جمهوری اسلامی ایران در یکی از سختترین دورانهای حیات سیاسی خود با عنایت به شرایط پیش رو، نیاز فزایندهای به اخذ تصمیمهای سخت پیدا میکند و چنان باید عمل کرد که تصمیمهای سخت چنین عواقبی نداشته باشند.
ناآرامیهای مرتبط با مسأله افزایش قیمت بنزین در اواخر هفته گذشته فروکش کرد، اما مناقشه بر سر روایتی که از این مسأله داده میشود تا مدتها ادامه خواهد یافت و مسألهای تاریخی میشود. ما را در نگاهی روبهسوی آینده، هیچ چارهای جز بازخوانی چندباره این رخداد نیست تا از میان گردوغبار آن راهی به سوی آینده بهتر بگشاییم. من در این یادداشت تلاش میکنم چهار روایت از مسأله ناآرامیهای اخیر را از یکدیگر تفکیک کنم که معتقدم مناقشه بر سر این روایتها در هفتههای آینده نیز ادامه خواهد یافت.
ناآرامیها تمام شده اما دو مسأله کماکان به قوت خود باقیاست: نخست همچنانکه پیشبینی کرده بودم این ناآرامیهای اجتماعی با توجه به عمق خشونت و عدمپیوستگی اجتماعی بزرگ و بیاعتنایی و حتی نگرانی مردم فاقد کشش بود و بسرعت فروکش کرد اما علل زمینهای این ماجرا که مهمترین آنها ذهنیت ناآرام و جریانهای موجسوار و تحریککننده است کماکان باقی مانده و با هر عامل جدیدی میتوانند مسألهساز شوند.
مسأله دوم اینکه این اتفاق پایههای مناقشه سیاسی داخلی ما را حداقل تا انتخابات ۱۴۰۰ رقم خواهد زد. اتفاقاً این مناقشات سیاسی که خود زمینه ساز بروز ناآرامیهای بنزین در آبان ماه ۹۸ بود در ادامه قطعاً زمینهساز مسائل دیگر خواهد شد. روایت اول روایتی است که بیش از هرجایی در گفتمان رسانهای بیبیسی فارسی و تلویزیون ایران اینترنشنال و من و تو بروز و ظهور دارد.
به نظر من این دو رسانه و بالاخص بیبیسی از قالب رسانه خارج شده و خیلی آشکار نوعی براندازی را در دستور کار قرار دادهاند. تکلیف تلویزیون ایران اینترنشنال که با دلارهای سعودی اداره میشود، معلوم بود.
بیبیسی فارسی که معمولاً از سنتی پیروی میکند که با روشهای خاص رسانهای با ادعای بیطرفی اعتبارافزایی میکند در بحرانها همانند ایران اینترنشنال و سیمای آزادی و من و تو تبدیل به ستاد رسانهای اتاق جنگ میشود.
این رسانهها ناآرامیها را محصول جامعهای قطبی شده از قومیتها و فرهنگها، طبقات اقتصادی و مذاهب دانسته و در نهایت انقلاب و جامعه را در مقابل هم عنوان کرده و ریشه را در پدیده انقلاب اسلامی جست وجو میکند و غایت آن براندازی نظام جمهوری اسلامی است.
این دو شبکه در برخی برنامههای خود میگویند جوانان خودروهای دشمن را به آتش کشیدند و به این امر تشویق می کردند این ادبیات ناظر بر نفرتپراکنی بین ایرانیان و ایجاد دوگانه انقلاب و جامعه است.
روایت دوم را اصولگرایان تندرو پیش میبرند. این گروه میکوشند افزایش قیمت بنزین را اولاً فقط محصول تصمیم مشکوک! دولت جلوه دهند.
