مساله اصلی در روابط ایران و آمریکا را باید مربوط به چگونگی برخورد کارگزاران سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با موضوعات راهبردی، امنیتی و ساختاری در ایران دانست.
ایران همواره تلاش داشته تا موقعیت خودش را در سیاست جهانی از طریق سازوکارهایی همانند همکاریهای چندجانبه و دوجانبه ارتقا بدهد.
مذاکرات مسقط در سال ۲۰۱۲ و همچنین مذاکرات گروه ۱+۵ با ایران را باید در زمره نشانههای تلاش ایران برای حل و فصل موضوعات مبهم سیاست خارجی و امنیتی خود با کشورهای بزرگ در نظام جهانی دانست.
ایران از الگوهای مبتنی بر قاعدهگرایی، الگوهای کنش چندجانبه و توجه به تعهدات دیپلماتیک کشورها حمایت کرده و بهرغم اینکه در مذاکرات بینالمللی به سیاستها و رویکرد ایران توجه محدودی شده اما همواره تلاش کرده تا زمینههای همکاری متقابل و چندجانبه را فراهم و آن را به عنوان زیربنای تعهدات خود در سیاست جهانی تلقی کند.
۱- قاعدهگرایی ایران در دیپلماسی چندجانبه
وقتی که ایران برنامه جامع اقدام مشترک را در حدود نیم ساعت به تصویب مجلس شورای اسلامی میرساند و بررسی عمقی در ارتباط با آینده چنین توافقی به انجام نمیرسد، بیانگر این است که رویکرد ایرانی در سیاست جهانی مبتنی بر تعهدات چندجانبه و اجرای آن تعهدات توسط تمامی طرفهای درگیر است.
سیاست ایران در ارتباط با برجام و همچنین مسائل منطقهای میتواند در شرایطی ماهیت سازنده و موثر داشته باشد که مبتنی بر پذیرش بینالمللی هم باشد.
واقعیت این است که در دوره ریاستجمهوری ترامپ الگوی رفتاری ایالاتمتحده مبتنی بر تشدید سیاست فشار علیه ایران بوده است. در حالی که قرار بود برجام منجر به کاهش سیاست فشار از سوی نظام بینالملل در حوزههای اقتصادی و اجتماعی ایران باشد.
دونالد ترامپ سیاست فشار گسترده را با هدف براندازی سیاسی در ایران پیگیری کرد.
در حالی که سازوکارهای مربوط به براندازی سیاسی امروز تبعات و مشکلات بسیار گستردهای را برای اهداف آمریکا در نظام جهانی به وجود میآورد؛ هنوز آمریکا درگیر مخاطرات امنیتی و راهبردی سیاست «رژیم چنج» یا تغییر حکومتهاست که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ در افغانستان و عراق اعمال شده است.
به همین دلیل است که در کنوانسیون ملی حزب دموکرات قالبهای مربوط به سیاستگذاری انتخاباتی جوزف بایدن مورد بررسی قرار میگیرد. بحث اصلی بایدن این است که باید در آینده از سازوکارهایی استفاده کرد که سیاست خارجی منجر به الگوهای ایدهآلیستی فراملیگرایانه را که موجب هزینههای گستردهای برای آمریکا میشود اتخاذ نشود.
۲- بایدن و عبور از سیاست تهاجمی ترامپ
عبور از سیاست تهاجمی ترامپ صرفا در شرایطی حاصل میشود که سه الگوی سیاست خارجی آمریکایی مورد توجه قرار بگیرد. الگوی اول عبور از جنگهای پایانناپذیر است.
در نگرش کارگزاران حزب دموکرات آمریکا جنگ ایالاتمتحده در افغانستان، مداخلات فراگیر در عراق، ستیزش در غرب آسیا و حمایت از عربستان برای مقابله با انصارالله در یمن چالشهای امنیتی بیشتر و فراگیرتری را برای آینده آمریکا به وجود میآورد.
