همزمان با تشدید تحریمهای ایالات متحده آمریکا علیه ایران مبنی بر قراردادن نام سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی، عدم تمدید معافیت خریداران نفت و همچنین تحریم صنایع مادر ایران، تحرکات نظامی این کشور در منطقه خاورمیانه بیش از هر زمان دیگری موجب نگرانی جامعه جهانی نسبت به بروز یک درگیری مستقیم میان تهران و واشنگتن شده است. در این میان، بروز تحولات مشکوک مانند حمله به چهار نفتکش در دریای عمان و نیز اصابت یک فروند راکت به نزدیکیهای سفارت آمریکا در منطقه سبز بغداد در طول یک هفته گذشته، بهصورت معناداری ادعای آمریکا را در خصوص عدم تمایل نسبت به یک درگیری نظامی با ایران زیر سوال میبرد. در همین رابطه درحالیکه طی روزهای گذشته پیامهای متفاوتی مبنی بر تهدید و تمایل به مذاکره از سوی رئیسجمهوری آمریکا ارسال شده و مواضع ایران نیز به وضوح نمایانگر اجتناب از بروز یک درگیری در منطقه خاورمیانه است، اما از سوی مقابل، در خصوص تشدید تحرکات آمریکا علیه ایران میتوان نتیجه گرفت که در استراتژی کنونی کاخ سفید، امر واقع و امر واقعی هر روز از یکدیگر در حال فاصلهگرفتن هستند. به همین دلیل از یک منظر، هدف ایالات متحده از افزایش معنادار نیروهای خود در منطقه، در واقع نوعی جنگ روانی و رسانهای در جهت تحت تاثیر قراردادن افکار عمومی و نیز متقاعدکردن ایران برای رسیدن یک توافق جدید است؛ چرا که به گفته ریچارد نفیو معمار تحریمهای ایران در زمان اوباما، در استراتژی تحریمها اگر هدف از افزایش فشارها برای ایجاد درد منجر به تغییر رفتار بازیگر مقابل نشود، تمامی ساختمان تحریمها فروریخته و منجر به شکست خواهد شد.
از جنبه دیگر با درنظرگرفتن دکترین سیاست خارجی آمریکا و ورود این کشور به یک تقابل مستقیم با چین و حتی متحدان سنتی میتوان گفت، صحبتهای دونالد ترامپ مبنی بر عدم تمایلش به جنگ در پیوند خوردن با تحرکات این کشور و وقایع مشکوک یک هفته اخیر در منطقه خاورمیانه، بیانگر همان دکترین ابهام، آشوب و درنهایت ضربه زدنی است که رئیسجمهوری ایالات متحده در طول دوسالونیم گذشته بارها نمودهای مشخص آن را به بروز و ظهور رسانده است. برخی کارشناسان معتقدند که راهبرد اصلی دونالد ترامپ دقیقاً همان نقش و نظریهای است که هنری کسینجر در قالب بازیگر دیوانه طرحریزی و مطرح کرده بود. بازیگری که با تشدید آشوب، ابهامآفرینی، جای خالی و نهایتاً ضربه، مانند آن چیزی که در خروج از برجام، جنگ تجاری با چین و اروپا و خروج از پیمان نفتا نشان داد، در پی درهمریختن نظم کنونی برای بیرونکشیدن یک نظم دلخواه از دل این بینظمی است. در اینجاست که با توجه به موضعگیریهای اخیر برخی کشورهای عربی مانند عربستان مبنی بر تشکیل نشست فوری شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه عرب، سخنان چندباره دونالد ترامپ مبنی بر اینکه اگر آمریکا نبود، ظرف دو هفته سعودیها فارسی سخن میگفتند معنا پیدا میکند؛ اینکه در واقع هزینه تمامی این افزایش نیروها اگر بر مبنای تغییر نظم هم باشد، اکنون به دوش متحدان منطقهای ایالات متحده قرار دارد.
از سوی دیگر سابقه درگیریهای آمریکا در نقاط مختلف دنیا بهخصوص پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد که این کشور علیرغم تاکید بر گفتمان صلحطلبی و بسط دموکراسی به واسطه هژمونی برتر در نظام بینالملل، همواره کنش در راستای تقابل سختافزارانه را جزئی لاینفک از اصول سیاست خارجی خود میداند. در همین راستا سخنان جیمی کارت رئیسجمهوری اسبق آمریکا خطاب به دونالد ترامپ میتواند بیشتر موردتوجه قرار بگیرد؛ اینکه او حدود دو ماه قبل گفته بود که آمریکا در طول تاریخ ۲۴۲ ساله خود ، تنها ۱۶ سال در صلح بوده است و همین امر باعث شده جنگطلبترین کشور در تاریخ جهان لقب بگیرد.
البته، هرچند شرایط متفاوت بازیگران و نیز تجربیات این کشور در نقاط مختلف دنیا باعث میشود که استراتژیهای نظامی ایالات متحده در خصوص رقبای خود را قابل تفکیک بدانیم، اما شواهد نشان میدهد در رقابتی که میان آمریکا و سایر قدرتهای جهانی مانند چین، روسیه و حتی اروپا جریان دارد، مسابقه تسلیحاتی و نظامی طبق قانون بقاء و تکمیل، مانند ویروسی میماند که برای حفظ موازنه قدرت بهسرعت منتشر میشود.
در نتیجه در این رویارویی گسترده که ایران نیز در حلقه آن قرار دارد، بازیگر مسلط تلاش بیوقفهای را برای افزایش یا کاهش قدرت رقبای خود صورت میدهد؛ نکتهای که امر مطلوب کنونی در میان جناح قدرتمند کاخ سفید بوده و باعث میشود همواره نظم در چالشی دائمی قرار بگیرد. بنابراین به نظر میرسد اکنون دونالد ترامپ تلاش میکند که طبق نظریه بازیها، خود را در قبال جنگ اقتصادی و جنگ نظامی در نقطه «نش» قرار دهد. یعنی نقطهای که در مقابل سایر بازیگران به او این امکان را میدهد که قادر باشد در عمل و گفتمان میان جنگ اقتصادی و جنگ نظامی، قدرت انتخاب برای کسب سود یکجانبه داشته باشد. به همین دلیل میتوان گفت ترامپ در گفتمان فعلی خود و ژست عدم تمایل به جنگ نیز قابل اعتماد نیست و لازم است در این شرایط ایران به دنبال پادزهری و یا کلیدی باشد تا با تکیه بر راهبرد صبر استراتژیک که در تاکتیک میتواند صورتهای مختلفی به خود بگیرد، نسبت به تغییر محاسبات استراتژیک کاخ سفید گام بردارد.
انتهای پیام/*