کنشگران صلحطلب در جهت پیشبرد هدفهای صلحآمیز خود، به برپاکردن کارزارهای اجتماعی نیاز دارند تا از رهگذر مبارزه بدون خشونت، صدای صلح خواهی و خشونت گریزی خویش را به گوش سیاست پیشگان برسانند. نهادهای مدنی «فضای باز عمومی برای برپاییِ اجتماعات» گفتوشنود، هماندیشی، همزیستی و مشارکت اجتماعی در راستای ایجاد پیوند میان دانش و مهارتِ کنشگران اجتماعی با هدف گسترش و ژرفا بخشیدن به فرهنگ صلح است.
چه باید کرد تا صلح در جامعههای انسانی بهعنوان یک هدف نهایی در سیاست پذیرفته شود و در نظام عقلانی و اخلاقی شهروندان به ارزشی پایدار تبدیل گردد؟ در پاسخ به این پرسش بنیادین، دو وجه سلبی و ایجابی یا بایدها و نبایدهایی را میتوان درنظر گرفت که به باور صاحب این قلم، مهمترین و اساسیترین آنها از این قرار است: 1. دوری جستن از ادبیات خشونت آمیز و نفرت انگیز: در وجه سلبی، بیش از همه باید از ادبیات خشونت آمیز و گفتار تنفر انگیز دوری جست. ادبیات خشونت آمیز و نفرت انگیز از طریق کلام، نوشتار، شکل، صدا، تصویر و حجم در قالبهای گوناگون میکوشد خشونتگری و نفرت پراکنی را بهعنوان یک ارزش در جامعه ترویج کند. استفاده از فیلم، سریالهای تلویزیونی، تئاتر، سرود و ترانه، شعر، برنامههای مستند و حتی اخبار، میتواند حامل ترویج خشونت و نفرت در میان مردم بهویژه جوانان باشد. مهمترین عوامل برانگیزنده خشونت عبارت است از؛ قدرتطلبی، انتقامجویی، سودجویی مادی، تصورِ انجام وظیفه اخلاقی و دینی، یا خودنمایی. تبعیض و نابرابریِ غیرعادلانه نیز میتوانند اشخاصی را به اِعمال خشونت وادارد. نیز میتوان به این فهرست، موارد دیگری همچون ناامیدی، سرخوردگی و افسردگی را افزود. 2. پرهیز از دشنام گویی و تحقیر: سیاستمدارانی که همانند دونالد ترامپ رئیسجمهوری کنونی ایالات متخده آمریکا به راحتی به همتایان خود توهین میکنند و با کلمات رکیک و زشت آنان را مورد خطاب قرار میدهند، آیا به ترازِ احترام متقابل، اعتماد، هم اندیشی و همکاری در مسیر صلح کمک میکنند و یا زمینه ساز روابط خصمانه، کارشکنی، بیاعتمادی، تحریم و جنگ هستند؟ اینکه نیکولاس مادورو رئیسجمهوری ونزوئلا، مایک پنس معاون رئیسجمهوری آمریکا را «افعیِ سّمی» بنامد. آیا نشانگر ادب، نزاکت و کرامت انسانی اوست، یا نشان میدهدکه چنین شخصی بهره لازم از اخلاق، نزاکت و تربیت فردی و سیاسی ندارد؟گیریم که معاون رئیسجمهوری آمریکا، بدسابقهترین و خطاکارترین انسان روی زمین باشد؛ آیا الزامات اخلاق شخصی و سیاسی به رئیسجمهوری ونزوئلا اجازه میدهد که انسانی را افعی سّمی بنامد؟ وانگهی، ناشایستیهای فکری و عملی دیگران، به هیچوجه رفتار ناشایست مخالفان و حتی معاندان آنان را توجیه نمیکند. درهرحال، توهین، تحقیر و دشنام، بیش از تخریب شخصیت فردی که هدف قرار گرفته، خودِ توهینکننده را رسوا و تخریب میکند.
