این ماجرا از یک سو مربوط به مسائل داخلی ایران و رویدادهای پس از مشروطه داشت و از سوی دیگر به منازعات روس و انگلیس در ایران مربوط میشد. روسها در تلاش برای بازگرداندن محمدعلی شاه به سلطنت بودند و این اقدام آنان با اعتراضاتی روبرو شد که بخشی نیز در مشهد سروسامان مییافت.
تلاش روسها برای فرونشاندن این شورش با حمله به متحصنانی صورت گرفت در حرم پناه گرفته بودند.
این حمله حوالی ساعت سه بعد از ظهر روز شنبه دهم ربیع الثانی سال ۱۳۳۰ (فروردین ماه ۱۲۹۰) آغاز شد. روسها با استفاده از توپهای سنگین یورش آورده و بسیاری از مردم و زوار را کشتند.
در باره این رویداد گزارشهایی در حبل المتین منتشر شد که بخش عمده آنها را در اینجا ملاحظه خواهید کرد. اما پیش از آن اشاره به نشریه دیگری بکنیم که با عنوان مصیبت نامه منتشر شده و حاوی اشعار فراوانی در باره این رویداد است. شگفت آن که مصیبت نامه در سال ۱۳۴۶ ق یعنی شانزده سال پس از این رویداد در کرمان منتشر شده است. متن آن را در مقالات تاریخی دفتر ششم به چاپ رساندهام.
اما آنچه در اینجا آمده است، رسالهای است مستقل که شامل دو بخش است. یک بخش مقدمه آن است که شرحی در باره این ماجرا به دست داده و بخش عمده آن که در پی آمده گزارشهایی است که کسانی از مشهد برای حبل المتین کلکته فرستادهاند و در آن منتشر شده است. گردآورنده این کتابچه حسینقلی تبریزی است. وی در چند سطر شرح این اقدام خود را بعد از نامیدن کتاب به «وقعة دلسوز طوس» یا این که «حرکات اسلامیت بربادکن حکومت روس» چنین نوشته است:
در تسوید این رساله سوای از نشر مصائب وارده بر مرقد منورۀ حضرت ثامنالائمه و حفظ استقلال دولت قدیمه منظوری نمیباشد. در مقابل این خدمت ناچیز فقط از محضر قارئین کرام استدعای آن دارم بدون ملاحظۀ حقارت شخص مسوّد در مندرجات آن نظیر عمیق فرموده، و پس از مطالعه به جاهای دیگر بفرستند و به اشخاص دیگر بخوانانند.«الحاج حسینقلی تبریزی»
نویسنده یک مشروطه خواه معتدل است که ضمن ستایش از اصل مشروطه، از مشروطه نمایان بی دین هم بدگویی کرده است. نوع نگاه او در مقدمه نیز جنبه دینی داشته و رویداد حمله روسها را از این زاویه و بیشتر در مشابهت با واقعه کربلا مقایسه میکند. این کتابچه و مقدمه آن شش ماه پس از حمله یعنی در شوال سال ۱۳۳۰ فراهم آمده است.
*** وقعۀ دلسوز طوس
یا این که حرکات اسلامیت بر بادکن حکومت روس
اگر چه کافۀ مسلمین ساکنین کرۀ ارض بطور اجمال از وقعۀ اَلیمۀ مشهد مقدّس رضوی (ع) که با دست مأمورین حکومت جابرۀ روس، مغایر احکام کتب اربعه، خارج از قوانین مذهبیۀ عموم ملل متدیّنه واقع گردیده، مستحضر بوده، و وقوف به هم رسانیدهاند، ولی از آنجاییکه پارلمان ایران مسدود و روزنامهها که ناشر حوادث و آئینۀ وقایع میباشند، در مملکت مشروطۀ ما توقیف شده، تفصیل این حادثۀ هائله تالی وقعۀ دلخراش کربلا، چنانچه باید به گوش مسلمانان با دیانت نرسیده و معلوم ایرانیان با حمیّت نگردیده است؛ والا بایست بود کافۀ مسلمانان خاصه ایرانیان مانند برادران ساکنین هندوستان همان روز مشؤوم را مثل روز عاشورا یوم مصیبت کبری قرار داده، به مظلومیت آن حضرت و بیکسی اسلامیت گریسته، و برای اخذ ثار با جان و مال میکوشیدند.