به همین دلیل است که نگرش حزب دموکرات به موضوعات سیاست بینالملل و اقتصاد جهانی مبتنی بر رویکرد نئولیبرالی است. رویکرد نئولیبرالی حزب دموکرات را باید واکنشی نسبت به سیاستهای ایدهآلیستی دوران ترامپ دانست که تلاش داشت برای ایجاد موازنه جدید جهانی از سازوکارهای قدرت و الگوهای دیپلماسی اجبار استفاده کند.
۳- ایران در سیاستگذاری حزبی بایدن
مهمترین دغدغه ایران در ارتباط با انتخابات آمریکا این است که زمامداران جدید آمریکایی چه رویکردی را در ارتباط با برنامه جامع اقدام مشترک در پیش خواهند گرفت؟ در سیاستگذاری انتخاباتی دموکراتها این مفهوم مطرح شده که آنها از آمادگی لازم برای بازسازی برجام برخوردارند.
بهعبارت دیگر چنین رویکردی نشان میدهد که هیچگاه و تحت هیچ شرایطی زمامداران آمریکایی حاضر به اجرای تعهدات خودشان در ارتباط با برجام نخواهند بود. این مساله ناشی از ذات قاعدهای و ساختاری برنامه جامع اقدام مشترک است. در برجام ایران به تمامی تعهدات خودش پاسخ داد. در فضای عدم موازنه توافقی را پذیرفت که کاملا ناپایدار، نامتوازن و شکننده بوده است.
طبیعی است که اگر هر رئیسجمهوری در آمریکا به قدرت میرسید، از فرصت ایجاد شده که برجام برای آن کشور به وجود آورده بود، استفاده میکرد تا اینکه به منافع و مطلوبیتهای بیشتری نائل شود. بنابراین به قدرت رسیدن جوزف بایدن همانند دونالد ترامپ آمریکا را به برجام برنخواهد گرداند. ایران باید از هماکنون در فکر این باشد که چه الگو و گزینهای وجود دارد که میتواند جایگزینی برای برجام مرحوم و ناپایدار باشد.
برجام عمر تاریخی خود را سپری کرده است. در فضای موجود مساله اصلی این است که زمامداران آمریکایی حاضر به اجرای تعهدات خودشان در برجام غیرمتوازن نخواهند بود. ذات سیاست بینالملل در فضای آنارشی مبتنی بر تغییرات مرحلهای است. هر گاه زمامداران فکر کنند که سیاست کشورها به ویژه سیاست قدرتهای بزرگ پایدار باقی میمانند، نتیجهای جز الگوهای حاصل شده برای ایران در فضای برجام به وجود نخواهد آمد.
بنابراین سیاست در پیش گرفته شده آمریکا برای تغییر در الگوهای برجام در راستای سیاست منطقهای و آنچه از آن به عنوان غروب محدودیتهای هستهای برای غنیسازی ایران مطرح میشود، ادامه خواهد یافت. سیاست ایالاتمتحده مبتنی بر سازوکارهایی است که تغییر رژیم را مشروط خواهد کرد. گذار از سیاست تغییر رژیم در الگوی رفتاری دموکراتها به معنای این مساله نیست که آنها از سیاست مربوط به انقلابهای رنگی یا براندازی یا تهییج گروههای اجتماعی برای ناپایدار کردن نظامهای سیاسی هدف استفاده نخواهند کرد.