1. روابط انسانی: روابط دولت و ملت نیز برپایه مهربانی، اعتماد، رضایت و احترام متقابل، به همکاری و همافزایی منتهی میشود. چنین نیست که در سطوح ملی، منطقهای و جهانی، فقط و فقط زور و استیلاء عامل تعیینکننده باشد. ارزشهای اخلاقی، شخصیت انسانی، اتوریته معنوی، خردمندی، دوراندیشی، انصاف و سعه صدر در سیاست ورزی، بسیاری از درهای بسته را میگشاید و بسیاری از گرههای کور را با سرپنجه تدبیر و دانایی باز میکند. نمونههای درخشان این گونه سیاستورزان، در دوران باستان (به ترتیب تاریخی) کوروش و داریوش هخامنشی و پیامبر عظیمالشأن و بزرگوار اسلام(ص) و در دوران معاصر، مهاتما گاندی، نلسون ماندلا و محمدعلی فروغی بودهاند. بنابراین، روابط انسانی، در دو قلمرو شخصی و حقوقی میان سیاستمداران، به گسترش و ژرفاییِ صلح میانجامد. نیم نگاهی به مواضع، تصمیمگیریها و اقدامات سران بعضی از کشورها، در این رابطه مصداقهای روشنی را در برابر ما قرار میدهد. بهعنوان نمونه، اندیشهها، موضعگیریها، تصمیمها و عملکردهای دو رئیسجمهوری کنونی و پیشین ایالات متحده آمریکا را با یکدیگر مقایسه کنید. آیا باراک اوباما از جنبههای ذکر شده، بیشتر مورد قبول جامعه بینالمللی و افکار عمومی جهان است یا دونالد ترامپ؟ آیا شخصیت فردی، پیشینه خانوادگی و شغلی این دو از نظر اخلاقی با هم برابر است؟ سیاست ورزی کدامیک از سویی به صلح جهانی و از سوی دیگر به دور کردن «جُغد جنگ» و ناامنی از کشورهای جهان کمک کرده است؟ آیا خط مشیها و رفتار سیاسی آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان بیشتر خردمندانه، مدبرانه، اخلاقی و احترامبرانگیز است یا مواضع و دیدگاههای ترامپ؟ 2. گسترش ادبیات صلح: ادبیات صلح در سدههای اخیر -که نقطه عطف آن، رساله صلح پایدار کانت در سده هجدهم میلادی است، صلح جهانی را از دو منظر واقع گرایانه و آرمان گرایانه تبیین و صورتبندی میکند. بهعنوان نمونه، صلح پایدار کانت که با عنوان فرعیِ «یک طرح فلسفی» همراه است، به موازات گزارههای آرمان گرایانه مانند اینکه: «ارتشهای ثابت به تدریج بهطور کلی منسوخ خواهند شد.» واجد دیدگاههای واقعگرایانه در جهت نیل به صلح از طریق همکاری دولتها در برقراری نظام جمهوری دموکراتیک بهعنوان زمینه ساز برپاییِ فدراسیون دولتهای آزاد است. ادبیات صلح همچنان در روزگار ما پُربرگ و بار و انگیزنده است و به حجم کیفی و کمی آن افزوده میشود. میتوان از تمامی ظرفیتهای ادبیات صلح، از انتشار نشریه و کتاب گرفته تا تولید فیلم و سریال و نیز داستان، رمان، شعر، تئاتر، موسیقی، نقاشی و دیگر هنرهای تجسمی و همچنین ادبیات کودکان بهره گرفت. تاسیس آکادمیهای صلح، رشته مطالعات صلح، واحدهای درسی با موضوع صلح در بعضی از دانشگاههای جهان، انجمنهای علمی صلح در عرصه عمومی و پژوهشهای صلح محور، همگی نشانگر آن است که صلح به مثابه هدف غایی سیاست و سیاستورزی، ضرورت بنیادین جهان امروز است. مردمان جهان به تدریج اهمیت ادبیات صلح را درمییابند، زیرا صلح با گوهر وجود انسان سرشته شده است. ملتهایی که زودتر در راه صلحطلبی بپا میخیزند و فرهنگ و ادبیات صلح را در کشور خود بهعنوان یک ارزش فراگیر ملی نهادینه میکنند، آسانتر از خطر جنگ دور میشوند و در سایهسار صلح، در آزادی، امنیت، رفاه و توسعه انسانی زندگی میکنند.
3. کنشگری نهادهای مدنی: از دیگر بایدهای رسیدن به صلح بهعنوان غایت سیاست، تلاش و پویایی شهروندان در عرصه عمومی با بنیاد نهادن سازمانهای غیردولتی و نهادهای جامعه مدنی است. البته گفتن، نوشتن و منتشرکردن در باب صلح، شرط لازم و کاری ارزشمند و تاثیرگذار است، اما بهدنبال آن، کنشگری در عرصه عمومی نیز ضروری است. «همکاری حروف سُربی» کافی نیست. این نهادها با گردهم آوردن فعالان اجتماعی و فرهنگی میتوانند راههای نفی خشونت و گسترش فرهنگ صلح را جستوجو کنند و از رهگذر گفتوگو و کنشگریِ اجتماعی، ارزش صلح و صلحطلبی به مثابه رفتاری اخلاقی را در خانه، محله، منطقه، شهر، استان و کشور دامنگستر سازند. کنشگران صلحطلب در جهت پیشبرد هدفهای صلحآمیز خود، به برپاکردن کارزارهای اجتماعی نیاز دارند تا از رهگذر مبارزه بدون خشونت، صدای صلح خواهی و خشونت گریزی خویش را به گوش سیاست پیشگان برسانند. نهادهای مدنی «فضای باز عمومی برای برپاییِ اجتماعات» گفتوشنود، هماندیشی، همزیستی و مشارکت اجتماعی در راستای ایجاد پیوند میان دانش و مهارتِ کنشگران اجتماعی با هدف گسترش و ژرفا بخشیدن به فرهنگ صلح است.
* عضو هیات علمی دانشکده روابط بینالملل
انتهای پیام/*