لذا این بنده به مقتضای دیانت وسائقۀ ملیّت واسلامیت، فریضۀ ذمّت شمردم که با نشر مکاتیب ودرج مقالاتی که در روزنامۀ مقدسۀ حبلالمتین انتشار یافته و پرده از روی معاملات وحشیانه و حرکات اسلامیّت شکنانۀ حکومت روس ومسبّبین این واقعۀ ناگوار برداشته است، نظر اسلامیّت و دیانت کافۀ مسلمانان جهان به ویژه ایرانیان که طواف کنندۀ خاص آن آستان ملائک پاسبان میباشند، جلب نموده و از اهمیت حادثۀ هائله و عظمت مصیبت که به واسطۀ اهانت و تحقیر بدان مقام عالیه و برآن بزرگوار وارد گردیده، خاطر همکیشان خود را مستحضر داشته باشم تا این که بهانۀ عدم وقوفی، دامنگیر تشبّثات اسلامیّت پرستانۀ شان نگردیده، با رفع نفاق و واژگون نمودن بیدق شقاق، درصدد تعمیر قلب مبارک آن مهر درخشندۀ سپهر امامت درآمده، و هنوز که فرصت باقی است، جبران مافات را نموده باشند.
به عقیدۀ عموم اسلامیّت پرستان و دوستدارن ایران، خلاصی و نجات ایرانیان از این پرتگاه بیپایان در تهیه اسباب اتفاق و علیرغم شِرذِمۀ خائنین وطن و دشمنان اسلامیّت خواستگاری افتتاح مجلس شورای ملی از حکومت حاضره میباشد و بس.
ایرانیان دانسته باشند از آنجا که شالودۀ کافۀ حکومات شخصیّه بر اساس مطلقیّت گذاشته شده و طبایعشان مألوف با استبداد است، هرگز دیده و شنیده نشده که یک حکومت مطلقه و یا یک سلطنت مستبده با صرافت طبع و میل خود (سوای امپراطور متوفای ژاپن) آزادی خدادادی و سربستی فطری را بر ملّت خود بخشیده ترک استبداد و مطلقیّت گقته باشند، مگر اینکه یکی از دو سبب وجود خارجی پیدا کرده، طوعاً و کرهاً مجبورشان به تبدیل ادارۀ اولیّه و ترک حکومت مستبدّه نموده باشد.
هرگاه اغماض نکرده باشیم اذعان خواهیم کرد که یکی از آن دو سبب علم است که قوم با کیاست ژاپون را در نظر میکادو امپراطور عالیجناب خودشان شایستۀ برترین مقام مشروطیّت جلوهگر ساخته، بدون تضییق امر خارجی، بالطّوع والرغبه، باب سعادت و ترقّی را به روی ملّت خود گشوده، به ترقّیات غیر قابلُ الانکار امروزه نائلشان نمود، یعنی هرگاه ملت ژاپون عالم نبوده و لیاقت خودشان را اثبات نمیکردند، میکادو با وجود آن همه سلامت نفس که حائز بوده و در میان ملوک و سلاطین عصر خود در ملّتپرستی و رعیّتپروری موقع ممتازی پیدا کرده بود، خلعت آزادی بر قامت ملّت خود نمیپوشانید.
بلی قامت راست بباید که شود قابل زیب
سبب دوم، ظلم است که جامۀ صبر و شکیبایی یک ملّت و قوم را چاک کرده تا آنکه به مقام استرداد حقوق مغصوبه و خلاصی از قید اسارت درآمده و درصدد تبدیل حکومت کیفی میباشند.
اگر چه در این قرنهای اخیره، بسیاری از ملل کُره به سبب همین ظلم و تعدّی که از حکمداران جابر و سلاطین جائر نسبت بر ایشان وارد شده، دچار بسی انقلابات گردیدهاند که ذکر تاریخ و احوال هر یک از ایشان را فصل ُمشْبع لازم دارد که مافوق اطلاع عاجز بوده، و قلم من قادر بر تحریرش نمیباشد.
