استاد سرشناس ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به وضعیت دولت در زمان دولت اصلاحات گفت: هر 9 روز یک بحران جدی شکل میدادند. جریانی که دولت سایه ایجاد میکرد. از دولت سایه بالاتر، نظام سایه درست میکردند. دولت سایه و نظام سایه یعنی دولتی که روی کار آمده و برنامهای برای اداره کشور دارد، زمینگیر شود! به عبارت دیگر جریان رقیب از تغییر وضع موجود جلوگیری میکرد.
به گزارش سرویس سیاسی ایصال نیوز و به نقل از روزنامه اعتماد، هادی خانیکی گفت: دولت سایه و نظام سایه یعنی دولتی که روی کار آمده و برنامهای برای اداره کشور دارد، زمینگیر شود!
بخشهای مهم این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
جامعه احساس میکند در عرصههای مختلف در معرض بیعدالتی و نابرابری قرار گرفته است. بیعدالتی آموزشی، سیاسی، نسلی، جنسیتی، فرهنگی و بیعدالتی اجتماعی. طبیعتا ظهور و بروز این بیعدالتی در حس ناامیدی، هراس از آینده و بیاعتمادی نسبت به حکومت، نسبت به گروههای اجتماعی دیگر و حتی بیاعتمادی نسبت به نیروهای جریانات سیاسی مختلف و... متجلی میشود.
احساس بیعدالتی و ناامیدی به آینده و میل به عدم مشارکت و حتی میل به اعتراض و رادیکالیسم از بطن همه این گزارهها برمیآید که انتخابات جدی نیست و حداقل از ناحیه گروههای اجتماعی تحولگرا در جامعه مورد اقبال قرار نمیگیرد. در حوزههایی که تبعیض بسیار جدی بوده، (یعنی مناسبات ارتباطی مرتبط با جوانان، زنان، اقوام) عدم مشارکت هم بیشتر است. انتخابات اخیر ریاست جمهوری را باید در یک چنین بستری دید و تحلیل کرد.
نیاز است گفتمان اصلاحات هم مبتنی بر مولفههای عدالتگرایانه روز آمد شود. دولت جدید هم باید دولتی باشد که نهایت تلاش خود را برای رفع تبعیض در حوزهها گوناگون میکند. رفع تبعیض صرفا مساله اقتصادی نیست که صرفا با دادن امتیازات اقتصادی حل شود. مجموعه افرادی که حس بی عدالتی دارند و حق خود را زایل شده میبینند به دنبال احقاق حق هستند و این حق نسبت وثیق و نزدیک با عدالت پیدا میکند.
دولت سایه و نظام سایه یعنی دولتی که روی کار آمده و برنامهای برای اداره کشور دارد، زمینگیر شود!
***
به همان اندازه که کلیدواژههایی چون توسعه سیاسی و گفتوگوی تمدنها، مردمسالاری دینی و...در دولت اصلاحات و حد فاصل سالهای 76 تا 84 طنینانداز بود، واژگان عدالت، صداقت، مدارا، وفاق و... هم در دولت مسعود پزشکیان دارای اهمیت بیشتر است. هادی خانیکی، فعال سیاسی و فرهنگی اصلاحطلب و استاد سرشناس ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی یکی از راویانی است که هم نسبت نزدیکی با گفتمان دولت سیدمحمد خاتمی و ضرورت گفتوگو و توسعه سیاسی دارد و هم در خصوص ضرورت نوسازی گفتمان اصلاحات و دخیل کردن مفاهیمی چون عدالت و وفاق در بطن این گفتمان دیدگاههای جالبی را مطرح کرده است. خانیکی در واقع حلقه ارتباطی دو دولت اصلاحطلبی است که طی دهههای اخیر فرصت فعالیت داشتهاند.
با پایان گرفتن انتخابات و در آستانه ارایه کابینه جدید، یکی از حلقههای مفقوده در فضای رسانهای و علمی کشورمان، تحلیل گفتمانی محتوای نامزدهای مختلف در انتخابات است. برای شکلدهی به یک چنین گفتوگویی، شاید هیچ چهرهای به اندازه هادی خانیکی، سزاوار نباشد.
