رویکرد ناسیونالیستی آمریکا، جایگاه این کشور را به حدی تنزل داد که وزرای گروه هفت در روزهای آغازین شیوع کووید-19 در اواخر ماه مارس، به جهت تکروی واشنگتن نتوانستند بیانیهای مشترک در مورد کرونا صادر کنند، چون «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا اصرار داشت که بهجای ویروس کرونا، «ویروس ووهان» در متن بیانیه گنجانده شود!
آمریکا در تمام مواضع و سیاستهای اعمالی و اعلامی خود طی نیمقرن گذشته، نگاهی از بالا به پائین دارد و همه دولتها و کشورها را زیرمجموعهای از حاکمیت خود تلقی میکند.
از این رو، روسای جمهور آمریکا از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بهخصوص پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز، کوشیدهاند تا کشورشان را تنها ابرقدرت بینالمللی معرفی کنند و این برداشت را در عرصههای مختلف به مرحله اجرا درآورند.
با این حال، در طول چند سال اخیر، تکروی، یکجانبهگرایی و نظامیگری این کشور از هژمونی و اعتبار آمریکا کاسته، بهنحویکه برخی از کارشناسان روابط بینالملل معتقدند جهان در حال عبور از این کشور بوده و دوران پسا آمریکا کلید خورده است.
به تعبیر گویاتر، رهبری و قدرت ائتلافسازی آمریکا در عرصههای بینالمللی یکی از محوریترین مؤلفههایی بود که افزون بر قدرت نظامی و اقتصادی این کشور، موجب شد واشنگتن در کسوت بهاصطلاح ابرقدرت و یکهتاز عرصههای جهانی در طول چند دهه گذشته، عرضاندام کند و دولتها را با خود همراه سازد.
یکجانبهگرایی آمریکا اما این کشور را وارد مرحله جدیدی از افول کرد و کاخ سفید را در حوزههای مختلف منزوی نمود.
بهعنوان نمونه، در هیچ دورهای از نشستهای سازمان ملل طی 75 سال گذشته سابقه نداشته که مثل مجمع عمومی امسال، شاهبیت سخنرانی مقامات کشورهای جهان، مخالفت با سیاستهای کلان آمریکا باشد.
این اتفاق بیسابقه، قطعاً ناظر به خطمشیها و راهبردهایی است که پیش از این، در دستور کار نبوده است.
رئیسجمهور زرد موی آمریکا در مواجهه با موضوعات و پیمانهای مختلف بینالمللی که واشنگتن بخشی از آن توافقنامهها بود، اساساً رویکرد ملیگرایانه و بیاعتنا به اراده دیگر کشورها در پیش گرفته و به آنها پشت پا زده است.
در مواردی نیز پیمانهای دو یا چندجانبه را به نفع آمریکا تغییر داده که پیمان اقتصادی «نفتا» یکی ازایندست موارد به شمار میآید. در چنین شرایطی، طبیعی است که اکثر بازیگران بینالمللی، ساز مخالفت کوک کنند و کار بهجایی برسد که حتی صدای متحدان کاخ سفید نیز درآید.
از سوی دیگر، اتفاقاتی در چند ماه گذشته روی داد که روشن کرد آمریکا شیر بییال و دمی است که از درون در حال فروپاشی است.
آزمون کرونا یکی از این موارد مهم بود تا به همگان ثابت شود کشوری که خود را ابرقدرت میپندارد، اصطلاحاً چند مرده حلاج است. آمریکاییها به شهادت آمار و ارقامی که خود منتشر کردهاند، در صف اول بیشترین تلفات و مبتلایان به کووید-19 قرار دارند.
نزدیک به 7 و نیم میلیون نفر در این کشور به ویروس تاجدار مبتلا شده و حدود 205 هزارنفر نیز بر اثر این بیماری جان باختهاند.
در چنین شرایطی، سردمداران کاخ سفید رفتاری مشابه دزدان سرگردنه و جنایتکاران بینالمللی را در پیش گرفتند.