ولی در این مختصر فقط اکتفا به ذکر احوال دو قوم آسیایی که ماضی و حالشان مشابهت تامّه به همدیگر داشته، و وقایعشان تالی یکدیگر میباشد، خواهم نمود که یکی از آن ملت نجیب عثمانی بوده، بعد از تحمّل به ظلمهای طاقت فرسای سی و دو ساله پادشاه خونخوار، عبدالحمید و اطرافیان نابکارش که در کشتن نفوس ذکیه و هتک نوامیس نزیهه آن ملّت نجیبه ذرّهای فروگذاری نمیکردند، عاجز از تحمّل گردیده، خلاصی از قید اسارت را در اسارتی آن ماحی بنیان عدالت دیده، رعد غضب ملیّت به غرّیدن درآمده، سیل انتقام، خروشیدن گرفت، با کندن شجرۀ نحس استبداد و فرود آوردن آن مجسّمۀ جور و بیداد از بالای سریر ظلم و عناد، ایّام شرّ و فساد را خاتمه داده، حکومت مطلقه را مبدّل به مشروطه نمودند.
دیگری قوم قدیم ایران است که با وجود آن همه تشعشع تاریخی و محافظة شرف قومیّت، توالی جور و ستم اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، آن سد کنندۀ باب ترقی و معرفت به روی ایرانیان و اوایل حکومت مظفرالدین شاه، بر باد دهندۀ هستی ایران به یکبارگی اثر عدالت را از صفحۀ خاک ملک کیان مفقود داشته، نوامیس ذکیه با دست منیجهها مهتوک [= رسوا] و بیتوت یک شبه با پسران بقّال، اعتبار قومیّت و شرف استقلال را از نظر انداخته، بدبختی ایرانیان حد نصاب را طی نموده و فضای صبر و شکیبایی بر آن قوم صبور و متحمّل تنگ گردیده، کار به جایی انجامید که برای نجات از این بدبختی و خلاصی از زیر دستی فقط به ایجاد یک ادارۀ عدلیه جهت حفظ حقوق بشریه قناعت نمودند؛ چنانچه در مقدمۀ انقلاب منظور همه هموطنان گردید، ولی عاشقان دیدار عروس مشروطه که سالها انتظار همچو روز را کشیده و مترصّد وقت بودند و هر وقتی که میخواستند دم از آزادی زده و سخن از مشروطه سرایند با نسبت بابگری و بیدینی متّهمشان نموده با قتل و تعزیت و زجر و تعذیب تهدیدشان مینمودند، فرصت را غنیمت شمرده تدارک انقلاب محدودی را در پایتخت حاضر نموده، و بعد از اینکه زمان را موافق و زمین را مساعد دیدند، انقلاب محدود را با سرعت برقی که عموم را به حیرت انداخت به کافۀ ولایات توسیع داده، به همان نهجی که تاریخ ثبت نموده و بعد از این هم ضبط خواهد نمود، تمام مردم ایرانی داخلاً و خارجاً اظهار نفرت از حکومت مطلقه نموده، درخواست سلطنت مشروطه را کردند. و از آنجایی که پادشاه وقت (مظفرالدین شاه طاب ثراه) در ایام ولیعهدی کام خود را از لذائذ حکومت کیفی برداشته، و عمر خود را در عیش و عشرت گذرانیده بود، چندان مائل به حکومت مطلقه که با زحمت و مشاق توأم است نبوده، و از یک طرف هم هیجان عمومی و همراهی علما و مجتهدین نواب امام (ع) را منظور داشته، کرهاً و برای خوش گذرانیدن چند روزه عمر خود، منشور سلطنت مشروطه را امضا نموده با آن دبدبه و شکوه که عموم جهانیان را دچار شگفت و حیرت نمود، پارلمان را با دست خود افتتاح فرموده، ایرانیان را غریق مسرّت و انبساط داشت.