بنابراین قرار گفتوگو در ظهر یک روز گرم مردادماه در خانه استاد تنظیم شد؛ خانهای پر از کتاب که عقل و روح هر علاقهمند به فرهنگ و کلمه را میرباید. در اتاق کار استاد خانیکی و کنار پنجرهای که از بلندای آن هر روز به بازی پسربچهها و آیند و روند مردمان شهر مینگرد، گفتوگویی درباره تحلیل گفتمانی انتخابات شکل گرفت. خانیکی ضمن واکاوی محتوای گفتمانهای انتخابات، کلیدواژه عدالت و رفع تبعیض را در کنار وفاق مهمترین محتوای برآمده از گفتمان پزشکیان ارزیابی میکند که توجه رایدهندگان را جلب کرد. این فعال سیاسی و فرهنگی در ادامه مهمترین خروجی تشکیل دولت وفاق ملی را زمینهسازی برای آشتی ملی و عبور از مشکلاتی میداند که طی سالهای اخیر مانند موریانه، روح و روان جامعه را خراشیده است. او در عین حال ضرورت تغییر را مهمترین مطالبه جامعه ایرانی ارزیابی میکند که باید به آن پاسخ داده شود.
به نظر میرسد با فاصله گرفتن نسبی از ایام انتخابات، زمان بررسی انتخابات 1403 از منظر گفتمانی رسیده باشد. شما گفتمانهای موجود در انتخابات اخیر را چطور ارزیابی میکنید؟
هر تحول پردامنه سیاسی بهطور عام و انتخابات ریاست جمهوری بهطور خاص، بیشتر محصول تحولات اجتماعی و آرایشهای سیاسی مبتنی بر تغییرات و خواستهها و مطالبات است. اغلب مطالبات علمی و اجتماعی انجام گرفته در کنار آمارها و گزارشهای رسمی نشان میدهند، جامعه ایران به سمت صورتبندی متکثر، متفاوت و سیالی حرکت کرده است. در این صورتبندی، روندهای خاصی قابل مشاهده است که خود را در انتخابات بروز میدهند. براساس صورتبندیهای جدید، سرمایه اجتماعی، اعتماد، مشارکت و امید به آینده در ایران بهشدت تنزل پیدا کرده، سبک زندگی تغییر کرده و مداخله در نحوه زندگی و سبک زندگی، نوعی مخالفت و مقاومت عمومی را به دنبال داشته است. ارزشهای اخلاقی و صفات رفتاری، دگرگونیهای جدی داشته و جامعه به سمت فردیت بیشتر حرکت کرده است. همچنین جامعه به سمت ترجیح ارزشهای مادی گام برداشته، مواجهات نسلی، مواجهات مخاطرهآمیزی شده است. افکار عمومی به سوی بدبینی بیشتر و گسست جامعه با حکومت پیش رفته است. حتی دیدگاهها و نگرشها نسبت به انتخابات، تغییر کرده و جامعه به صورت متکثر و سیال شده است.
این دادههای آماری مرتبط با چه بازه زمانی است؟
شخصا با کمک دوستانم مطالعهای را در فاصله تیر1400 تا خرداد 1401 (پس از پایان انتخابات 1400 تا یک سال بعد) انجام دادم. در این بررسیها به دنبال یافتن این پاسخ بودم که جامعه ایرانی چه تغییری کرده است؟ در بررسی این تغییرات به دنبال مسالهشناسی جریان اصلاحات بودم تا مشخص شود اصلاحات با چه مسائل جدیدی مواجه است؟ این تحقیقات همزمان با بیماری سرطان من بود و بسیاری از قسمتهای آن در بیمارستان دنبال شد. مطالعات به روشنی نشان میداد که هسته مرکزی این تغییرات در جامعه ایران، احساس تبعیض و بیعدالتی است، حسی پردامنه که اکثریت ایرانیان را در بر میگیرد و در حوزه اقتصاد و سیاست بیشتر خود را نمایان میکند. جامعه احساس میکند در عرصههای مختلف در معرض بیعدالتی و نابرابری قرار گرفته است. بیعدالتی آموزشی، سیاسی، نسلی، جنسیتی، فرهنگی و بیعدالتی اجتماعی. طبیعتا ظهور و بروز این بیعدالتی در حس ناامیدی، هراس از آینده و بیاعتمادی نسبت به حکومت، نسبت به گروههای اجتماعی دیگر و حتی بیاعتمادی نسبت به نیروهای جریانات سیاسی مختلف و... متجلی میشود.
