهای بزرگی را تجربه کرده است. خود ماندگاری انقلاب اسلامی ایران، یک پدیده و بلکه «بزرگترین پدیده» میباشد.
میدانیم که انقلاب 1789 فرانسه در سال 1۷9۵ و انقلاب 1917 روسیه در سال 1923 مضمحل شده و عمری به کوتاهی 6 سال داشتهاند. ما فاصله این اعداد با عدد چهل و یک را میدانیم.
انقلاب اسلامی، در فاصله سالهای 1357 تا 1397 «پیروزی در ۱۱ جنگ نظامی» را در کارنامه خود دارد. در حالی که هر دو انقلاب فرانسه و روسیه در مواجهه با جنگها شکست خوردند.
انقلاب ایران در پرورش نیروهای کارآمد اجتماعی موفقیتهای بزرگی داشته و میتواند به آمار میلیونی ببالد و... با این حال ما نمیتوانیم وجود «مشکلات بزرگ» را نیز نادیده بگیریم و از کوتاهیها در حوزه تفکر و عمل بسیجی عبور کنیم.
بدون تردید «تفکر بسیج» و «تفکر چشمداشت به بیگانه» با هم نمیخوانند و بدون شک وجود فساد اقتصادی در ادارات و وزارتخانههای مالی، با وجود بسیج در این وزارتخانهها سازگاری ندارد و سؤالبرانگیز است و وجود مقولاتی مثل تورم و تجملگرایی و انحراف از اصول و از اهداف انقلابی و اسلامی، در کنار وجود بسیج قابل قبول نیست. اما در اینجا این سؤال وجود دارد که چرا ما با وجود چنین موقعیتی به «چنان مشکلاتی» مبتلا هستیم؟
وقتی به ادبیات حضرت امام و نیز به ادبیات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره بسیج نگاه میکنیم، میبینیم سخن از «حاکمیت تفکر بسیجی» به معنای اجرا شدن فکر و ایده بسیج در همه بخشهای جامعه است.
سؤال این است که آیا این موضوع به خودی خود تحقق مییابد و همین که ما در تبلیغات از آن حرف بزنیم، کفایت میکند؟
پاسخ این سؤالات، منفی است. با این وصف باید پرسید چه کسانی یا نهادهایی باید در جهت حاکمیتبخشی به تفکر بسیجی فعالیت میکردند و کار را به نقطه درستی میرساندند و نرساندند! به نظر میرسد این یک وظیفه عمومی برای مسئولان مختلف کشور، از قوای مجریه، مقننه، قضائیه تا نهادهایی که در خارج از قوا قرار دارند، بوده است و در این بین وظیفه دستاندرکاران خود «سازمان بسیج مستضعفین» و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» بیش از سایر دستگاهها بوده است.
در یک ارزیابی میتوان گفت بخش زیادی از عناصر دولت در سازمان بسیج عضویت داشته و یا اکثراً همین الان هم عضویت دارند و بسیاری هم بدون عضویت سازمانی، در سلوک شخصی خود تفکر و رفتاری بسیجی دارند، اما وقتی با نگاه به دولت، وزارتخانهها و سازمانهای تابعه آن، روند تصمیمگیری و اجرای تصمیمات را در آنان بررسی میکنیم، میبینیم -به جز در پارهای موارد- «بسیجی» نیستند و میتوانیم همین الان با قاطعیت بگوییم دولت کنونی، بسیجی نیست، بسیجی فکر نمیکند و بسیجی عمل نمیکند و طبعاً از چنین دولتی نمیتوان انتظار داشت که در حاکمیتبخشی به تفکر بسیجی گامی بردارد. این البته حکایتی 40 ساله است و فقط حکایت این دولت نیست.
همین وضعیت در مجلس شورای اسلامی هم وجود دارد. در مجلس هم، تعداد قابل توجهی از نمایندگان سابقه عضویت در سازمان بسیج دارند و بسیاری هم بدون عضویت، روحیه بسیجی دارند اما با این وجود، شاکله و ساختار و عملکرد مجلس، به جز در مواردی معدود بسیجی نیست.
در تصویب قوانین و در موضوع نظارت بر اجرای قوانین و هر آنچه به وظایف قانونی مجلس شورای اسلامی برمیگردد، بسیجی فکر نمیشود و بسیجی عمل هم نمیشود و این اختصاص به این دوره و آن دوره هم ندارد. در قوه قضائیه هم همین حکایت جاری است یعنی در موارد زیادی قضات بسیجی و در موارد فراوانی رفتار بسیجی وجود دارد، اما تفکر بسیج به صورت یک امر لازم، حکمفرما نیست.
حکمفرما شدن تفکر بسیجی یک واژه نیست که آموزش داده شود؛ بلکه استقرار جزء به جزء آن در عملکرد دستگاههای مختلف کشور است. مثلاً یک عنصر از عناصر بسیجی، «فداکاری» است. فداکاری به معنای ترجیح دیگران بر خود است.
آیا الان از نظر سطح درآمد مالی، وزرا، استانداران و مدیران کل محترم دولت، نمایندگان محترم عضو قوه مقننه و قضات محترم قوه قضائیه، بهاندازه «متوسط مردم» حقوق میگیرند؛ این حداقل فداکاری است و در واقع تن دادن به برابری با مردم است، نه فداکاری.
