منافع استراتژيك اسراييل و رياض و ابوظبي در آن است كه سياست عقبنشيني امريكا از منطقه كه در سال 2012 به صورت رسمي در دستور كار قرار گرفت متوقف شود و درگيري امريكا با ايران يكي از موثرترين ابزارها براي منصرف كردن واشنگتن از اجراي چنين سياستي است.
حركات ايذايی تلآويو
رحمان قهرمانپور*
اعتماد , 7 مرداد 1399 ساعت 8:00
منافع استراتژيك اسراييل و رياض و ابوظبي در آن است كه سياست عقبنشيني امريكا از منطقه كه در سال 2012 به صورت رسمي در دستور كار قرار گرفت متوقف شود و درگيري امريكا با ايران يكي از موثرترين ابزارها براي منصرف كردن واشنگتن از اجراي چنين سياستي است.
خرابكاري و تهاجمي عمل كردن در سياست خارجي اسراييل پديدهاي غريب نيست. ايدئولوژي صهيونيسم اسراييل را تنها مامن امن يهوديان در جهان ميداند كه پس از هزاران سال آوارگي يهوديان در گتوهاي بنا شده است و براي حفظ آن توسل به هر اقدامي ولو غيرقانوني و خشن مجاز و مباح است.
البته اين تفسير رسمي از مباني هويتي دولت يهود مورد قبول همه يهوديان نيست اما همچنان هويت رسمي حاكم در اسراييل است؛ هويتي كه در آميزش با ناسيوناليسم اسراييلي حالتي تهاجمي به خود گرفته است.
دقيقترين توصيف از رابطه هويت و سياست خارجي در اسراييل را ميتوان در اين تز بن گوريون يافت كه اسراييل نبايد اجازه دهد هيچ دولتي جز خودش در منطقه هستهاي شود. زيرا وسعت سرزميني اندك و آسيبپذيري اسراييل باعث ميشود قدرت تحمل ضربه اول هستهاي و وارد كردن ضربه دوم هستهاي را نداشته باشد.
ناامني هستي شناختي برآمده از تعريف هويت يهودي سالهاست بخشي از زندگي روزمره مردم شده است و سياستمداراني مثل نتانياهو با بزرگنمايي اين تهديد توانستهاند برنده انتخابات شوند.
غرض از اين مقدمه نظري كوتاه طرح اين ادعاست كه اسراييل در مقابله با آنچه تهديد ايران مينامد حد و مرزي براي خود نميشناسد و تلاش ميكند با بهرهگيري از رابطه ويژه استراتژيكي كه با واشنگتن دارد با ايران مقابله كند.
بعد از اعتراضات عربي سال 2011 هم عربستان و امارات با تاسف تمام در اين داستان يعني ايرانهراسي با تلآويو همنوا شدهاند. ابزار اصلي اين سه بازيگر لابي قدرتمند يهودي در كنگره امريكاست كه از دوران جورج بوش پسر در ائتلاف با مسيحيان تبشيري يا انجيلي قدرت خود را به درون كاخ سفيد و حزب جمهوريخواه هم گسترش داده است. مايك پنس يكي از با نفوذترين تبشيريها در دولت ترامپ حلقه وصل لابي يهودي با كنگره و كاخ سفيد است.
از آنجايي كه امريكا سرزمين لابيهاست و پول در آن نقش كليدي دارد، پولهاي سرازير شده از رياض و ابوظبي به واشنگتن در سالهاي اخير باعث شده منطق تجاري در سياست خاورميانهاي ترامپ جايگزين منطق امنيت ملي شود.
منطقي كه باعث خروج ترامپ از برجام و طرح معامله قر ن و انتقال سفارت امريكا از تلآويو به بيتالمقدس شد.
به تعبير برخيها امروز در كاخ سفيد سياست خاورميانهاي امريكا به مزايده گذاشته شده است؛ پول بيشتر جلب رضايت بيشتر ترامپ.
در چنين منطقي جنگ هم قيمتي دارد هر چند ترامپ به اين دليل كه خود را نابغه ميداند قويا معتقد است كه راههاي به مراتب بهتر و كمهزينهتري از جنگ در برابر ايران وجود دارد!