نتایج و خروجیهای این احساس ناامیدی، بیاعتمادی و تبعیض چگونه ظهور و بروز پیدا میکند؟
نتیجه سیاسی این حد از حس بیعدالتی و ناامیدی این است که به انتخابات هم نمیتوان امیدی داشت. بسیاری از شهروندان انتخابات را برنامهای از پیش تعیین شده تصور میکنند که فرد نقشی در آن ندارد. نتایج برآمده از یک چنین آوردگاههای انتخاباتی هم برای مردم تفاوت عمدهای با نمونههای قبلی ندارد. احساس بیعدالتی و ناامیدی به آینده و میل به عدم مشارکت و حتی میل به اعتراض و رادیکالیسم از بطن همه این گزارهها برمیآید که انتخابات جدی نیست و حداقل از ناحیه گروههای اجتماعی تحولگرا در جامعه مورد اقبال قرار نمیگیرد. در حوزههایی که تبعیض بسیار جدی بوده، (یعنی مناسبات ارتباطی مرتبط با جوانان، زنان، اقوام) عدم مشارکت هم بیشتر است. انتخابات اخیر ریاست جمهوری را باید در یک چنین بستری دید و تحلیل کرد. انتخابات اخیر ریاست جمهوری، براساس مطالعه اجتماعی انتخابات اخیر (انتخابات اسفند 1402، ریاست جمهوری 1400و مجلس 98) نشاندهنده آن است که کیفیت این انتخابات و نحوه بروز و ظهور مشارکت در آن و طبیعتا مطالبات و خواستههای مردم، تفاوتهای جدی با نمونههای قبلتر دارد. این انتخابات به نظرم انتخاباتی است که در متن احساس بیعدالتی و نابرابری شکل گرفته و طبیعتا، به رویکردهای عدالتطلبانه توجه بیشتری نشان داده است. یعنی تغییرات اجتماعی کشور، مطالبات خود را در درون گفتمان عدالت جستوجو میکند. دکتر پزشکیان و رویکردهای ارائه شده توسط ایشان به این اعتبار درک شده. در واقع بخشهای آسیبدیده و رنجدیده جامعه ایرانی، پیام عدالت را از پزشکیان گرفتند. این پیام، گفتمان خاص پزشکیان را ذیل عنوان گفتمان عدالت شکل دادهاند. از این منظر فکر میکنم گفتمان عدالت و پی جوییهای آن در جامعه امروز ایران مبحثی است که باید مورد توجه متفکران، روشنفکران و کنشگران سیاسی و مدنی قرار گیرد.