ولی باید حکم کرد، از بدبختی ایرانیان بود که آخر عمرِ آن مغفور با ابتدای مشروطه مصادف گشته و از آنجایی که حکمران خلف مشار الیه هنوز اعتیاد به سلطنت مشروطه نکرده، و اطرافیانش هم که از مزایای مشروطه کما یلیق واقف بوده و منافی با منافع خودشان میدانستند، بر ضد ادارۀ آزادی وادارش نموده و بدبختانه حاضرکنندگان انقلاب و مؤسسین اساس مشروطه، اگر چه نظریاتشان در آن باب قابل تمجید بوده و شایان تقدیر کافۀ طرفداران انصاف گردیده بود، از عدم تجربه در عملیّات فعلی که بایست بود، قبل از این که مشروطۀ حاضرۀ فرانسه و انگریز را که نتیجۀ اقدامات و تشبّثات عالمانۀ دویست وسیصد سالۀشان بوده، و بهای خون ملیونها نفوس بود، در مملکت ایران تطبیق نموده و بر اهالی جاهلش بقبولانند، متوسل به مقدمات مشروطۀ فرانسه و سایر دول گردیده، به تنویر افکار اهالی سعی نموده و یک مشت قشون نظامی را (چنانچه برادران عثمانی این اقدام را نموده و در سایۀ قشون، مشروطه را تحصیل کرده و از شرّ مجاهدین خلاص شده و با همین قوّت مشروطه را هم محافظه مینمایند) با خودشان متّفق داشنه، علاوه بر اینکه به حزب آشوبطلب و یغماگر مجاهد نمایان که استقلال شش هزار ساله در نظرشان به دانۀ ارزن نمیارزد، محتاج نگردیده و جلوگیری از هجوم و اختلاف بعضِ ملانمایان و مفتخوران که قشون طبیعی حکومت مستبدّه و مطلقه مینمودند نشد، مؤید حرکات استبدادکارانه و معاملات جبارانۀ محمدعلی شاه و اطرافیانش گردیدند.
بلی با قوّت قلب، به آقایان زمامداران امور حکومتی و پارلمانی که حیات استقلال و شرف قومیّت سپرده به دستشان بود، عرض میکنم، هرگاه افکار عمومی را دخیل در پیشرفت امر مشروطه دیده وبهانه جویی و منتظر وقت بودن همسایگان را منظور داشته، آسایش را علت غایی نیل به مقصد میدانستند، بایست بود قبل از شروع در عمل، قشون نظامی را با خودشان همراه نموده باشند تا این که پادشاه را رام به امضای اوامر پارلمانی دیده، و از آن جایی که اطرافیان طمّاع و بعض مجاهدین آشوبطلب و یغماگر و صاحبان تیول و مستمری که دچار تنسیقات شده بودند در بالای سر خودشان یک قوۀ فوق العاده که تهدیدشان مینماید میدیدند، هرگز یارای نفس کشیدن نداشته و بر همچو روز سیاه مبتلا نشده و استقلالمان تباه نگردیده، شیرازۀ انتظام شیراز از هم نپاشیده، دارایی و نوامیس تبریزیان به باد نرفته، ثقۀالاسلامها و ضیاءالعلماها و محترمین تبریز بر سر دار انتقام روسها نشده، و ضیاءالدولهها به سائقۀ حمیّت در قونسولخانۀ دولت متمدّن انگریز خود را انتحار نکرده، و وقعۀ دلسوز مشهد رضا(ع) که ثانی واقعۀ جگر خراش کربلا بود، واقع نمیگردید.
نی نی غلط گفته و تشبیه ضد بر ضد نمودم. کی و کجا واقعۀ اسلامیت بر باد کن خراسان با حادثۀ هائلۀ کربلا قیاس پذیر بوده، و میتوان به همدیگر تشبیه کرد؟ برای اینکه عقیدۀ قاطبۀ مسلمانان جهان و منصفین نصارا بر آن است که وقعۀ دلسوز کربلا با آن همه فجاعت، یگانه سبب پایداری اسلام و بقای شریعت حضرت خیرالانام (ص) گردیده و باعث قوّت و اعتلای مذهب حنیف جعفری (ع) بوده است.
