دو حادثه مهم تغيير ژئوپولتيك خليج فارس را رقم ميزند، يك سرنگوني پهپاد پيشرفته امريكا توسط سيستم ضد هوايي كشورمان و دوم حمله پهپادي- موشكي حكومت يمن عليه تاسيسات نفتي سعودي. اين دو حادثه در فرآيند طولاني تغيير ژئوپولتيك منطقه رخ ميدهد. مسلما اين دو حادثه اتفاقي يا شانسي نيست بلكه آن را بايد در چالش بين دو نوع رويكرد متفاوت، تغيير مولفههاي قدرت و تغيير اولويتهاي امريكا جستوجو كرد. دخالت غرب در ژئوپولتيك منطقه خليج فارس با حمايت از عربستان سعودي به عنوان قدرت ثقل و عامل ثبات موجب رشد افراطگرايي، ناامني بيشتر در منطقه خاورميانه، افزايش تنش در خليج فارس و تضعيف حاكميت كشورهاي كوچك شده است. از سوي ديگر رويكرد ايران براي ثبات منطقه خليج فارس، مبارزه با افراطگرايي ديني، مخالفت با مداخله غرب در منطقه و افزايش روحيه مقاومت است. مقاومت به عنوان يك جنبش و يك حركت آزاديخواهي در مقابل صهيونيسم و عليه حكومتهاي مستبد عربي و اسلامگرايي افراطي در حال تبديل به «نهاد» است و اين روندي غيرقابل اجتناب و برخاسته از شرايط منطقه خليج فارس است. كشورهاي عربي خليج فارس با شيوه حكومتهاي خودكامه، فروش بيشتر نفت و خريد بيشتر تسليحات؛ پايههاي مشروعيت خود را به قدرتهاي خارج از منطقه پيوند دادهاند. در نبرد بين دلارهاي نفتي، سربازان مزدور ائتلاف سعودي و جنگندههاي پيشرفته امريكايي؛ پهپادهاي يمني شيوه بازي و سرنوشت جنگ را تغيير ميدهند. گويي نبرد دوبارهاي بين داود و جالوت در خليج فارس و خاورميانه رخ ميدهد. نفت به عنوان عامل اساسي، سرنوشت خاورميانه و از جمله خليج فارس را در يكصد سال گذشته رقم زده است. نفت و گاز منطقه خليج فارس اهميت سابق خود را ندارند. امريكا، روسيه و كشورهاي ديگري خارج از منطقه خليج فارس تبديل به بزرگترين توليدكنندگان انرژي شدهاند. امريكا 18 درصد و روسيه 11 درصد نفت جهان را توليد ميكند و توليد نفت عربستان به 12 درصد رسيدهاست. رشد تكنولوژيك نيز در 40 سال اخير وابستگي به نفت را كمتر از گذشته كرده است. آنچه براي امريكا در حال حاضر مهم و موجب نگراني است، مقابله با رشد اقتصادي چين است. امريكا به سرعت جنگ اقتصادي را به چين ميبازد و در 10 سال آينده چين تبديل به قدرت اول جهان ميشود. بنابراين امريكا در حال عقبنشيني تدريجي از خليج فارس است. اين عقبنشيني به نوشته استون كوك، امسال يا سال آينده رخ نخواهد داد ولي امريكا به دليل ملاحظات استراتژيك ناگزير بايد قدرت خود را در خليج فارس كاهش دهد.
نشانههاي تغيير مشخص است و از اين رو رهبران رياض، ابوظبي، منامه و كويت بيش از هر زمان ديگري نگران تامين امنيت خويش هستند و چارهاي جز تغيير رويكردهاي امنيتي و گفتوگو با تهران ندارند. رهبران عرب منطقه بايد دلايل شكست امريكا را در سوريه، همچنين تلاش امريكا را براي توافق با طالبان و قبول وضعيت فعلي عراق درك كنند. همه تصميمات امريكا براي اين 3 كشور ناشي از عدم موفقيت، تصميم براي كاهش هزينهها و در واقع عقبنشيني تدريجي از منطقه است.
امريكا مايل به پرداخت هيچ هزينهاي براي تامين امنيت در منطقه خليج فارس نيست. ترامپ به طور علني و با لحن تحقيرآميزي از اعراب خليج فارس خواسته تا تسليحات بيشتر بخرند و امنيت خود را خود تامين كنند ولي مشخصا تسليحات بيشتر و بهتر نيز كمكي به امنيت منطقه نميكند. نمونه آن عبور چند پهپاد نهچندان پيشرفته و نسبتا ارزان از چتر امنيتي چندين ميليارد دلاري پاتريوت و تاد بود. شكست دكترين پاتريوت به معناي نشانه تغيير ژئوپولتيك خليج فارس است. دوران دكترين روساي جمهور امريكا از ترومن تا بوش، دوران حمايت از ميدانهاي نفتي سعودي براي مبارزه عليه كمونيسم بود. ولي اين دكترين اكنون ديگر كارايي ندارد و امريكا بيش از اندازه در خاورميانه معطل مانده است. در دو دهه اخير عربستان سعودي منبع و منشأ خطر براي نظام بينالمللي بوده. در ماجراي حمله به برجهاي دوقلو، 15 نفر از تروريستها، اهل سعودي بودند ولي امريكا به جاي مقابله با عربستان سعودي با افغانستان، عراق و ليبي و سوريه مقابله كرد. امريكا در بازي منافقانه دلاري- نفتي با سعودي، خاورميانه و خليج فارس را با چالشهاي مداخله و تجاوز، افراطگريي و تضعيف استقلال كشورها با جنگ و تنش روبرو كرده است. تغيير ژئوپولتيك خليج فارس با بازگشت ايران به عنوان قدرت اول منطقه، غيرقابل اجتناب است.
انتهای پیام/*