ناصر قوامی: آشتی ملی به حرف نيست بايد ديد چه ميزان به اين مساله پايبندی وجود دارد
حمید شجاعی: با وجود اینکه ۳ سال از پیروزی حسن روحانی در انتخابات اردیبهشت ۹۶ گذشته اما میزان رضایتمندی جامعه و سرمایه اجتماعی از دولت به طرز محسوسی کاهش یافته است.
البته این ریزش سرمایه اجتماعی صرفا گریبان دولت را نگرفته بلکه اصلاحطلبان را نیز مورد عنایتش قرار داد. این در حالی است که در یک سال آینده انتخابات حساس و سرنوشتساز ۱۴۰۰ پیش روست و اصلاحطلبان نمیخواهند به آن راحتی که بهارستان را تقدیم جریان رقیب کردند پاستور را نیز از دست بدهند.
از این جهت چندی است که گفته میشود آنها باید خود را بازتعریف کنند و با نگاه امروزی استراتژی و مانیفست اصلاحطلبی را به جامعه ارائه کنند. کشمکشهای درون جریانی نیز صرفا هدر دادن وقت و تهیه خوراک برای جریان رقیب و مخالفین برای ایجاد اختلاف است.
از این جهت اصلاحطلبان اگر میخواهند برای ۱۴۰۰ حرفی برای گفتن داشته باشند از هماکنون باید به فکر باشند که ابتدا تغییراتی را ایجاد کنند و سپس به بازیابی سرمایه اجتماعی خود بپردازند تا بتوانند به روزهای خوش در ۱۴۰۰ و موفقیت در آن امیدوار بمانند.
برای بررسی شرایط اصلاحطلبان در جامعه، ایجاد بستر آشتی ملی، رویکردهای انتخاباتی اصلاحطلبان، انتخابات ۱۴۰۰ و آنچه در سپهر سیاست ایران میگذرد، با حجتالاسلام و المسلمین سید ناصر قوامی نماینده اصلاحطلب مجلس ششم و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفت و گو پرداخته ایم که در ادامه میخوانید.
برخي معتقدند که عملکرد اصلاحطلبان در انتخابات 98 و شکست آنها سبب ساز اختلافات درون جرياني شده است؛ تحليل شما از عملکرد اصلاحطلبان در انتخابات چگونه است؟
بنده عملکرد اصلاحطلبان در انتخابات مجلس در سال 98 را شکست تلقي نميکنم چرا که وقتي در يک ميدان رقابت افراد ورزيده جرياني غايب است مسلما رقابت جدي شکل نخواهد گرفت که مفهومي به نام شکست يا پيروزي از آن برداشت شود. از اين رو اصلاحطلبان در انتخابات حضور قوي نداشتند.
اگر ميشد که در تهران واقعا ليستي شامل آقايان عبدا... نوري، موسوي خوئينيها و امثال اين شخصيتها حضور داشته باشند و به رقابت بپردازند اگر راي نميآوردند آن زمان بود که ميتوانستيم بگوييم اصلاحطلبان شکست خوردند.
اما با توجه به شرايط انتخابات 98 نميتوان گفت اصلاحطلبان متحمل شکست شدند، چون شخصيتهاي اصلاحطلب وارد انتخابات نشدند. در همين استان قزوين اگر نامزدهاي اصلاحطلب تاييد ميشدند چند اصلاحطلب به مجلس راه مييافت.
نکته مهم اين است که شرايط براي رقابت همه جريانها فراهم باشد. آيا اگر رئيس دولت اصلاحات در انتخابات رياست جمهوري نامزد ميشد راي نميآورد؟
بازهم اگر اين امکان باشد که ايشان يا محمدرضا خاتمي در انتخابات 1400 کانديدا شوند راي نخواهند آورد؟ گرچه عدهاي معتقد به شکست اصلاحطلبان هستند اما من معتقدم مهم پايگاه مردمي است و اصلاحطلبان در اين انتخابات در کنار مردم ايستادند و ليست واحد ندادند. به باور من 80درصد مردم طالب اصلاحطلبي هستند.
حال اگر در اين مساله شک و شبههاي وجود دارد ميتوان نظرسنجي کرد. ما اصلاحطلبان ميگوئيم بايد در عرصههاي مختلف کشور اصلاحات صورت بگيرد و در وهله اول نيز اصلاح قانون اساسي.
در اينگونه موارد ميتوان رفراندومي برگزار کرد و ديد که مردم با اصلاحطلبان همراه ميشوند يا خير. آنجاست که به قطعيت ميتوان گفت چهدرصدي از جامعه اصلاحطلب و چهدرصدي هم اصولگراست.
