انقلاب اسلامي مردم ايران در شرايطي، چهلوسومين سال از حيات خود را پشت سر ميگذارد كه ضرورت تشريح گفتمان حقيقي انقلاب براي نسلهاي جديد كشور به يك ضرورت غير قابل انكار بدل شده است.
با توجه به اينكه قرائتهاي رسمي در خصوص تاريخ انقلاب، اغلب با رويكردهاي سياسي، جناحي و گروهي صورت ميگيرد، لازم است جوانان و نسلهاي جديد كشور متوجه محتوا و زيربناي فكري عميقي شوند كه انقلاب بر بلنداي آن شكل گرفت و باليدن آغاز كرد.
براي گفتوگو در خصوص يك چنين گفتماني چه زماني بهتر از ايام دهه فجر و چه موقعيتي مطلوبتر از روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي.
به نظرم قبل از هر صحبتي بايد به ريشههاي نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني(ره) پرداخته تا مشخص شود نهضتي كه توانست در يكي از حساسترين برهههاي جهاني، يكي از قويترين ساختارهاي حاكميتي مورد حمايت غرب را كنار زند، واجد چه ويژگيهاي راهبردي، فكري و عقيدتي بود.
در نگاه نخست اين روحيه اسلامخواهي، عدالتجويي، آزاديخواهي و استقلالطلبي مردم ايران بود كه بستر لازم براي حركت انقلاب را فراهم ساخت. در كنار اين گزارهها، موارد ديگري نيز همچون «مبارزه با خودكامگي»، «تماميتخواهي»، «مردمگريزي» و «استعمارزدگي» رژيم پهلوي نيز مطالبات اصلي مردم از اين حركت را شكل ميدادند.
مردم خواستار تشكيل حكومتي بودند كه در آن به كرامت انساني توجه شود، زمينه بهبود شاخصهاي اقتصادي و رفاهي فراهم شود، آزاديهاي مشروع اقشار مختلف ارج نهاده شود و نهايتا در عين ايجاد مناسبات ارتباطي گسترده با جهان به استقلال ملي توجه كند.
هرچند اقشار مختلفي مانند دانشجويان، اساتيد، بازاريان، مردم عادي، كسبه و... در انقلاب حضور داشتند، اما مردم به روحانيون اعتماد كردند تا راهبري فكري اين حركت را به دست بگيرند و نظارتهاي عاليه را براي به سامان رساندن اين حركت صورت دهند.
بعد از فرازوفرودهاي فراوان كه از سالهاي ابتدايي دهه 40خورشيدي (و قبل از آن در نهضت مشروطه) آغاز شده بود، نهايتا تلاشهاي مردم در 22بهمنماه سال 57 به ثمر نشست و زمينه ايجاد يك نظام عادلانه در حوزههاي مختلف سياسي، فرهنگي، اجتماعي و... فراهم شد.
براي ارزيابي درست ماهيت انقلاب اسلامي بايد اهدافهاي اصلي انقلاب را شناخت و چگونگي تحقق (يا عدم تحقق) آنها را در سالهاي بعد بررسي كرد. نخستين هدف، افزايش ظرفيتهاي فكري، تخصصي، آموزشي و هويتي جامعه ايراني در همه زمينهها بود.
امام ملت و ياران نزديكش به درستي درك كرده بودند كه براي ايجاد يك جامعه پويا، خلاق و پيشرو، ابتدا بايد ظرفيتهاي فكري و شخصيتي آحاد جامعه را ارتقا داد. آنها دريافته بودند، رشد جامعه در گروي رشد فكري افراد جامعه است و تا زماني كه زمينه ارتقاي فكري مردم فراهم نشود، دستيابي به اهداف عاليه انقلاب ممكن نيست.
دومين هدف بنياديني كه در روزهاي ابتدايي انقلاب مطرح شد، مقابله با استبداد در شوون و ابعاد مختلف بود. در واقع مردم از انقلاب خود، شرايطي را مطالبه ميكردند كه در آن به «آزادي بيان و قلم»، «آزاديهاي سياسي و حزبي»، «گردش آزاد اطلاعات»، «فعاليتهاي مدني و آزاديهاي اجتماعات» و... توجه ويژهاي شود.
نماد برجسته اين نوع آزاديهاي سياسي در امر انتخابات متبلور شد كه براساس رهنمودهاي رهبر كبير انقلاب بلافاصله پس از پيروزي انقلاب در دستور كار قرار گرفت. بر اين اساس، انقلاب اسلامي يكي از معدود انقلابهايي است كه در ماههاي ابتدايي بعد از تشكيل آن هم رفراندومهاي عمومي و هم انتخابات پي در پي انجام شد.