به نظر ميرسد تاكنون اين باور شخصي ترامپ در كنار وعدههاي انتخاباتي او مبني بر هدر ندادن پول امريكاييها در جنگهاي خارج از اين كشور عمدهترين مانع در برابر تلاش سه بازيگر فوق در متقاعد كردن ترامپ به شروع يك درگيري وسيع با ايران بوده است.
در چارچوب فوق ميتوان گفت تلاشهاي اخير اسراييل در ايجاد تنش با ايران چه در سوريه و چه در موضوع هستهاي شايد ناشي از شكلگيري اين باور در تلآويو باشد كه چون ترامپ وارد جنگ با ايران نخواهد شد پس بهتر است او را متقاعد كرد با اقدامات خرابكارانه و تهاجمي عليه ايران همراه كرد به اين اميد كه كاسه صبر ايران لبريز شده و خود ايران آغازكننده درگيري باشد و ترامپ ناگزير از ورود در آن شود.
هر چه شانس پيروزي بايدن در برابر ترامپ بيشتر شود اسراييل و عربستان بيشتر از گذشته درصدد ايجاد تنش با ايران خواهند بود. اما نكته اينجاست كه هر چه به روز رايگيري در انتخابات رياستجمهوري امريكا در 13 آبان 99 نزديكتر شويم بهرهبرداري از موضوع جنگ و آغاز جنگ از سوي كمپين ترامپ دشوار و دشوارتر خواهد شد.
با محاسبات كمپيني آنچه ترامپ تا روز رايگيري نياز دارد برخورد قاطع با ايران و تداوم سياست فشار حداكثري ولو در شكل خرابكاري و سابوتاژ است. چنين سياستي به نفع كاخ سفيد و البته تلآويو و رياض است.
از نظر ترامپ پايبندي به سياست فشار حداكثري است و از نظر تلآويو سياستي است كه احتمال درگيري نظامي ايران و امريكا را در منطقه افزايش ميدهد و مانع از آن ميشود كه امريكا حتي در صورت شكست ترامپ از منطقه خارج شده و باعث تضعيف متحدان سنتي خود و در راس آنها اسراييل و عربستان شود.
پس منافع استراتژيك اسراييل و رياض و ابوظبي در آن است كه سياست عقبنشيني امريكا از منطقه كه در سال 2012 به صورت رسمي در دستور كار قرار گرفت متوقف شود و درگيري امريكا با ايران يكي از موثرترين ابزارها براي منصرف كردن واشنگتن از اجراي چنين سياستي است.
در اين صورت هزينه برقراري امنيت در خاورميانه بر دوش واشنگتن و نه رياض يا ابوظبي خواهد بود. ضمن اينكه در سايه حضور امريكا در منطقه اين سه بازيگر ميتوانند آسوده خاطر باشند كه واشنگتن در برابر افزايش قدرت ايران در منطقه و تلاش آن براي ايجاد يك نظم منطقهاي جديد حول محور مقاومت خواهد ايستاد و اين سه فرصت خواهند داشت تا نفوذ منطقهاي خود را افزايش دهند.
ايران هم پي برده است كه واشنگتن عزم خود را براي خروج از منطقه جزم كرده و نبايد در اين مسير مانعتراشي كند. اين همان سياست صبر استراتژيكي است كه تهران فعلا و احتمالا تا نوامبر در پيش گرفته است.
نظرسنجيهاي جديد در داخل امريكا و پيشتازي مستمر بايدن از ترامپ در كنار تداوم اعتراضات نژادي و بحران بيسابقه كرونا دليلي قانعكننده براي تهران در تداوم چنين سياستي است، ضمن اينكه رسانهها خبر ميدهند كه دوستان منطقهاي و بينالمللي ايران از تهران خواستهاند خويشتنداري نشان دهد.
صحت و سقم اين خبرها معلوم نيست اما آنچه در عمل شاهد آن هستيم ادامه سياست خويشتنداري از سوي تهران در برابر تحركات امريكا در منطقه در آستانه انتخابات است. اما پرسش اين است كه آستانه تحمل ايران كجاست؟
در بازي استراتژيك بازدارندگي اگر نوع بازي و آستانه تحمل يكي از طرفين معلوم ميشود او برتري استراتژيك خود را از دست ميدهد، از اين رو ايران تاكنون آستانه تحمل خود را در برابر اين حركات ايذايي معلوم نكرده است.
*تحلیلگر مسائل بین الملل
انتهای پیام/*
کد مطلب: 11059