از طرف ديگر اينکه اشخاص و احزاب اصلاحطلب يکديگر را نقد ميکنند که خود جاي بحث دارد، چون ميان نقد منصفانه و نقد مخرب تفاوت است. من نقد منصفانه را قبول دارم و اعتقاد دارم برخي احزاب که تحت عنوان اصلاحطلب فعاليت ميکنند به لحاظ عملکردي خوب نبودند. مثلا جبهه نيروهاي خط امام(ره) در تهران و مراکز استانها برنامه مشخصي براي فعاليت و کار سياسي نداشتند.
اکنون که انتخابات تمام شده، احزاب سهمخواه و مدعي کجايند و نيروهايشان در چه حالي هستند؟ بهنظر من اينکه گفته ميشود در جريان اصلاحات نقد دروني صورت بگيرد، اين نقد ابتدا بايد نسبت به کارکرد احزاب انجام شود تا سطح فعاليت و کارآمدي آنها مشخص شود. اصلاحطلبان بايد منسجم باشند و کار و تلاش کنند چراکه از پايگاه اجتماعي خوبي در جامعه برخوردارند.
بسيار مطرح ميشود که رويکرد اصلاحطلبان به مطالبات جامعه مدني در برهههايي که در قدرت هستند با حاشيه قدرت متفاوت است؛ اساسا اين تفاوت در پيگيري و تحقق مطالبات مردم به توانايي اصلاحطلبان ارتباط پيدا ميکند يا محدوديتهاي عارض بر آنها؟
کجا اصلاحطلبان در قدرت هستند که از آنها پيگيري مطالبات مردم خواسته شود؟ وزير کشور از اصولگرايان شناخته شده است و عملکردش نيز نشان ميدهد که قرابتي با اصلاحطلبان ندارد. آقاي روحاني هم اصلاحطلب نيست.
کدام يک از وزراي دولت اصلاحطلب هستند که بخواهند از کانال اصلاحطلبي به پيگيري مطالبات مردم بپردازند؟
حتي استانداران، فرمانداران و بخشداران نيز از اصلاحطلبان انتخاب نشدهاند. آيا اجازه داده ميشود که فلان شخص اصلاحطلب استاندار شود؟
در دوره اول پيروزي آقاي روحاني در انتخابات رياست جمهوري سال 92 با آقاي جهانگيري صحبت ميکرديم که ميگفت اجازه دهيد ما يک اصولگراي عاقل را استاندار قزوين قرار دهيم و در پايان نيز يک اصولگرا فرستادند.
بنابراين کجاي قدرت دست اصلاحطلبان است که از آنها بازخواست ميکنيم؟ بله، دولت مورد حمايت اصلاحطلبان بوده و بنا به شرايط و موقعيت اصلاحطلبان صلاح ديدند که از اين دولت حمايت کنند اما اين حمايت دليل نميشود که بگوييم دولت اصلاحطلب است.
آقاي رئيسجمهور همان روز اول به رئيس دولت اصلاحات گفت که من وزارت کشور را بايد در اختيار اصولگرايان قرار دهم و به دست آقاي رحماني فضلي سپرد. هر چند اتفاقاتي که در دوران وزارت وي رخ داد لازمه هر کدام عزل و استعفاي وزير بود، اما او همچنان بر سرجاي خود استوار است.
برخي عملکردهاي انتقادآميز دولت موجب شده تا نگاه عمومي جامعه به اصلاحطلبان نيز تغيير کند و سرمايه اجتماعي آنها با ريزش محسوس مواجه شود؛ با اين حال انتقادي به حمايت اصلاحطلبان از دولت در شرايط فعلي وارد نيست؟
همکاري کردن غير از اين است. اصلاحطلبان ميگويند ما کشور و منافع مردم را دوست داريم. اگر بياييم و با دولت هم مخالفت کنيم بيشتر دولت فشل ميشود و مردم بيش از پيش ضرر ميکنند.
حمايت اصلاحطلبان از دولت بهدليل منافع مردم و منافع ملي است نه اينکه در قدرت باشند و بخواهند بر اساس مناسبات قدرت محورانه با دولت تعامل کنند.
ما در استان قزوين از آقاي روحاني حمايت کامل کرديم اما آيا استاندار منصوب رئيسجمهور با ما اصلاحطلبان بهعنوان حاميان دولت ديدار و جلسهاي داشته است؟
در صورتي که پنجاه درصد حمايت از استانداري قزوين را خود من انجام دادم. اما استانداري که آمده با اصولگرايان همراه است.
شايد اصولگرايان بگويند به صرف حمايت اصلاحطلبان از دولت، اصلاحطلبان در دولت موثرند. بله ما حمايت کرديم اما واقعا دولت اصلاحطلب نيست و وزرا نيز تعلق خاطري به جريان اصلاحات ندارند.
