انتخابات عرفیترین و طبیعیترین زمین بازی گروههای سیاسی در نظامهای حقوقی پیشرفته است. در کشورهای در حالگذار همچون ایران این زمین خصوصاً برای گروههای معتقد به فرآیند اصلاحات و تغییرات قدم به قدم در چارچوب قوانین موجود اهمیت دوچندانی پیدا میکند. چرا که در یک سو گروههای برانداز و متخاصم نظام قرار دارند که از اساس کلیت نظام و فرآیندهای قانونی داخل آن را دارای قابلیت اصلاحپذیری نمیدانند و خواهان زیر و رو شدن کل موجودیت سیستم سیاسی هستند و بنابراین نه تنها انتخابات در چارچوب عمل آنها معنا و مفهوم سیاسی ندارد، بلکه همواره بهصورت مشهود در تلاش هستند تا این سازوکار در چارچوب قوانین موجود را غیرکارآمد، فاسد و غیر قابل اعتماد نشان دهند. این گروهها هر چند به طور مستقیم هیچ طرفی از رقابت انتخاباتی نیستند اما مشارکت کمتر مردم در انتخابات را همواره موفقیتی برای خویش فرض میکنند. از این جهت که معتقدند مشارکت کمتر یعنی کاهش اعتماد مردم به سیستم و در نهایت افزایش نزدیکی اقشار مختلف جامعه به نگاه آنها که خواهان تغییر کامل نظام هستند.
در سوی دیگر گروههای اصلاحطلب، طیفهای مختلف جریانهای محافظهکار و اصولگرا قرار گرفتهاند که به لطف برخی سازوکارها و فرآیندها چون نظارت استصوابی به نظر میرسد کم و بیش سهم تضمین شدهای از نتیجه انتخابات را برای خود متصور میباشند. هر چند این جریانها در اینکه انتخابات را زمین بازی خود میدانند اما تفاوت آنها در اینجاست که برخی از فرآیندهای پیشا انتخاباتی را هم بهعنوان زمین بازی انتخاب کردهاند. بجز مورد مشهور و معلوم نظارت استصوابی میتوان به قدرت انحصاری این جریانها در مدیریت افکار عمومی و حتی تاختن به حریفان سیاسی از طریق تریبونهای ملی چون صدا و سیما اشاره کرد.
با این توصیف از صــفبــــــندیهای سیاسی میتوان به این نتیجه رسید که زحمت فرآیند انتخابات برای گروههای اصلاحطلب بیش از دیگران است. چرا که آنها در موقعیتی قرار دارند که الزاماً نمیتوانند سیاست صفر و یکی را در قبال نهاد انتخابات در شرایط فعلی برگزینند. از یک سو ماهیت آنها، ماندن در درون چارچوب قوانین فعلی و تلاش دموکراتیک در درون همین چارچوب برای بهبود وضع موجود است که نتیجه آن به طور طبیعی نمیتواند تشویق به تحریم انتخابات و کاهش حضور مردم پای صندوقهای رأی باشد. از سوی دیگر هم سختیهای فرآیند انتخابات برای آنها نسبت به رقیب و همینطور تخفیف دادن تمام شرایط کشور به کارنامه آنها باعث ریزش پایگاه اجتماعی این جریان میشود. پایگاهی که الزاماً ریزش آن به معنای رویش رأی رقبای اصولگرا نیست. اصلاحطلبان اکنون به شکل جدی در مقابل این دو راهی قرار دارند؛ آنها اگر قرار باشد این بار وارد میدان رقابت شوند آیا اصلاً دیگر توان تشکیلاتی برای عبور از سدهای مختلف مثل نظارت استصوابی دارند یا خیر؟ و در صورت عبور از این سد چگونه باید پایگاه اجتماعی خود را برای حضور مجدد در پای صندوقهای رأی و افزایش مشارکت در انتخابات قانع کنند؟ از سوی دیگر اگر فرآیند انتخابات با وضعیتی که فعلاً در واقعیت میدان سیاست ایران به چشم میخورد برای آنها افق چندان امیدوارکنندهای نداشته باشد چطور میتوانند ضمن حفظ هویت اصلاحطلبانه خود نسبت به فرآیند انتخابات بیتوجه باشند یا حتی اقشاری را دعوت به عدم مشارکت کنند؟ چیزی که با روح و ماهیت اصلاحطلبی تفاوتی فاحش و بسیار زیاد دارد. در چنین شرایطی که به نظر میرسد سطح مشارکت انتخاباتی جامعه نسبت به دوره قبل در معرض خطر باشد، اصلاحطلبی ایرانی باید بتواند سه سطح گفتوگوی اقناعکننده و ساختارمند را پیریزی کند؛ سطح اول با حاکمیت و رقبای سیاسی است که عموماً برخی مراکز و تریبونهای ملی را در اختیار خود دارند. نیاز به این گفتوگو دیر زمانی است که حس میشود اما هیچگاه محقق نشده. اکنون اما تغییر چهره اجتماعی جامعه در داخل و تشدید برنامههای متخاصمانه در خارج از کشور ضرورتی را ایجاد کرده که شاید بتوان با استناد به آن خطری راکه در انتظار نهاد انتخابات است واضحتر برای رقبای سیاسی شرح داد.
سطح دوم گفتوگو باید در درون خود جریان اصلاحات باشد که به نظر میرسد در چند سال اخیر کم و بیش حالت و موقعیت جبههای خود را از دست داده و قدری نمود رفتارهای جزیرهای در آن پر رنگتر شده است. این واقعیت که هنوز اصلاحطلبان راهبرد، تاکتیک و استراتژی نسبتاً هماهنگی را در خصوص انتخابات پیش رو ندارند و از درون این جریان صداهای مختلفی به گوش میرسد، میتواند کار را بیش از آنچه که هست برای این جریان سخت کند. در نهایت سطح سوم گفتوگو نیز باید ناظر به عموم جامعه باشد. ما باید بپذیریم که در سالهای اخیر جز برخی مقاطع برای بسیج عمومی پایگاه اجتماعی خود عملاً اقدام ثمربخشی برای ارتباط با اقشار جامعه نداشتهایم. این استدلال که رأی ندادن به جریانهای معتدل میتواند سبب روی کار آمدن تندروهایی شود که قدرت گرفتنشان خطرات زیادی را در پی دارد فعلاً کارکرد ثمربخشی ندارد. همانطور که در سالهای 82 تا 86 همین استدلال کارکرد خود را از دست داده بود. اضافه بر این جامعه خواهان شنیدن واقعیتهایی از زبان اصلاحطلبان و نیروهای اعتدالی است که بدون در نظر گرفتن منافع شخصی و جناحی و تنها با هدف روشنسازی ذهن جامعه و اقناع آن مطرح شود. باید پذیرفت که این یکی از مهمترین ضعفهای ما در سالهای اخیر بوده که نه کارنامه جریان اصلاحات و اعتدالیون برای مردم شرح داده شده و نه تشریح بیشتری بر وضعیت کشور و واقعیت موجود ارائه شده است. بسیار طبیعی است که در چنین خلأیی تنها رقیب است که میتواند وارد گود مدیریت افکار عمومی شود. با این وصف به نظر میرسد اگر اصلاحطلبان بهدنبال یک بازی جدی و تمام عیار در میدان رقابت انتخاباتی سال 98 هستند باید از همین الان چنین اقداماتی را با قدرت تمام آغاز کنند تا شانس آنها در سبد رأی سال 98 افزایش یابد. در غیاب این دست اقدامات اصلاحطلبان هر تصمیمی که برای انتخابات بگیرند به احتمال زیاد بازنده این میدان خواهند بود.
انتهای پیام /*
*عضو فراکسیون امید مجلس