استراتژی ایالات متحده در مقابله با جمهوری اسلامی در سال 2002 بر اساس پیشنهادی که در کنفرانس امنیتی مونیخ گرفته شد، استفاده از جنگ هیبریدی (ترکیبی) است. به گونهای که در این مدل از جنگ تمامی عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و امنیتی به کار گرفته میشود تا براساس آن مجوز استفاده از ابزار تروریسم برای مقابله با ایران توسط سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی ایالات متحده صادر شود. نمونه بارز آن استفاده از گروههای تروریستی همچون داعش، القاعده و همچنین گروهک تروریستی منافقین بوده است. به نظر میرسد که جابهجایی نیروها که در حال انجام است، در راستای تجهیز پایگاههای آمریکایی برای مقابله با تهدیداتی است که آنها اعلام میدارند و مورد خواست برخی از کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس است. آمریکاییها صورتحساب تحرکات خود را قبل از حرکت برای این کشورها ارسال میدارند و عملا تجارت مرگ (جنگ) استراتژی مشخص آمریکاییها در منطقه است. با وجود بیش از 500 پایگاه نظامی، امنیتی و اطلاعاتی ایالات متحده در منطقه، اعزام 1500 نفر نیرو یک جابهجایی عادی بوده و نمیشود روی آن حسابی باز کرد. اگر واشنگتن برای مقابله با تهران قرار بود صفآرایی نظامی کند حداقل نیازمند آن است که در برابر نیروهای پر شمار دفاعی کشور نیرویی فراهم آورد که بتواند وارد درگیری شود اما آمریکاییها این توانایی را ندارند. با صراحت میتوان گفت که جابهجاییها بیشتر یک جنگ روانی به منظور فشار آوردن به ایران برای ورود به سیاهچاله جنگ و صلح است. استراتژی اوباما در قبال ایران، نه جنگ و نه صلح بلکه مذاکره بود. ترامپ نیز صراحتا اعلام داشت یا جنگ یا صلح اما در مقابل مقام معظم رهبری فرمودند که جنگی رخ نخواهد داد و مذاکرهای نیز اتفاق نخواهد افتاد. به نظر میرسد تئاتری که ترامپ در حال بازی در آن است، بر اساس نقشهایی است که به مشاورانش در وزارت خارجه، سازمان اطلاعات مرکزی و پنتاگون میدهد. به گونهای که خود را به عنوان رئیسجمهوری که خواهان جنگ نبوده و جنگطلب نیست مطرح کرده و از سوی دیگر به جان بولتون و همپیمان حزبیاش اعلام میدارد تا جایی که میتوانید بر طبل جنگ بکوبید. بر خلاف تحلیل برخی از کارشناسان به نظر میرسد ترامپ بیشتر خواستار جنگ است تا اطرافیانش. چون ترامپ بر این نظر است که اگر جنگ اقتصادی با ایران جواب ندهد و ترامپ نتواند ایران را به پای میز مذاکره و یا سازش بکشاند، تنها گزینهای که باقی میماند سختگیری بیشتر است که مثلا در منطقه خلیج فارس مستقر شده و تلاش کنند که کنترل خلیج فارس و تنگه هرمز را در اختیار بگیرند و البته پول آن را نیز از سعودیها و اماراتیها دریافت کنند. این نکته را باید متذکر شد که آمریکاییها همواره دنبال بهرهبرداری از 11 سپتامبر برای توجیه اقدامات فراقانونی خود هستند. درخصوص مساله فجیره و دیگر مسائلی که در منطقه بهوقوع میپیوندد، این احتمال وجود دارد که آمریکاییها از این مسائل بهرهبرداری میکنند تا به خیال خود انگشتشان روی ماشه باشد.
* کارشناس مسائل سیاسی
انتهای پیام/*