واقعیت این است که الگوی دموکراتها در سیاست خارجی ایالاتمتحده مبتنی بر سازوکارهای تغییر رژیم ایدهآلیستی و لیبرالی نخواهد بود، اما اگر فرآیندهای مربوط به سیاست بینالملل و توافقهای شکلگرفته در ارتباط با قابلیت هستهای، قدرت منطقهای و قابلیتهای مربوط به قدرت موشکی ایران در فرآیند مذاکرات چندجانبه محدود شود، در آن شرایط الگوی رفتاری آمریکا هم تغییر پیدا خواهد کرد. مگر آمریکاییها و اروپاییها حکومت عراق را در سال ۲۰۰۲ با محدودیتهای قدرت روبهرو نکردهاند؟ مگر آمریکاییها چنین سیاستی را در ارتباط با حکومت قذافی در پیش نگرفتند؟
بازسازی مرحلهای روابط با کشورهایی مثل عراق و لیبی هنوز نقطه محوری سیاست خارجی آمریکا در برخورد با ایران تلقی خواهد شد. در ارتباط با عراق الگوهای رفتاری جمهوریخواهان فشارهای فزاینده را علیه عراق ایجاد کرد و زمانی که عراق قابلیتهای موشکی خود را از دست داد، شرایط از هر جهت برای اقدام نظامی توسط آمریکا بهوجود آمد. چنین الگویی در دوران حکومت جمهوریخواهان برای محدودسازی قدرت قذافی ایجاد شد، اما براندازی قذافی در دوران دموکراتها فراهم شد. دورانی که باراک اوباما رئیسجمهور و هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالاتمتحده بودهاند.
نتیجه
کنوانسیون انتخابات دموکراتها را باید به عنوان مانیفست سیاسی جوزف بایدن و تیم همراه او برای غلبه بر رقابتهای انتخاباتی نوامبر ۲۰۲۰ آمریکا دانست. کنوانسیون ملی حزب دموکرات و جمهوریخواه در آگوست برگزار میشود.
کاری که جوزف بایدن و تیم سیاستگذاری انتخاباتی آمریکا به انجام رساندند، بهرهگیری از سازوکارهایی بوده که سرفصلهای مربوط به سیاست خارجی، سیاست اجتماعی و الگوهای مربوط به برنامهریزی اقتصادی آمریکا در دوران جدید را تبیین کردند.
در مانیفست انتخاباتی دموکراتها هیچ گونه اشارهای به بازگشت ایالاتمتحده به برجام در دوران ریاستجمهوری احتمالی جوزف بایدن نشده است، اما محورهای اصلی سیاست نئولیبرالی یعنی بازگشت به کنوانسیونهای بینالمللی و بازگشت به سازوکارهای مربوط به توافق پاریس مورد تاکید قرار گرفته است، چون که توافق پاریس توسط مجلس سنای ایالاتمتحده به تصویب رسیده بود. سیاست جوزف بایدن در برخورد با ایران مبتنی بر اعاده دیپلماسی چندجانبه خواهد بود.
اما دیپلماسی چندجانبه بایدن براساس محورهایی شکل خواهد گرفت که قبلا در قالب برجام ۲ و برجام ۳ مطرح شده بود. طبعا آنها در شرایط موجود برجام یک را هم که مربوط به دیپلماسی هستهای بوده با تجدیدنظرهای جدی همراه خواهند کرد.
نکته اصلی این است که در ساختار سیاسی آمریکا نشانههایی از سیاست موازنه و کنترل وجود دارد. در سیاست موازنه و کنترل، لازم است تا نهادهایی همانند کنگره و فضای تولید علم و لابیهای تاثیرگذار بر تصمیمگیریهای راهبردی هم مشارکت داشته باشند.
به این ترتیب میتوانیم به این موضوع و جمعبندی برسیم که اولا اگر جوزف بایدن به ریاستجمهوری برسد، سیاست نئولیبرالی یعنی نهادگرا در دستور کار زمامداران آمریکایی قرار میگیرد. ثانیا در حوزه سیاست منطقهای بار دیگر از سیاست موازنه فراساحلی استفاده میشود.
سیاست موازنه فراساحلی به این موضوع تاکید دارد که آمریکا نباید بیش از حد نیروهای نظامی و قابلیتهای راهبردی خودش را در ارتباط با سازوکارهای مربوط به سیاست داخلی کشورهای منطقهای درگیر کند و در ارتباط با ایران سیاست ایالاتمتحده مبتنی بر ادامه دیپلماسی فشار کمشدت برای متقاعدسازی ایران در مرحله جدیدی از دیپلماسی و همکاریهای چندجانبه خواهد بود.
*استاد دانشگاه تهران
انتهای پیام/*