ولی هرگاه با نظر حقیقتبین اسلامیّت و تشیّع در احوال ملالت اشتمال خراسان نگریسته و آن گنبد مشبک با گلولههای توپ شراپنل روس که مطلع انوار آفتاب جهانتاب و آن حرم محترم که مطاف ارواح انبیاء و اولیاء بوده و زیارتگاه ملائک میباشد، سالداتهای روس بیباکانه داخل شده، چنانچه از مقالات ذیل معلوم پیروان آن مهر منیر آسمان امامت خواهد شد با دریدن شکمهای زنان بیپناه و کشتن مردان بیگناه در هتک احترام حرم مقدّس از هیچ گونه ظلم و اعتساف دریغ نکردهاند، در پیش چشم مجسّم داشته باشیم از تصدیق اینکه واقعۀ جگر سوز مشهد مقدس رضوی(ع) که در تاریخ هیچ ملّت و قوم امثالش دیده نشده ثلمة عظیم بر دین مبین اسلام وارد آورده و حقارت بزرگی که جبرانش حاصل نمیشود الاّ با ریخته شدن خون کافۀ مسلمانان روی زمین خودداری نخواهند نمود. آیا بعد از حاصل نمودن این همه تجربیات تلخ از خوردن ضربههای استقلال شکن و مقاومت و تحمّل به تطاولات اسلامیّت بر باد کن دشمن و شرف قومیّت و ملیّت شش هزار ساله را بازیچۀ اغراض و حصول آمال بعضی وزرا و وکلای سراپا شِیْن دیدن.
خلاصه ایران و ایرانیان زبون، پنجۀ خونخوارانۀ معدودی از وطنفروشان مشاهده نمودن روا میباشد به خواب خرگوشی رفته و به تسویلات چند نفر دینفروش و روسپرست گولخورده و به آسایش موقتی باور کرده از استقلال با شرف ابدی دست کشیده دارند یا اینکه از حرکات نازیبا و مغایر اسلامیّت قلیلی از مشروطه نمایان بیدین که لکۀ مشروطیّون حقیقی بودند منزجر شده از حیات دائمی با عزّت قهر نموده باشند. برادران عزیزم! هموطنان محترمم! من در اینجا از حسن مشروطه و قبح استبداد و حکومت مطلقه سخن نسروده، و این که برخی پستفطرتان و دونطبیعت، کسوۀ مشروطه خواهی را در بر کرده داخل زمرۀ نیک سریره و مشروطهطلبان پاک طبیعت گردیده با حرکات زشت از قبیل یغما گری و قتل عَجَزه و هتک نوامیس و شرف اعزّه و ارتکاب مناهی علی مَلاء الناس که باعث نفرت عامّه از مشروطۀ مشروعه گردید، حرف نزده و در اینکه بعضی ملانمایان دنیا پرست که به جهت تأمین معیشت و محافظۀ ریاست، شَقّ عصای اسلامیّت و ایرانیت نموده، باعث سفک این همه خونهای ناحق گردیده، نائره نفاق و شقاق را بینالاهالی مشتعل ساخته، نتیجۀ اعمال سوءشان فاجعۀ جگرگداز مشهد و به یغما رفتن کتابخانۀ مقدسۀ حضرت ثامن الائمه(ع) که مشحون از کتب نادر الوجود گرانبهای آنتیک بود و میتوانست دولت و مملکت اسلامی ما را از قرضهای خانه برانداز آن هم با آن شرائط مملکت بر باد ده نجات بدهد زینت موزۀ دولتی و کتابخانۀ امپراطوری شد، سخنسرایی نخواهم نموده، و پیرامن اعمال سوء وکلای پانزده ملیون ایرانی نگردیده و از اینکه مغایر وظیفۀ مودوعه، پارتی بازی آغاز نموده و به خیال حکومت و اجارهداری اوفتاده، مدت چهار سال تالار دلنشین بهارستان را معطّل نموده، یک قانون صحیح که به حال ملت برخورد از مجلس بیرون نکردند، و اینکه وزرای هر دوره، علیرغم وکلا ولایات را بیحکومت داشته، اسباب هرج و مرج را تولید نموده، بهانه به دست اجانب دادند بحث نخواهم کرد.
