مهمترین کارکردهای تبدیلِ فرد غیراجتماعی به موجود اجتماعی (ورود به دنیای دیگری/دیگران)، درونی کردن فرهنگ، یکپارچگی یا ادغام اجتماعی هستند.
فرهنگ، زندگی و فهم مشترک
الهام فخاری*
ایران , 15 آبان 1398 ساعت 10:03
مهمترین کارکردهای تبدیلِ فرد غیراجتماعی به موجود اجتماعی (ورود به دنیای دیگری/دیگران)، درونی کردن فرهنگ، یکپارچگی یا ادغام اجتماعی هستند.
روز «فرهنگ عمومی» (14 آبان) سؤالهای زیادی درباره این مفهوم به ذهن میآورد؛ فرهنگ عمومی اگرچه در بستر جامعه معنا دارد ولی از سیاستها و روشهای نهادهای رسمی و عمومی تأثیرمیپذیرد و مسئولیت آن بر دوش تصمیمگیرندگان فرهنگی سنگینی میکند.
سرشت فرهنگ به فهم و فهم مشترک بین افراد یک گروه اجتماعی نسبت داده شده است. از جمله رایجترین تعاریف جامعهشناسی از فرهنگ «مجموع ارزشها و نهادها» است که ارزش«هر امر درخور توجه گروه» و نهاد «پاسخ به یک نیاز جمعی» با درنظرگرفتن کنش متقابل بین ارزشها و نهادها، تلقی میشود.
نهادها جسم جامعه و ارزشها جان جامعه تعبیرمیشوند. از سوی دیگر فرهنگ را نرمافزار مستقر بر اجتماع برشمردهاند که نقش پیشتاز یا دنبالهرو اقتصاد و سختافزار جامعه را ایفا مینماید. برخی هم فرهنگ را «پندارها، گفتارها و کردارهای سازمانیافتهتر اجتماع» و «شیوه زندگی» میدانند.
گرچه به نظر میرسد تعریف فرهنگ بیشتر انتزاعی و ناملموس باشد، اما به گفته«کلوکهان» فرهنگها طرحهایی دارای همساختار و هممحتوا برای زندگی کردن هستند که در جریان تاریخ شکل میگیرند. چنین توصیفی از فرهنگ به تعاریف انسانشناسان فرهنگی نزدیکتر است.
انسانشناسان فرهنگی به شناسایی نظامها، کنشها و ارزشهای نمادین در موقعیت طبیعی بازیگران واقعی میپردازند. هر جامعهای بنابر فرهنگ خاص خود دارای فرآیندی برای 1/حفظ نظم و انتخاب داخلی و 2/حفظ توانایی بازتولید خود است.
از این منظر هویت شخصی فرد (شخصیت) مجموعه ویژگیهای فکری، ذهنی، ذوقی و رفتار آدمی است که در کنشها و تعاملات روزمره نمود دارد و برای سازمان و محتوای فرهنگ به عنوان بازیگر تأثیرپذیر و تأثیرگذار اهمیت مییابد.
برای اکتساب این ساختار یا محتوا (شخصیت) فرآیندهای جامعهپذیری و اجتماعی شدن باید صورت بگیرد. در فرآیندهای این اکتساب باید به ویژگیهای زمانی، تاریخی و مکانی فرد توجه نمود.
این نکته را «بوردیو» در قالب عادتوارهها و سرمایهها و با تبیین فضای اجتماعی دربردارنده محتوایی به نام فرهنگ مورد تأکید قرار داد.
جامعهپذیری کارکردی اجتماعی دارد برای درونی کردن یا فردی کردن فرهنگ گروه و این کار فرآیندی دربردارنده کارهایی چون آشنا کردن (با هنجارها، ارزشها، دانشها و قانونها)، ارتباط، ازخودکردن، و بازآفرینی است و میتواند آشکار یا نهفته انجام شود.
مهمترین کارکردهای تبدیلِ فرد غیراجتماعی به موجود اجتماعی (ورود به دنیای دیگری/دیگران)، درونی کردن فرهنگ، یکپارچگی یا ادغام اجتماعی هستند.
پذیرش فرهنگ، امیدبخشی، ساختن و بازساختن هویت، نقش اجتماعی و آموزش مهارتها در زمینههای فرهنگی، دینی، شهروندی، هنری، ورزشی، حقوقی، محیط زیستی و عاطفی روی میدهند. در جامعه درونی کردن قوانین و سنتها در افراد رخ میدهد و برای فرد دستیابی (کسب) به هویت خویش امکانپذیرمیشود.
آنچه در بیان فرهنگ، جامعهپذیری و پیوند میان شخصیت و فرهنگ بیان شد، روشن کننده ریشههای کاستی و کژیهایی است که گاه همه را شگفتزده میکنند.
کجروی جامعهپذیری را باید در چگونگی کار نهادهای جامعهپذیرکننده(رسانه، آموزش رسمی، فرهنگ فراغت و نهادهای عمومی) جستوجو کرد که با عملکردهای سلیقهای و تفسیر دلبخواه از قانون، ناآگاهی از درهمتنیدگی شخصیت و فرهنگ و پیامدهای طوفانی یا مزمن سیاستها و روشهایی را در زمینه فرهنگ عمومی(رسانه، کتاب، نمایش، سینما، هنر و...) آزمودند که خطاهایشان امروز در برخی ناامیدی و فرسودگیهای اجتماعی، اختلالات خلقی و شخصیتی، ناخشنودی و کمبود انسجام نمایان است.
*عضو شورای اسلامی شهر تهران
انتهای پیام/*
کد مطلب: 5645