قصر فرهنگ سخت سست بنياد است. وقتي فشارهاي اقتصادي مردم را در تامين نيازهاي اوليهشان نيز با دشواريهاي بسيار روبهرو کرده، کتاب که نياز سادسيه هم نيست، چرا کسي به دنبالش برود.
بانک مرکزی! دستت را از گلوی فرهنگ بردار
محمد کمالیگوکی*
آرمان ملی , 30 مرداد 1398 ساعت 10:26
قصر فرهنگ سخت سست بنياد است. وقتي فشارهاي اقتصادي مردم را در تامين نيازهاي اوليهشان نيز با دشواريهاي بسيار روبهرو کرده، کتاب که نياز سادسيه هم نيست، چرا کسي به دنبالش برود.
در اين شرايط و تنگناي اقتصادي گروهي کمر بستهاند به نابودي فرهنگ. زماني که در عرصه فرهنگ، سرمايهداري ورود کند و فرهنگ مرجعي شود براي کسب تجارت، آنگاه بايد خون گريست به حال آن جامعه. به تعبير نيچه زماني که ارزشها، بيارزش شوند جامعه به مسير بيراهه حرکت ميکند.
برخي تصميمسازان، پشت تريبونها با کتوشلوارهاي براق همه سخن از ارزش فرهنگ و هنر ميرانند، همه از اهميت کتاب و کتابخواني ميگويند، همه از علم و دانش و دانشمند ميگويند، اما اين حرفهاي نخنما، زماني که در ميدان اصلي شهر، کتابها را با ترازو ميفروشند، برخي با پرداخت پول، کتاب بهنام خود چاپ ميکنند و لقب دکتر بر پيشوند اسم خود ميگذارند و دانشمندان واقعي در کنج خانهشان هستند، يک چيز را براي ما تداعي ميکند ارزشها بيارزش شدهاند و فرهنگ جولانگاه تاجران شده است.
اين درد دلها را همه شنيدهاند و همه ميدانند اما غرض از اين وجيزه اين نبود که به شرح درد بپردازم. امروز در عرصه فرهنگ کتاب و کتابخواني داستان جديدي رخ داده است، داستاني که جز پناهبردن به درگاه خدا نميتواند تسليخاطري باشد براي دوستداران فرهنگ کتاب و کتابخواني.
بياييد اين داستان را بشنويد که قصر فرهنگ سخت سست بنياد است. وقتي فشارهاي اقتصادي مردم را در تامين نيازهاي اوليهشان نيز با دشواريهاي بسيار روبهرو کرده، کتاب که نياز سادسيه هم نيست، چرا کسي به دنبالش برود. اين داستان زماني غريبتر ميشود که قيمت کتاب در بحران ارزي، صد که هيچ دويستبرابر گرانتر ميشود. پس هيچ بهانهاي براي خريد کتاب اين کالاي فرهنگي نيست، جز اينکه قيمت آن پايين باشد.
داستان تا اينجاي امر عادي است، بهخصوص زماني که برخي تصميمسازان شبهفرهنگدوست، وعده تخصيص ارز دولتي براي خريد کاغذ ميدهند تا اين کاغذ را به دست ناشراني که کتابي مناسب فرهنگ توليد ميکنند، برسانند. ارزي نيز تخصيص داده ميشود مانند ارزي که به همه کالاهاي ضروري داده شده بود، اما مانند همهجا که کاسبان ارزي، کمر به پرکردن جيبهاي خود بسته بودند، در عرصه کاغذ نيز ورود کردند و ارزي که بهنام کاغذ بود، بهنام سرمايه شخصي در جيب خود و دوستان کردند و تصميمسازان ارز کاغذ را برداشتند و وقتي که ما ناشران شکوائيه به مرجعمان وزارت ارشاد برديم، گفتند برو دلت خوش است... اما اين همه داستان ما نبود، بلکه مقدمه داستان ماست.
داستان آنجا غمانگيزتر ميشود که بفهميم، شرکتهاي واردکننده کاغذ، قبل از اين بخشنامه، کاغذي با ارز دولتي وارد ميکنند و از ناشران فلاکتزده، پول کاغذ را ميگيرند، اما زماني که پول ميگيرند، با بخشنامهاي مواجه ميشوند که ارز دولتي کاغذ تمام شد و واردکنندگان کاغذ بايد مابهالتفاوت قيمت کاغذ را به خزانه دولتي که به نام ملت، بيتالمال را در دست دارد، بريزند و واردکننده ديواري کوتاهتر از ناشر نميبيند و پول ناشر را که نميدهد هيچ، هزاران تن کاغذ را در انبار نگه ميدارد، تا تکليف اين مابهالتفاوت پول کاغذ مشخص شود که چه کسي بايد بدهد، و از اين داستان غريب يکماه ميگذرد.
هيچ عقل سليمي نميگويد اقدام بانک مرکزي در ساماندهي ارز دولتي، که ارث پدر هيچ بنيبشري در اين مملکت نيست، اقدام غلطي است و بايد نظارت دقيقي بر تخصيص ارز بشود، اما اين نظارت بهمعناي بستن همه راهها نيست. ما که تصميمساز نيستيم که راهکار کلان در اين حوزه بدهيم، اما از زاويه ديد کسي که دغدغه فرهنگ دارد، پيشنهاد ميدهيم.
تخصيص ارز دولتي به هر کالايي به مصلحت عمومي کشور نيست. اما اي بانک مرکزي و اي تصميمسازان، ناشر کتابهاي علمي و عمومي کشور، که در اين بلبشوي فرهنگي رو به موت بود، آيا با ندادن ارز دولتي، به کاغذي براي توليد کتاب ارزان، ميخي بر تابوت او نميزنيد و او را مجبور نميکنيد به جاي توليد کتابهاي فاخر که به غناي فرهنگ کشور کمک کند، رو به توليد کتابهاي بيمحتواي برخي سلبريتيهاي سينما و تلويزيون و ورزش بياورد تا بتواند کتابش را بفروشد تا فقط زنده بماند و نفس بکشد. آيا با ندادن اين ارز دولتي به ناشران چيزي جز غرض و منفعت شخصي ميماند.
چه راست گفت مولانا؛ چون غرض آمد، هنر پوشيده شد صد حجاب از دل به سوي ديده شد.
*مدیر انتشارات عقل سرخ
انتهای پیام/*
کد مطلب: 3869