از اصولگرايان سوال کنيد، وزير کشور که پس از رئيسجمهور در دولت مهمترين شخص به حساب ميآيد کيست و متعلق به کدام جريان سياسي است؟ آقاي جهرمي وزير ارتباطات اصلاحطلب هستند؟
پيشينه اين افراد و کارکرد آنها مشخص است. همانطور که گفتم حتي استانداران و بخشداران نيز عامل اصلاحطلبان نيستند. اصلاحطلبان از دولت حمايت کردند، چون کشور، ملت و منافع ملي را دوست دارند، آقاي روحاني را برگزيدند و اکنون نيز حمايت ميکنند، اما از اين حمايت نبايد سوءبرداشت شود که دولت، وزرا و مديران اصلاحطلب هستند.
انتظار ميرفت که دولت اگر مديران اصلاحطلب نميگذارد حداقل برخي رويکردها را تغيير دهد، اما ميبينيم به لحاظ فکري و عملکردي آقاي ناييني رئيس فعلي دانشگاه بينالمللي امامخميني قزوين با رئيس پيشين هيچ تفاوتي ندارد و شايد حتي رئيس پيشين از رئيس فعلي بهتر و محکمتر هم عمل ميکرد.
مردم اين را ميدانند که با وجود حمايت اصلاحطلبان از آقاي روحاني اين جريان سهمي از قدرت ندارد.
از ديدگاه شما با توجه به ريزش محسوس سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان بهدليل برخي عملکردهاي دولت اصلاحطلبان براي بازيابي سرمايه اجتماعي چه اقداماتي بايد انجام دهند؟
من از دوره ششم مجلس نظرم بر اين بود که بهدنبال وارد شدن به ارکان قدرت حتي از طريق نمايندگي هم نباشيم. چون کاري از دست نمايندگان مجلس بر نميآيد.
ما در دوره ششم دويست نفر نماينده اصلاحطلب در مجلس بوديم، آيا اين امکان فراهم بود که قوانيني وضع کنيم که همه خواهان آن بودند؟
هر چه تصويب ميکرديم به مشکل برميخورد. ميگفتند طبق قانون اساسي بايد تشخيص داده شود که اين مصوبه مجلس درست است يا مغايرت دارد.
البته درست ميگفتند. در نتيجه مشخص است که 100 نفر نماينده از دسته سه اصلاحطلبان که ادعاي اصلاحطلبي دارند، نميتوانند در مجلس کار خاصي انجام دهند.
ما بايد در کنار و همراه مردم باشيم، منتهي در وقت انتخابات، نبايد انتخابات را تحريم کنيم. بايد بگوييم بهدليل شرايطي که بهوجود آمده ما اصلاحطلبان نميتوانيم مشارکت جدي داشته باشيم.
کما اينکه در دوره اخير وقتي اصلاحطلبان در اکثر استانها رد صلاحيت شدند مشاهده کرديد که مشارکت در تهران، ساير استانها و مجموع کل کشور چه ميزان بود، البته بايد بگويم که مردم مسائل را تشخيص ميدهند.
زيرا ميدانند که اصلاحطلبان در مسائل اصلي قدرت اختيار چنداني نداشتند. ما از دولتي حمايت کرديم که اصولگراست. از طرفي اصلاحطلبان عملکرد بدي نداشتند و هر زمان قدرت در اختيار آنها بوده عملکرد مطلوبي از خود بر جا گذاشتند.
نمونه اين عملکردها را ميتوانيد در 8ساله دولت اصلاحات ببينيد که بهترين کارها و عملکردها در آن دوران رقم خورد.
در دولت آقاي روحاني صرفا يک وزير اصلاحطلب داشتيم، آقاي حجتي که او هم عملکرد موفقي در وزارت کشاورزي داشت و مردم نيز مساله را تاييد ميکنند اما شاهد بوديم که چگونه او نيز از دولت جدا شد.
هرچند مثلا گفته ميشود که آقاي شريعتمداري هم از وزراي اصلاحطلب دولت است اما سوابق و عملکردش روشن است.
انتقاداتي به کارکرد برخي سازوکارها مثل شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان وارد ميشود و برخي معتقدند که پس از چند دوره بايد در ساختار اين شورا اصلاحات و تغييراتي صورت پذيرد چه ميزان با اين گزاره موافقيد؟
من به شخصه به شوراي عالي و سبک عملکردش اعتقادي ندارم کما اينکه در دوره گذشته نيز با وجود برخي عملکردها بازهم رويکرد مثبتي به آنها نداشتم. من معتقدم اصلاحطلبان بايد به ساختار اصيل خود برگردند و پايگاه اجتماعي و نهادهاي مدني خود را تقويت کنند.