پس میبینیم که در مورد این عنصر فداکاری، به شدت مشکل وجود دارد و این مشکل رفع شدنی هم هست اگر در قوای سهگانه، تفکر بسیجی حاکم شود، استقرار افراد در پستهای بالاتر نظام سبب برخورداری بیشتر آنان نمیگردد و این خود به خود مسابقهای که هماینک برای تصاحب پستها وجود دارد را از بین میبرد. این هم چیزی نیست که با حرف زدن درست شود بلکه نیاز به لایحه، طرح و آئیننامه دارد.
«حاکمیتبخشی به اسلام» یک اصل دیگر در تفکر بسیجی است و در واقع بر دوش نظام و بسیجیان قرار دارد و حکایت آن همان حکایت «اصل فداکاری» است. «مبارزه با انحرافات» یک اصل دیگر تفکر بسیجی است و این هم حکایت اصول قبل را دارد.
پس از بحث درباره نقش قوای سهگانه و تقصیر آنان در حاکمیتبخشی به تفکر بسیجی، باید به کارکرد خود بسیج و نهاد بالادست آن یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم نظر انداخت. هیچ تردیدی وجود ندارد که به تعبیر حضرت امام خمینی -قدس سره- «اگر سپاه نبود کشور هم نبود» و باز هیچ شکی در این نیست که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «عملکرد سپاه صددرصد راضیکننده است»، اما در خصوص میزان تلاش و موفقیت بسیج و سپاه برای حاکمیت بخشیدن به تفکر بسیجی در کشور جای بحث وجود دارد.
سپاه در سطح منطقهای و بینالمللی، گامهای بزرگی برای حاکمیت بخشیدن به تفکر بسیجی برداشته و موفقیتهای بزرگی هم به دست آورده است. اما در عرصه داخلی توفیق آن محدود و بلکه بسیار محدود بوده است.
اگر ما به استناد بالندگی تفکر بسیجی در متن جامعه و نیز به استناد عملکرد سپاه در ابعاد فرهنگی و سیاسی، درباره میزان موفقیت سپاه و سازمان بسیج در این خصوص قضاوت کنیم، دچار سوءتفاهم میشویم چرا که «حاکمیت بخشیدن» معنای خاص خود را دارد.
وقتی امروز تفکر بسیجی نه تنها وجه ممیزه دولت و مجلس شورای اسلامی نیست، بلکه تفکر حاکم بر دولت، صاحبان تفکر بسیجی را هم مثل سایر مردم به زیر مهمیز و فشار شدید قرار داده است، چطور میتوانیم بگوییم تفکر بسیجی، «حاکمیت» دارد؟
حالا سؤال این است که سپاه و بسیج چه کاری را فرو گذاشتهاند که به این عدم حاکم شدن تفکر بسیجی کمک کرده است؟ پاسخ به این سؤال البته دشوار است. چرا که لازمه آن این است که ملاحظات را کنار بگذاریم و حال آنکه سپاه پاسداران یکی از «عزیزترینها» در ایران اسلامی است.
در یک جمعبندی میتوان گفت، سپاه پاسداران در طول این 40 سال در حفظ «نهاد انقلابی بسیج» و «پشتیبانی» از آن و «جلوگیری از وقوع انحراف» در آن، تلاش بسیار زیادی کرده و موفقیتهای بزرگی داشته است. اما وقتی ما این بسیج و مأموریتها و تأثیر اجتماعی آن را با اندیشه «موسس بسیج» میسنجیم، میبینیم حاکمیت پیدا نکرده است.
وقتی در این بخش، عملکرد متولیان بسیج را در این چهل سال مرور میکنیم، میبینیم اساساً گویا برای حاکمیتبخشی به تفکر بسیج کار چندانی صورت نگرفته است؛ به گونهای که امروز به وضوح میبینیم، بسیج راه خود را میرود و دولت راه خود را میرود؛ بسیج راه خود را میرود و مجلس شورای اسلامی راه خود را و... باید براساس تأکید رهبری در طول این دوران که «حیات طیبه مقصد و مقصود بسیج است»، اقدامات قانونی دنبال میشد و با تصویب و تحکیم آنان در نظام، تفکر بسیجی حاکم میشد و ما امروز پس از 40 سال باید جلوههایی از حیات طیبه را در بخشهای مختلف جامعه خود از جمله در حوزه اقتصاد و فرهنگ احساس میکردیم.
حدود ۳۰ سال پیش (اول اسفند 1370)، رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع علمای حوزه علمیه قم فرمودند: «ما هنوز به اهداف خودمان نرسیدهایم. ما هنوز با آن صحنه عظیمی که از گسترش تفکر اسلامی پدید میآید، خیلی فاصله داریم».
پس از حدود ۳۰ سال از این مطالبه، آیا سپاه و بسیج و به طور کلی نهادهای نظام، میتوانند بگویند ما اینک از آن روز به گسترش تفکر اسلامی در نظام نزدیکتریم؟
آیا امروز وزرا، وکلا، قضات و به طور کلی مدیران ما به اسلام و تفکر اسلامی نزدیکترند؟ از آنجا که مأموریت بزرگ بسیج، تحقق همین هدف بوده است، جا دارد که از مسئولان سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین بخواهیم که در روند فعالیت بسیج و اولویتبندیها و وقتگذاریها دقت بیشتری صورت گیرد و اگر نیازی به بازنگری در بعضی فعالیتها و رویههاست، اقدام شود.
بسیج مستضعفین در یک نقشه راه میتواند به رهبری و جامعه پاسخ دهد که در چه مقطعی، جامعه را به وضعیتی میرساند که نگرانیها بابت انحراف از اصول و لانهگزینی مفسدین در بعضی مناصب حساس و تعیینکننده کشور پایان مییابد.
*تحلیل گر مسائل سیاسی
کد مطلب: 6111