از اين طريق، استعدادهاي فراواني در انقلاب شكوفا شدند و مردم احساس كردند كه تعيين سرنوشت خويش را در دست گرفتهاند. بازخواني انتخابات نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي با حضور افراد، جريانات و گروههاي مختلف نشاندهنده، افكاري است كه در آن برهه زماني در بطن جامعه و تصميمسازان انقلاب وجود داشت.
در كنار اين موارد، مباحث زيادي در خصوص بروكراسي فاسد و سنگين گذشته مطرح بود و مردم از مديران انقلاب، خواستار ساختار اداري پويايي بودند كه در آن به مناسبات مبتني فساد، رانت، ويژهخواري، اختلاس، انتصاب فاميل و نزديكان و... پايان داده شود.
مساله مهم بعدي در سالهاي ابتدايي انقلاب، ضرورت مقابله با فقر بود. بنابراين يكي از وعدههاي روشن در ماههاي نخستين انقلاب، ايجاد يك سيستم اقتصادي جديد بود كه در آن نيروي كار مورد سوءاستفاده قرار نگيرد، ارزش هر كاري تعيين شود و زحمتكشان جامعه شامل كارگران، حقوقبگيران و... براي بهرهمندي از ضرورتهاي زندگي مانند مسكن، خوراك، آموزش، پوشاك و... مشكلي نداشته باشند.
در نظام آموزشي اين بحث مطرح بود كه از نظامهاي وارداتي، فاصله گرفته شود و زمينه ارتقاي سطح آموزشي، معنوي و عقيدتي مردم فراهم شود. در حوزه نظامي نيز اين بحث مطرح بود كه نيروهاي مسلح ايران به جاي وابستگي به استكبار از مردم و مرزهاي كشور صيانت كنند.
توسعه مناسبات ارتباطي با كشورهاي اسلامي، يكي ديگر از اهدافي بود (در كنار ساير اهداف) كه در ايام انقلاب به عنوان مانيفست انقلاب مطرح شدند. اما بايد ديد در طول بيش از 43 سال گذشته كداميك از اين گزارهها و گزارههايي اينچنيني، محقق و كدام موارد، جاي كار بيشتري دارند.
ضمن اينكه بايد مشخص شود، كدام حوزهها، مورد غفلت قرار گرفتهاند. آيتالله هاشميرفسنجاني اظهارنظر جالبي دارند كه به نظرم بخشي از ابهامات موضوع را مشخص ميكند.
آيتالله هاشميرفسنجاني ميفرمودند در زمان مبارزه اين تصور ميان انقلابيون وجود داشت كه از طريق مبارزه با دشمن بيروني كه رژيم شاه و حاميان غربياش بود ميتوانيم كشور را به سمت اهداف مورد نظر هدايت كنيم.
اما بعد از پيروزي انقلاب و به دست گرفتن، سكان هدايت كشور مشخص شد، عنصر سومي نيز نقشآفرين است كه ميتواند همه زحمات مجموعه انقلابيون را به باد دهد.
به زعم آيتالله هاشميرفسنجاني، هرچند در ايام قبل از انقلاب نيز نشانههايي از تحركات مخرب اين عناصر هويدا شده بود، اما در سالهاي پس از پيروزي انقلاب دامنه فعاليتهاي تخريبي اين گروهها بيشتر نيز شد.
آيتالله اين گروه سوم را «افراطگران» ميناميد و مقابله با اين گروه را حتي دشوارتر از مقابله با استبداد و استعمار ميدانست. چرا كه ميدان مقابله با دشمن بيروني كاملا مشخص است، اما افراط كه دشمني دروني محسوب ميشود، ظاهرا با انقلاب همراهي دارد، اما در واقع فعاليتهايي انجام ميدهد كه به كشور آسيب ميزند.
به اعتقاد آيتالله هاشميرفسنجاني مهمترين عامل سرخوردگي مردم از اهداف عاليه انقلاب در دهههاي بعدي انقلاب، رويكردهاي افراطي است و اشاره ميكردند كه اگر بتوان افكار عمومي ايرانيان را متوجه اهميت اعتدال، ميانهروي و اسلام رحماني كرد، مردم در تمام صحنههاي مهم از ماهيت انقلاب صيانت خواهند كرد.
در يادداشتهاي بعدي تلاش خواهم كرد، ابعاد و زواياي تازهاي از آسيبهاي افراط و تندروي را با مخاطبان در ميان بگذارم. تا بعد چه پيش آيد...
*فعال سیاسی و عضو سابق شورای شهر تهران
انتهای پیام/*