آیا گفتمان و دکترین عدالت در عرصه کنشگریهای میدانی و سیاسی انتخابات به روشنی عرضه شد و مردم کاملا درک کردند که در زمینه اجرا قرار است چه رخدادها و سیاستهایی دنبال شود؟
البته گفتمان کاملا مبتنی تعاریف آکادمیک خود را در انتخابات نشان نمیدهد بلکه پیامدهای آن خود را نشان میدهند. اینکه پزشکیان به عنوان نامزد جریان اصلاحات و طیف تحولگرا، مرتب روی کلیدواژههایی چون صدای بیصدایان، مساله تبعیض، تغییر و... تاکید میکند، از همان دست خروجیها است. میتوان (و باید) نسبت بین گفتمان با تحولات اجتماعی و سیاسی در جامعه را بازخوانی کرد. به این معنا که باید به درستی اصل انتخابات 1403 را فهمید. اینکه چه افراد و گروههای اجتماعی آمدند و چه افراد و گروههایی نیامدند؟ مهم است. افراد و گروههایی که مشارکت نکردند تحولات مهمی در دو مرحلهای شدن انتخابات و سپس چرخش گفتمانی بین مرحله اول و دوم ایجاد کردند. تغییراتی که در سبد رایها به وجود آمد، افزایش رایی که بین مرحله اول و دوم ایجاد شد، افرادی که در دور نخست در انتخابات حضور نداشتند و در دوم مشارکت نکردند و حتی افرادی که در دور دوم انتخابات هم حضور نداشتند، اما پس از انتخابات نسبت به پدیده انتخابات فعال برخورد کردند، مجموعه، سازندگان گفتمان عدالت هستند. هر فرد و گروهی که احساس میکند فرصتهای برابری نداشته، در برابر پروژه خالصسازی و... حذف شده، یعنی محذوفان و دور افتادگان از سیاستها و نظم رسمی، عدالتخواهانی هستند که انتظار دارند، زین پس هم در کنشهای مدنی و هم در کنشهای اجرایی و سیاستگذاریها دیده شوند. وقتی مسائل اصلاحات را بررسی میکردم، متوجه شدم نیاز است گفتمان اصلاحات هم مبتنی بر مولفههای عدالتگرایانه روز آمد شود. دولت جدید هم باید دولتی باشد که نهایت تلاش خود را برای رفع تبعیض در حوزهها گوناگون میکند. رفع تبعیض صرفا مساله اقتصادی نیست که صرفا با دادن امتیازات اقتصادی حل شود. مجموعه افرادی که حس بی عدالتی دارند و حق خود را زایل شده میبینند به دنبال احقاق حق هستند و این حق نسبت وثیق و نزدیک با عدالت پیدا میکند.
در صحبتهایتان به بدنه رای پزشکیان اشاره کردید. به صورت مصداقی میتوان این بدنه رای را تحلیل کرد؟ واقعا چه کسانی به پزشکیان رای دادند؟
یکی از مواردی که ضرورت بررسی آن به شدت احساس میشود، واکاوی انتخابات اخیر است. باید دید چه گروهها و قشرهای اجتماعی در انتخابات امیدوارانهتر شرکت کردند و کدام گروهها و جریانها، فعالیت کمتری داشتند. این کنشگریها چه پوششی در سطح کشور دارد و فراوانی آرا در شهرها، روستاها، زنان، جوانان، اقوام و... مبتنی بر چه مختصاتی است. گزارهای که بیشتر به چشم میخورد آن است که هر اندازه، تحرک اجتماعی بالاتر بوده و میدان دسترسی به فرصتها کمتر بوده، حس بیعدالتی بیشتر و رای به پزشکیان حتی از موضع انتقادی بیشتری بوده است. مثلا در میان جوانان که بخش زنده و در واقع آینده جامعه ایران هستند در عین حال نارضایتی بیشتری در میان آنها وجود دارد. تبعیضها قابل ارزیابی است. مثلا حس تبعیض دارند چون اینترنت محدود است و شبکهها فیلتر است. فیلترینگ دایره زندگی، تفریح، آموزش، مهارت و کسب و کار آنها را تنگ میکند. از سوی دیگر، زنان هم پایه تحولات اجتماعی امروز ایران است. زنانی باسوداتر شده و مهارتهای بیشتری پبیدا کردهاند اما در عین حال با محدودیتهای بیشتری در سبک زندگی، پوشش و... مواجه شدهاند. اقوام و پیروان ادیان و مذاهب نمونههای دیگرند. آنها حس میکنند از ایرانی بودن سهم کمتری نسبت به سایر اقوام دارند. از حق دسترسی به مناصب مدیریتی، امکانات برابر، بهرهمندی از آزادیهای قانونی محرومند. بنابراین حس نابرابری را بیشتر درک میکند. به همین دلیل میگویم این انتخابات را باید خواند و واکاوی کرد. چون انتخابات فراتر از پیروزی یک فرد در برابر فرد دیگر است. تفکری در برابر تفکر دیگر پیروز شده است. تازه نیمی از جامعه وارد کنشگری نشده است. 30درصد عدم مشارکت قابل قبول است و در تجربههای قبل هم تکرار شده است. اما حدود 20درصد کسانی هستند که از مجموعه 50درصد کنده شدهاند. امکان بازگشت آنها وجود دارد. امیدی که به وجود آمده و خلق فرصت ایجاد شده باید جدی گرفته شود. متناسب با تغییری که در جامعه به وجود آمده باید اقداماتی صورت گیرد. حداقل مسیر رشد طراحی و نشان داده شود. مشخص شود که همه مطالبات را در کوتاهمدت نمیتوان محقق کرد، اما باید علامت داده شود که مردم دیده شدهاند، به حرف آنها توجه میشود. نظرشان محترم است، کرامت دارند، رای آنها خوانده میشود و... این علامات از امید خلق شده، حفاظت میکنند.