اصلاحطلبان پايگاه اجتماعي خوبي دارند و اکنون زماني است که اجازه داده شود تفکر اصلاحطلبي با طرحي در جامعه به رفراندوم گذاشته شود و ببينيم که مردم کدام ديدگاه و تفکر را انتخاب ميکنند. اصلاحطلبان يا اصولگرايان و بر مبناي همان رويکرد غالب جامعه را تعيين کنيم.
برخي رويگرداني مردم از انتخابات را بهدليل ضعف عملکرد فراکسيون اميد در مجلس دهم قلمداد ميکنند؛ ارزيابي شما از عملکرد فراکسيون اميد چگونه است؟
در مورد مجلس دهم و خصوصا فراکسيون اميد مسائلي بود که در اختيار آنها بود و ميتوانستند انجام دهند و مسائلي نيز در اختيار آنها نبود و قادر به تغيير يا انجام آن نبودند. آنچه که در اختيار اصلاحطلبان مجلس بود اينکه بايد در خانه ملت فراکسيون اصلاحطلبان تشکيل ميدادند نه فراکسيون اميد که ريشه، اصل و اساسي نداشت.
فراکسيون اميد بر چه اساسي متولد شد؟ اولين کار نامتوازني که اينها انجام دادند همين موضوع بود که اصلاحطلبي خود را مخفي کردند و فراکسيون اميد تشکيل دادند. در قانونگذاري نيز در اقليت بودند و تازه اگر طرح يا لوايحي را نيز تصويب ميکردند خيلي مورد تاييد نهايي قرار نميگرفت. يا اگر راي به تحقيق و تفحص از جايي ميدادند بازهم به جاي مطلوبي نميرسيد.
ما در مجلس ششم چندين تحقيق و تفحص مهم را کليد زديم اما ديديم که چه سرنوشتي پيدا کرد. از اين رو است که ميگويم مجلس نبايد از راس امور پايينتر تلقي شود است. مجلس يازدهم نيز به باور من از مجلس دهم جلوتر نخواهد رفت.
اخيرا رئيس دولت اصلاحات طي سخناني شرايط فعلي کرونا را زمينهساز همبستگي بيشتر و آشتي ملي دانستهاند؛ در شرايط فعلي اساسا بسترهاي آشتي ملي در جامعه موجود است يا بايد شرايط تغيير کند؟
من معتقدم که زمينه و بستر اصلي آشتي ملي در جامعه فراهم نيست، چرا که معناي وسيعي دارد. آشتي ملي به اين معناست که به همه احزاب و جريانهاي سياسي کشور اجازه حضور و فعاليت داده شود و همه چهرههاي سياسي فعاليت سياسي داشته باشند.
مثلا وقتي رئيس دولت اصلاحات ليستي را براي انتخابات تاييد ميکند، روي آن ليست حساسيت است. اگر اين مساله تحقق يابد ميتوان گفت که امکان آشتي ملي در جامعه وجود دارد اما آيا واقعا چنين شرايطي وجود دارد؟
اگر قبل از انتخابات امثال آقاي عبدالله نوري در انتخابات حاضر ميشدند صلاحيت او براي حضور در انتخابات تاييد ميشد؟ آشتي ملي به حرف نيست بايد ديد چه ميزان در عمل به اين مساله پايبندي وجود دارد.
البته مساله مهم اينکه نوع نگاه و تعريف آشتي ملي بايد مشترک باشد تا نتيجه دهد و اگر هر جرياني تعريفي جدا از ديگر جريانات از آشتي ملي داشته باشد مسلما با مشکل مواجه خواهد شد.
با توجه به تحولات جامعه و نارضايتيهاي موجود اصلاحطلبان چه رويکردهايي را در 1400 دنبال خواهند کرد اساسا به سمت کانديداي مستقل خواهند رفت يا باز هم تن به ائتلاف خواهند داد؟
من فکر ميکنم گزينههاي اصلي اصلاحطلبان قطعا مورد تاييد قرار نميگيرد. آقاي عارف و ديگراني که امتحان خود را پس دادهاند نيز چندان مورد اقبال جامعه قرار نخواهند گرفت. البته بهنظرم با توجه شرايط فعلي اگر هم اصلاحطلبان به سمت ائتلاف بروند براي مثال با آقاي لاريجاني ائتلاف نخواهند کرد.
اما به هر صورت تا آن موقع بايد سبک سنگين کنند که منافع ملي و مردم چه چيزي اقتضا ميکند و شايد باز هم به سمت ائتلاف برويم.
*فعال سیاسی اصلاح طلب
انتهای پیام/*