ولی این قدر به نام مقدّس وطن از شما ایرانیان، از مجتهدین عظام و حامیان دین مبین اسلام گرفته تا رؤسای عشایر ذویالعزّ و الاحتشام و تجّار ذوالاحترام و اعیان و امرای والا مقام و زرّاع ذوالاکدار و الآلام استدعای عاجزانه به طریق الحاح و لابه مینمایم، بعد از اینکه شما ایرانیان را مقتضیات زمان ثابت و محقق نموده که ایرانی باید با حفظ قومیت و استقلال سلطنت خود زیست نموده و با محافظۀ آداب اسلامی و مطاوعت به احکام قرآنی و اوامر آسمانی، ملیّت خود را ابراز خواهد نمود، چرا بیحسی اظهار نموده، متوسّل به اسباب استحصال این نعمت رایگان که از پدران و نیاکانتان ارث مانده و مفت میخواهند از دست شما بربایند نشده، با وجود اینکه والا حضرت آقای نائب السلطنه دامت شوکته در هنگام حضر و اثنای عزیمت سفر، به واسطۀ یادداشتها به وزای عظام تأکید در لزوم و سرعت انتخاب به طور صحیح فرموده، سخنی از انتخاب نرفته و اثری از حرکت هیچ یک از طبقات شما ایرانیان محسوس نمیشود.
آنفاً عرض شد که هیچ کدام از حکومات جهان دیده نشده که با میل خود حقوق ملّی را تسلیم صاحبانش نموده باشد، مگر در تحت سببی. و هرگاه فرض کنیم اعضای حکومت حاضره، اشخاصی باشند صاحبان نفس سلیم و از هر قسم شائبۀ غرض مبرّا بوده و مصمّم هم بوده باشند که حقوق شما را تسلیم نمایند، با این حال بیحالی که از علائم عدم لیاقت میباشد و با مشاهدۀ این بیحسّی و درماندگی که از آثار عدم وقوف به مزایای آزادی و محسّنات استقلال و خود مختاری است، آیا ممکن است حکومت حاضره با آنکه در میانشان بعضی اشخاص هستند که جداً علیرغم تأکیدات والا حضرت دامت شوکته، راضی به عود حکومت مشروطه و مشروعه نیستند، حقوق ارثی شما را تسلیم نمایند. هیهات!
تا نگرید طفل کِی نوشد لبن
تا نبارد ابر کِی خندد چمن
هموطنان عزیزم! شاید در میان شما بعضی اشخاص کوتهبین و صاحبان افکار سقیم که با دلایل غیرموجه که در مقابل جریان طبیعت منفی و بلا اثر است از قبیل اینکه سلطنت استبدادی و مطلقۀ سابقه عود خواهند نمود و یا آن که به آسایش موقّتی راهها و به رونق بازار تجارت محتضری در سایۀ اشغال روسها قناعت نموده و چشم پوشی از سعادت ابدی که در پایداری حکومت مشروطه است نمایند، پیدا شده، منافی شیمۀ مرضیۀ ملل حیّه و اقوام مستقله خموشی ورزیده از مطالبۀ حقوق صرف نظر نموده، و درصدد جبران مافات نبوده باشند، چه فکر باطل و چه خیال بی شرفانه.
هموطنان عزیزم! به خدای لاشریک قسم و به وجدان پاک سوگند، دیگر عود استبداد اولی که خون مردم را خورده به راحتی میگذرانیدند، محال و بنایش پایمال گردید و این ایّام ذلّت انجام که محصول بیحسّی و بیحمیّتی ما ایرانیان بوده و به عقیدۀ بعضی کوته نظران دینفروش و روسپرستان کافرکیش ایّام آسودگی و راحتی است، زود سپری گشته، در عقبش یک دورۀ محنت و غم پدیدار خواهد شد که تجارت منحصر به تجّار روس و زراعت کاملاً به رعایای او مخصوص گردیده، سر سروان را کوفته امتیازات ایلی و فامیلی را از دستشان خواهند گرفت.