مکانیسم ارسال این علامات به جامعه چگونه است؟ یعنی چه ابزارهایی باید به کار گرفته شود تا این پیام درک شود؟
یک نمونه روشن، فرآیند جلب مشارکت جامعه و نخبگان در انتخاب کابینه چهاردهم است. اینکه گروههایی تخصصی تشکیل شده و تلاش شد تا نظرات سرآمدان و نخبگان حوزههای مختلف گردآوری شود، اتفاق مهمی است. من در شورای راهبری حضور داشتم و برای انتخاب وزیر علوم هم در کمیتههای تخصصی عضو بودم. بیش از 135 رزومه به دست کمیته رسید. افراد یا خودشان داوطلب شده بودند یا توسط دیگران معرفی میشدند. از بین این تعداد حدود 15 نفر که امتیازات بیشتری داشتند بدون اولویتبندی به شورای راهبری معرفی شدند. در شورای راهبری با هم اعتبارسنجی شد، حتی افراد دیگری هم که از مسیرهای دیگر به خود رییسجمهور معرفی شده بودند، در شورای رهبری مورد بررسی قرار گرفته و نهایتا فهرست نهایی به رییس جمهور تقدیم شد. این فهرستها کوتاه و کوتاهتر شدند تا نهایتا به گزینههای معدودی رسیدند. رییس شورا آقای ظریف هم در فضای مجازی مردم را در جریان ریز روندها قرار میدادند. این فرآیند گفتوگویی را در جامعه شکل داد، مردم احساس میکنند دیده شده و نظرشان لحاظ میشود. البته این روند به این معنا نیست که افراد منتخب برای وزارت، واجد همه ویژگیها هستند و مورد پذیرش همه طیفها هستند. این روند، اما انقلاب توقعات فزاینده که در دوران انتخابات رخ داده بود را به گونهای سامان داد که به انقلاب سرخوردگیهای فزاینده بدل نشود. از امروز به بعد، جامعه و نخبگان سیاسی و بیشتر از همه نظام و دولت باید فرصت پیش آمده برای خلق امید (حتی کسانی که رای ندادهاند) را پاس بدارد و افقی برای آینده روشن کند. اگر گفتم توجه به گفتمان عدالت یک ضرورت است، در ادامه میگویم که در ادامه باید گفتمان جدیدی در حاکمیت به کار گرفته شود و آن گفتمان وفاق است.