تشدید تحریمها علیه ایران بهجای رفع تحریمها و جلوگیری از ارسال محمولههای پزشکی به کشورمان، سرقت ماسک از متحدان اروپایی، فشار به شرکتهای داروسازی برای فروش داروهای خاص درمان کرونا و مواردی ازایندست، ثابت کرد که آمریکا نهتنها توانایی اداره امور داخلی خود را ندارد، بلکه فاقد صلاحیت رهبری جهان است.
چنین کارنامهای در بحبوحه کرونا، سیاستمداران این کشور از هر دو جناح مطرح را به انتقاد واداشت، هرچند که گلایه دموکراتها ریشه در رقابت بر سر تضعیف حزب رقیب دارد.
علاوه بر این، آمریکا برای زمین زدن چین، کشوری که بر اساس پیشبینیها کمتر از یک دهه دیگر به ابرقدرت دنیا بدل میشود، دست به انواع و اقسام سیاه نماییها زد تا ناتوانی داخلی خود را لاپوشانی کند.
چینیها از ابتدای پاندمی کرونا، اطلاعرسانی گسترده و رفتاری مسئولانه در پیش گرفتند و در مقابل رفتار قلدرمآبانه و خارج از عرف و قانون یانکیها، تصویری کاملاً متمایز از مسئولیتپذیری را به نمایش گذاشتند.
نکته اینجاست که کاخ سفید با اینکه چند ماه فرصت داشت تا خود را برای رویارویی با این بیماری آماده کند، به تمسخر دیگران پرداخت و به آمریکاییها نیز اطمینان داد که این بیماری، چیزی در حد یک سرماخوردگی ساده است؛ سیاستی که کمتر از چند ماه بعد رنگ باخت و به متهم ساختن چین برای فرار از انتقادات گسترده در خصوص مواجهه با این ویروس منتهی شد.
رویکرد ناسیونالیستی آمریکا، جایگاه این کشور را به حدی تنزل داد که وزرای گروه 7 در روزهای آغازین شیوع کووید-19 در اواخر ماه مارس، به جهت تکروی واشنگتن نتوانستند بیانیهای مشترک در مورد کرونا صادر کنند، چون «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا اصرار داشت که بهجای ویروس کرونا، «ویروس ووهان» در متن بیانیه گنجانده شود!
جدیدترین نمونه ازایندست، نمایش مضحک و فضاحتبار آمریکا در جریان رأیگیری برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران بود که تنها یک کشور کوچک (دومینیکن) در کنار نماینده کاخ سفید در سازمان ملل ایستاد.
اجماع جهانی علیه فعالسازی مکانیسم ماشه و کنار کشیدن اروپا از همراهی با آمریکا در زمینه بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت را نیز باید به این سیاهه افزود.
این رویدادها اگر نگوییم بیسابقه، قطعاً کمسابقه هستند و بهخوبی نشان میدهند که آمریکا بهجای اینکه نقش یک قدرت جهانی هماهنگکننده را بازی کند، به عاملی در جهت اختلاف و افتراق کشورها بدل شده و به این مفهوم است که توان ائتلافسازی این کشور بهعنوان یکی از ارکان قدرتش، در سراشیبی بحران قرار گرفته است.
طنز ماجرا این است که واشنگتن، خود پدیدآورنده و یکی از پیشگامان نظم موجود بینالمللی است ولی سیاستهایش، تخریب ارکان آن را هدف قرار داده است.
پشت پا زدن به احکام دیوان بینالمللی دادگستری در مورد تحریمهای ایران، اتهام زنی به این نهاد برای تحقیق در مور جنایات جنگی نظامیان آمریکا در افغانستان، بیاعتنایی به انتقادات سازمان ملل در خصوص ترور سردار سلیمانی، متوقف کردن تأمین مالی سازمان بهداشت جهانی، خروج از پیمانهای منطقهای و فرا منطقهای، اعمال تحریمهای وحشیانه و دهها مورد ازایندست، نشان از آن دارد این کشور حتی بیش از مشکلات بینالمللی، تهدیدی فوری، جدی و واقعی برای همه کشورهای جهان به شمار میآید و آتش آن، دیر یا زود دامن آمریکا را هم خواهد گرفت.
*کارشناس مسائل سیاسی
انتهای پیام/*