فرض کنیم که امریکا اشتباه کرده است. در این صورت اکنون باید شاهد تغییر سیاست آن کشور باشیم. زیرا بعید است کشوری در حد امریکا یک اشتباه را بارها و بارها و پشت سر هم مرتکب شود، و هیچ اصلاحی هم در سیاست خود انجام ندهد. بنابراین باید دقت کرد و احتمال داد که این سیاستها آگاهانه و در جهت تخریب کلیت منطقه است.
بیاییم قدری دقیقتر به تحولات دو دهه اخیر در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نگاه کنیم. اولین اقدام نظامی امریکا در افغانستان بود. روشن است که هر ناظر بیطرفی از اینکه شرّ طالبان و القاعده از این کشور و منطقه کوتاه شود، استقبال خواهد کرد. حمله ایالات متحده به این کشور را میشد فهمید چون اقدامکنندگان 11 سپتامبر از القاعدهای دستور میگرفتند که تحت حمایت طالبان در افغانستان زندگی میکردند و 11 سپتامبر به نوعی اعلام جنگ این گروه علیه ایالات متحده نیز بود.
اگرچه حمله امریکا به افغانستان قابل درک بود ولی تضادها و نقایص فراوانی داشت. از جمله اینکه عربستان که ریشه این گروه تروریستی بود، مستثنا از مجازات تلقی شد. حتی جایزه هم گرفت. عربستان نه تنها منشأ القاعده بود، بلکه حامی جدی طالبان نیز محسوب میشد. ولی فارغ از این نکته حمله امریکا به افغانستان یک شعار اعلام شده نیز داشت و آن حل مشکل افغانستان و تبدیل شدن آن به منطقهای عاری از تروریسم که در این صورت فقط رشد و توسعه افغانستان میتوانست این هدف را محقق کند.
ولی اکنون پس از 18 سال با چه وضعی روبهرو هستیم؟ جنگ تمام نشده است. طالبان حضور قدرتمندی دارد و حتی با امریکاییها در حال مذاکره هستند. بدتر از همه این که داعش هم به آنجا نفوذ کرده و بالاخره جنگ نیز همچنان در افغانستان به صورت مزمن و کور ادامه دارد. گزارش سازمان ملل متحد حاکی از آن است که سال 2018 مرگبارترین سال از حیث تعداد کشتههای غیر نظامی در افغانستان است و با 11 درصد رشد نسبت به سال 2017، به 3840 نفر رسیده است. این وضع در حال بدتر شدن است. سازمان ملل گزارش داده است که در سه ماه اول سال جاری، تعداد تلفات غیر نظامی که از سوی ارتش افغانستان و امریکا کشته شده است، 305 نفر و تعداد کسانی که در این مدت توسط شورشیان کشته شدهاند فقط 227 نفر است و برای اولین بار کشتههای غیر نظامیان از سوی ایالات متحده و ارتش افغانستان بیشتر از تعداد این کشتهها به دست شورشیان شده است.
از همه اینها فاجعهبارتر این است که هیچ چشمانداز روشنی برای آینده افغانستان وجود ندارد. ایالات متحده نیز برای تداوم حضور خود در منطقه همین وضع را بهتر میداند، یا حداقل کاری برای تغییر وضع نمیکند. غیرممکن است که آنان ناآگاهانه به جایی رسیدهاند که اکنون قرار دارند. در عراق وضع اگر از افغانستان بدتر نباشد بهتر نیست. صادرات نفت عراق حدود ایران(قبل از اعمال تحریمها) است ولی با جمعیتی خیلی کمتر. زیرساختهای آن در زمان صدام اگر نگوییم عالی، حداقل خوب بود. اکنون و پس از گذشت 15 سال عراق در وضعیت بسیار خطیری قرار دارد. برق کافی ندارد، مشکل انرژی دارد و اگر ایران دچار مشکل شود، به سرعت به عراق سرریز خواهد شد و اوضاع آنجا را بحرانیتر خواهد کرد. لیبی نیز پس از گذشت حدود یک دهه، همچنان دستخوش جنگ داخلی است. مصداق گزاره هر روز بدتر از دیروز است. و هیچ چشمانداز مثبتی حتی در میانمدت نیز برای این کشور وجود ندارد. پرسش این است که آیا ایالات متحده در سیاست منطقهای خود دچار اشتباه محاسباتی شده است یا دقیقاً دنبال رسیدن به همین نقطه بوده است. فرض کنیم که امریکا اشتباه کرده است. در این صورت اکنون باید شاهد تغییر سیاست آن کشور باشیم. زیرا بعید است کشوری در حد امریکا یک اشتباه را بارها و بارها و پشت سر هم مرتکب شود، و هیچ اصلاحی هم در سیاست خود انجام ندهد.
بنابراین باید دقت کرد و احتمال داد که این سیاستها آگاهانه و در جهت تخریب کلیت منطقه است. این را میتوان در ذیل چارچوب کلی خط مشی سیاسی ایالات متحده در خاورمیانه و شمال آفریقا ترسیم کرد کلنگی کردن منطقه هدف اصلی است.
*روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل سیاسی
انتهای پیام/*