این روزها درباره مقوله دولت وفاق ملی، آشتی ملی و حضور همه ظرفیتها زیاد صحبت میشود. از منظر گفتمانی وفاق ملی به چه معناست؟
انتخابات 1403 اگر در مقایسه با سایر نمونهها، متفاوت شد به این دلیل است که فرصتی را برای همه طیفها ایجاد کرده است. برای اصلاحطلبان، اصولگرایان، برای نظام و برای جامعه فرصتسازی شده است. البته باید به درستی از این فرصتها استفاده شود تا به تهدیدی ضد خود بدل نشود. در واقع یک توافق اعلام نشده، انتخابات 1403 را شکل داد. به جای اینکه نیروهای سیاسی، جریانات رسمی و غیررسمی، حاکمیت، منتقدان، اصلاحطلبان و... با هم گفتوگو کنند، نقش آفرینی مشترکی کردند. از دل این نقش آفرینی، از دل این مصالحه اجتماعی و سیاسی، وفاق شکل گرفت. وفاق هم ائتلاف نیست، چراکه ساختار حزبی قوام یافته در ایران وجود ندارد. اما انتخابات اخیر راهبرد وفاق را ایجاد کرد. در برابر دو گزینهای (گزینه تهاجمی و تدافعی) که اساس آنها تضاد و قطبی شدن است، نقش آفرینی مشترک مطرح شد. گزینه تهاجم این است که جریان پیروز، سایر جریانات را حذف میکند و میدان را به روی همه کنشگران میبندد. نمونه این رویکرد در دولت قبلی پس از انتخابات 1400 قابل مشاهده است. جریان خلوص گرایی با صراحت، هدف خود را شرح میداد. مدیران کشور از دانشگاههای محدود و جریانات سیاسی محدود انتخاب میشدند. رسما هم خود را جوانان انقلابی نامگذاری کرده بودند، آنهم جریانات سیاسی که از بدنه مدنی تغذیه نمیشدند بلکه از قدرت سیاسیشان بهرهمند بودند. این رویکرد تهاجمی است. در رویکرد تدافعی هم سعی میشود، طرف پیروز را زمینگیر کنند. مانند رفتاری که در زمان اصلاحات ایجاد شده بود و هر 9روز یک بحران جدی شکل میدادند. جریانی که دولت سایه ایجاد میکرد. از دولت سایه بالاتر نظام سایه درست میکردند. دولت سایه و نظام سایه یعنی دولتی که روی کار آمده و برنامهای برای اداره کشور دارد، زمینگیر شود! به عبارت دیگر جریان رقیب از تغییر وضع موجود جلوگیری میکرد. در برابر این دو راه و روش، یک گزینه سوم هم مطرح است، گزینهای توافقی و اجماعی که دکتر پزشکیان برنامهاش را حول محور آن اعلام کرد. دولت وفاق ملی یک دولت اجرایی، اجماعی و مشارکتی است. گفتوگویی است و نه ائتلافی. در رویکرد اجتماعی، علیالقاعده مفهوم تغییر را به عنوان یک ضرورت باید دنبال کرد. باید به فهم مشترک مسالهها بازگردیم. یعنی باید به فهم مشترک مسائل که نظر علمی، مطالعاتی و کارشناسی است بازگردیم. این اجماع امروز حول محور این حقیقت است که امروز جامعه تغییر کرده و خواستههای جدیدی دارد. این خواستهها را نمیتوان نادیده انگاشت. پس باید روی برآورده ساختن این خواستهها توافق کنیم.
اگر به این اجماع نخبگانی توجه نشود، چه خطراتی کشور و نظام را تهدید میکند؟
خطر همه را گرفتار میکند. اگر مطالبات برآورده شود، جامعه به سمت جامعهای گفتوگویی ، دموکراتیکتر، رقابتیتر و مدنیتر حرکت میکند. در متن یک جامعه مشارکتی و گفتوگو محور، هر جریان سیاسی، میتواند متناسب با وزن اجتماعی خود رقابت کند. شخصا همواره دغدغه گفتوگو را دارم و گفتوگو را هم مساله و هم راهحل میدانم. در این شرایط دیگر گفتوگو از شکل نظری و انتزاعی خارج شده و به یک موضوع کاملا ملموس و راهگشا تبدیل میشود. اساس گفتوگو توافق بین دیدگاههای گوناگون نیست، (هر چند این سطح هم ارزشمند است) بلکه باید به سمت روش گفتوگو و خلق کنشهای گفتوگویی سوق پیدا کنیم. اینجا موضوع بسیار متنوع است. یکی از موضوعات، نحوه انتخاب مسوولان دولت است. اگر پزشکیان میگوید دروغ، نمیگوید چگونه این وعده را عملی میکند. اگر گفته میشود دولت صدای بیصدایان است، چطور به این جایگاه میرسد. اینجا به تمرینهای تازهای میرسیم که فضای مشترک را ایجاد میکند. خود من از این تجربه شورای راهبری بسیار آموختم. طبیعی است اعضا به صورت کلیشهای و مانند هم فکر نمیکردند. عقبههای مختلفی وجود داشت. قبل از تشکیل شورای راهبری هر کدام از اعضا با ذهنیتها و قضاوتهای قبلی در کنار هم مینشستند. مشخص بود هر فردی هدفی دارد و هدفش را دنبال میکند اما پس از تشکیل شورای راهبری انگارهها تغییر پیدا میکند. در هر لحظه انگار افراد مختلفی در کنار هم قرار دارند یا روبهروی هم نشسته و همدیگر را نقد میکنند. اینجا من مفهوم عمیق دیوید بوهم (فیزیکدان-فیلسوف) درباره گفتوگو را تجربه میکردم. او معتقد است گفتوگو یاد گرفتن این حقیقت است که چطور باید با هم بازی کنیم نه در برابر هم. در برابر همدیگر یعنی اینکه هر فردی آماده است که ضد گفتمان طرف مقابل را آماده کرده و به کار بگیرد. اما بازی با هم یعنی اینکه در هر لحظهای آرایشها دچار تغییر میشود.