ای ایرانیان! ای علمای اعلام! ای وزرای عظام! و ای رؤسای عشایر و ایلات! هرگاه میخواهید در تحت لوای اسلام و محافظۀ شرف قومیّت خودتان زیست نموده و در میان ملل و اقوام سربلند باشید، تجربهای که از واقعات روزمره فرمودهاید کافی است. از ماضی عبرت گرفته و از استقبال بهراسید و به حبل المتین اتفاق و اتحاد متمسّک بوده، رفع شقاق و نفاق را نموده و ترک اختلاف که شما ایرانیان را هر آن به طرف اضمحلال نزدیک مینماید گفته، مادامی که در عرض این پنج سالۀ انقلاب، خادم را از خائن و مفسد را از مصلح، متدین را از بیدین تشخیص داده و تفریق نمودید، آخرین چارۀ استخلاص که تسریع انتخاب به طور صحیح و افتتاح مجلس شورا است از حکومت خواسته و در تشیید قوائم حکومت ملی و تزیید قوۀ نظامی سعی نموده باشید، بس است لجاجت و کافی است غفلت. الجاآت زمان و مقتضیات طبیعت هیچ قومی را این بیحسّی و رخاوت شما به یکبارگی منزجر گردیده، عوض این که حمایت از استقلال شما نموده باشند اعلام لایق اضمحلال بودن شما را امضا کرده و بر قابل انقسام بودنتان حکم داده شوند.
و در ختام عریضه، متمسّک به دامن حمیّت و مردانگی ایلات و عشایر جنگاور خودمان که اتحاد و اتفاقشان علت غایی بقای استقلال ایران و شقاق و نفاقشان موجب محو و اضمحلال دولت شش هزاز ساله است عاجزانه به نام مقدّس وطن که محل آسایش آن حامیان طبیعی و حارسان حقیقی ایران است، استدعا مینمایم زیاده از این خواری و ذّلت ایرانیان را روا ندیده و بیشتر از این موطن آبا واجداد خودشان را لگدکوب سم ستوران اجانب نخواسته باشند.
ایل جلیل شاهسون خوب ملتفت بوده، ارجاع نظر به ماضی خودشان نموده باشند، این امتیاز خاص شاهدوستی که آن ایل با احتشام حائز بودهاند حاصل نشده، مگر در مقابل خدمات وطن پرستانه و اقدامات جانسپارانۀ اجداد کرام و نیاکان نیک فرجام آن ایران نژادان پاسبان ثغور اسلام نسبت به پادشاهان سلف ایران که در هر موقع و هنگام توجه فلاکت به استقلال وطن عزیزشان، با اظهار شجاعت و ابراز صداقت در دفع تهلکه کوشش نمودهاند، از طرف سلاطین ایران ملقب به لقب شاهسونی گردیده و کافۀ افراد ایرانی خاصه آذربایجانیان، همیشه خدمات سابقۀ آن خادمان وطن را منظور داشته شئونات ایلی شان را مرعی الاحترام دانسته اند.
ولی متأسفانه در اواخر سلطنت قاجاریه عیاشی سلاطین به یکبارگی اعتبار و شرف استقلال شش هزار ساله را در نظرشان حقیر داشته، شما قوم نجیب و جنگاور را به جای این که برای مدافعه از دشمنان خارجی تربیت داده باشند راحتی چند روزۀ خودشان را در القاء اختلاف مابین عشائر، خاصه میان شما ایل جلیل شاهسون دیده، از این رو در نظر اجانب شما را وحشی و قطّاع الطریق جلوهگر ساخته و نتیجۀ این اختلاف و نفاق فیمابین شما موجب بسی خونریزیها و هتک نوامیس نسبت به برادران و همشیرگان خودتان گردیده و در پیش هموطنان خود، علی رغم آن همه توجه، منفور شده بودید، حال که خون ایرانیت در عروق جوانمردی و حمیّتتان به جوش آمده، سینه سپر ساخته مدافعه از دشمن استقلال ایران مینمایید، با تبدیل مسلک سابقه اجتناب از یغماگری و تعرّض به نوامیس همشیرگان خود، به هر جا که داخل شدید میتوانید جبران مافات را نموده، به دشمن خارجی غالب آمده و از هموطنان دلجویی نموده باشید.
هرگاه خواسته باشید از حال پرملال وطن به خوبی مطلع باشید، اینک خبرهای موثق ذیلاً معروض میشود، به دقت ملاحظه فرموده باشید.
والسلام علی من اتبع الهدی
غرۀ شوال ۱۳۳۰
اقل الحاج حسینقلی تبریزی
نقل از نمره ۴۲ سال نوزدهم حبل المتین
*پژوهشگر دینی / خبر آنلاین
انتهای پیام/*