وقتی بالاخره در سال ۲۰۱۷، موگابه مجبور به کنار رفتن از قدرت شد، کشوری را تحویل داد که درآمد سرانه شهروندانش نسبت به سال ۱۹۸۰ نصف شده بود. سالی که او توانست با انقلابیون، قدرت را از اقلیت سفیدپوست به رهبری ایان اسمیت بگیرد. او اقتصاد مملکتش را چنان به نابودی کشاند که تا همین اواخر نرخ بیکاری در آن به ۹۴ درصد میرسید. به یادگار گذاردن ابرتورمها و ارقام دهشتناک تورم در تاریخ که جای خود دارد.
اما بهراستی چه شد، انقلابی سراپا خدمت به شهروندان سیاهپوست زیمبابوه چنین کارنامه سیاهی از خود برجای گذارد؟ چرا حتی سیاهپوستان در دوره حاکمیت سفیدپوستان و تحت یک نظام شبهآپارتاید وضع به مراتب بهتری نسبت به دوره بهاصطلاح آزادی سیاهان و حکومت اکثریت داشتند؟ وضعیتی که بعد از قریب چهار دهه باعث شد تا مردم بر ضد این انقلابی کهنهکار بشورند؟
ولین مساله آنکه شاید داشتن هدفی مقدس باعث تخریب و واژگونی نظم ناعادلانه جاری شود اما این هدف لزوما به معنای ساخت نظمی جدید و کارآمد نخواهد بود. برای رسیدن به نتایج مطلوب در اقتصاد، داشتن هدفگذاری کافی نیست به خصوص که شاید خود آن هدفگذاری مانع رسیدن به نتایج مطلوب جامعه باشد. در مورد زیمبابوه، هدف سعادتمندی هر چه سریعتر اکثریت سیاهپوست که رویکرد اصلی حزب آقای موگابه، زانو پی.اف بود، با مداخله دولت و مصادره اموال و زمینهای سفیدپوستان در نهایت به نابودی کشاورزی و تولید کشور انجامید.
خلق انواع مقررات تثبیت قیمتی، مانعتراشی مداوم برای تجارت، ایجاد صنایع دولتی و قوانین متنوع برای رسیدن به کسب و کار مورد نظر هیات حاکمه، بخش دیگری از اقداماتی بود که اقتصاد زیمبابوه را چنان فلج کرد که دیگر هیچ بنگاه اقتصادی مستقل نتوانست روی پای خود بایستد. بدون بنگاه اقتصادی خصوصی مستقل، اقتصاد قلبی ندارد که به حیات ادامه دهد. بنابراین اولین مشکل موگابه آن بود که فکر میکرد با یک آرمان مقدس، میتوان اقتصاد را چنان به راه آورد که سعادت شهروندان تضمین شود.
دومین مساله آن بود که چنین هدفی به معنای ایجاد یک نظام بوروکراسی دولتی تودرتو بود. نظامی دولتی که سردمدارانش میتوانستند از آن ارتزاق کنند. از سوی دیگر، گروههای وابسته به نظام موگابه بهراحتی قادر بودند از مداخلات دولتی بهره ببرند. به طوری که وقتی مصادرههای گسترده پس از سال ۲۰۰۰ رخ داد این رهبران حزب زانو و کهنه سربازان جنگ استقلال زیمبابوه بودند که بخش زیادی از این زمینها را از آن خود کردند. به عبارت دیگر، فارغ از هدف مقدسی که باعث تخریب ساز و کار اقتصاد میشد، گروههای ذینفعی که پشت آن هدف مقدس جای گرفته بودند و خود را حامی سفت و سخت آن میدانستند بزرگترین رانتهای اقتصادی را از آن خود کردند. بدین شکل تخریب اقتصاد با فساد سازمانیافته همراه شد که در راس آن حزب زانو و رابرت موگابه قرار داشتند.
وقتی همه این مراحل طی شد و اقتصاد به حدی نحیف شد که دولت، کارمندان و وابستگان حزب نتوانستند از آن ارتزاق کنند، راهی باقی نماند به جز چاپ اسکناس تا بدین صورت حلقه اصلی حامی حاکمیت، رضایتش جلب شود. اما چاپ پول در اقتصاد بدون تولید هیچکس را راضی نمیکرد. آنچنان که همحزبیهای آقای موگابه را و در نهایت هم آنها بودند که راه را برای خروج وی از قدرت باز کردند. شاید پیرمرد ۹۵ ساله، در آخرین روزهای عمر خود میانگاشت برخی از خائنان موجب سقوطش شدند، اما کاش میفهمید آنچه خود انجام داده، ایجاد یک نظام استبدادی تکحزبی، بدون راه تنفس اقتصادی و سیاسی برای عموم در نهایت تاریخ را به آنجا رساند که از وی نام خوشی بر جا نگذاشت.
انتهای پیام/*