جدا از دستاوردهای اجتماعی از تشکیل شورای راهبری، شما به عنوان یکی از استادان بنام دانشگاهی و پژوهشگر آیا دستاورد فردی از این نشستها داشتید؟
من در سال 83 در دولت خاتمی زمانی که از معاونت وزارت علوم استعفا دادم، بنایی برای بازگشت به کارهای اجرایی نداشتم. قبل از خروج از دولت اصلاحات تفالی زدم که در آن آمده بود: «گر از این منزل ویران به سوی خانه روم/ دگر هر جا که روم عاقل و فرزانه روم...» از آن برهه تصمیم داشتم که مسوولیت دولتی نپذیرم و جایگاهم را در دانشگاهها، نهادهای مدنی و احزاب تعریف کنم. در واقع به دنبال اصلاحات جامعه محور بودم، اما هم قبل از انتخابات 1403 و هم پس از انتخابات به این شورای راهبری و کمیتههای ذیل آن رفتم و اتفاقا بسیار هم آموختم. وقتی کمیتههای مختلف و کارشناسان و نامزدها روایتهای خاص خود را از مشکلات ارائه میکردند، آموختم که مساله واقعی ایران چیست و از دل تحلیلها و ارائه راهکارها، راههای تازه برونرفت از مشکلات را هم بررسی کردم. در واقع متوجه شدم که چطور میشود مفهوم عدالت و وفاق را عینیت بخشید. امروز هم انتظار دارم همه کسانی که به مساله عدالت، گفتوگو، وفاق و حتی آشتی فکر میکنند، برای دموکراتیکتر شدن روندها تلاش کنند.
نسبت میان وفاق ملی و آشتی ملی چیست؟ به هر حال پس از رخدادهای 1401، موضوع آشتی ملی به یکی از مطالبات جدی مردم، فعالان سیاسی و کنشگران بدل شد. حتی سید محمد خاتمی در بیانیههای خود از این ضرورت سخن گفت. آیا وفاق ملی بستر شکلگیری به آشتی ملی است؟
از دل وفاق، آشتی ملی بیرون میآید. به هیچ وجه نمیتوان ملاکهای قبل از انتخابات را با ملاکهای پس از انتخابات، یکی دانست. همه چیز تغییر کرده، نگاه امنیتی باید متناسب با شرایط امروز باشد، نگاه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... هم باید متناسب با این شرایط جدید باشد. همگی ما باید در یک پارادایم و انگاره تازه به مسائل نگاه کنیم. فرصتی برای همه ما پیش آمده که این فرصت در لایه لایه خود امید را دارد. در لایه لایه خود کشف و خلق امید را دارد و با تکیه بر این ظرفیتها میتوان بحرانها و مخاطرات را پشت سر گذاشت. از محیطزیست و آب و انرژی گرفته تا سبک زندگی و فیلترینگ و استادان اخراجی و هنرمندان آسیبدیده و... گزارهای که باطلالسحر همه این مشکلات است و برای خلق امید هم باید به گفتوگو و دیالوگ پناه برد.
انتهای پیام/*