البته این روایت در این مرحله با سد بزرگی بهنام حمایت رهبر معظم انقلاب از تصمیم کارشناسی در سطح سران سه قوه برخورد کرد. حامیان این روایت اگرچه با بروز مسائل امنیتی و بالاخص با عنایت به گفته رهبر معظم انقلاب و این واقعیت که تصمیم به افزایش قیمت بنزین در سطح سران سه قوه اتخاذ شده است، مشکل اساسی در روایتشان ایجاد شده، اما تلاش میکنند دولت را متهم کنند که کوشیده است از طریق افزایش قیمت بنزین و تحریک اجتماعی، شرایطی ایجاد کند که نظام تحت فشار برای مذاکره با امریکا قرار گیرد.
این گروه در تناقض عجیبی گیر کردهاند که از سویی نمیخواهند از این تحلیلسازی دست بردارند و از سوی دیگر با گفتار صریح رهبر معظم انقلاب در ضرورت حمایت از تصمیم سران سه قوه مواجه شدهاند. تجربه نشان میدهد این گروه سعی خواهند کرد به شیوههای دیگری بر این تحلیل ساختگی اصرار کنند.
روایت سوم را اصولگرایان دیگر و برخی جریانات سیاسی بهکار گرفتهاند. این گروه معتقدند دولت میتوانسته است بهتر عمل کند و به گونهای متقاعدکنندهتر خبر افزایش قیمت بنزین را در اختیار مردم قرار دهد.
این روایت به نوعی بر زبان امام جمعه موقت تهران نیز جاری شد. تلاش برخی برای جدا کردن خود از این تصمیم نیز با راهبرد متکی بر همین روایت شکل میگیرد. حکایت حامیان روایت اول کاملاً مشخص است و سابقه خصومتشان با مردم و تلاششان برای خلق مشکلات امنیتی در کشور شناخته شده است.
روایت دوم از این جهت بسیار خطرناک است که به اختلافات درون ساختاری عمق جدیدی میبخشد و خوراک راویان اول را بیشتر فراهم میکند.
تلاش عدهای در داخل برای آنکه این تصمیم فراقوهای و بررسیشده در سطوح مختلف نظام را به فعالیت مشکوک دولت منسوب کنند و از آن نتیجهای معطوف به تلاش دولت برای ایجاد شکاف در نظام استخراج نمایند، آشکارا خلاف واقع و ضربه زدن به سرمایه اجتماعی و تضعیف انسجام نظام سیاسی است. در روایت سوم عنصر زمان باید لحاظ شود چون فارغ از سایر الزامات اجرای طرح بیان می شود.
روایت چهارم نیز وجود دارد که معتقد است سال ۹۸ یک سال بحرانی بوده است. با روی کار آمدن دولت ترامپ در امریکا با استراتژی تحریم بحث ایجاد درد در جامعه ایران و دشواری زندگی و گسترش فلاکت مطرح شد که معتقد و منتظر بود مردم علیه نظام سیاسی خود شورش کنند.
از سویی دیگر با عملیات روانی گسترده در یک زمان خاص متکی بر نیروهای ضد انقلاب قدیمی مانند سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، سلطنتطلبها و... جریان براندازی با اقدامات تودهای را دنبال خواهند کرد.
بر اساس این روایت این اتفاق باید در بهمن و اسفند رخ میداده و ماجرای بنزین به نحوی این اتفاق را به جلو رانده است. وقتی ایران نتواند نفت بفروشد، دچار کسری بودجه شده و قادر به پرداخت حقوق کارکنان خود هم نخواهد بود. در این شرایط با چاپ اسکناس تورمهای جدید ایجاد خواهد شد و چون در سنت ایران با دادن یارانههای اقتصادی رضایت مردم ایجاد میشده، با تضعیف یارانهها قدرت ایجاد رضایت نیز از بین میرود.
این همان استراتژی ایجاد درد است که در کتاب هنر تحریم حدود ۴۰ بار به آن اشاره شده است. این چهار روایت را باید به تحلیل کارشناسان حوزه های امنیتی، جامعهشناسی، اقتصادی و علوم سیاسی و حتی روانشناسی اجتماعی سپرد.
متأسفانه روایتهای اول و دوم صدای بلندتری دارند ولی روایت سوم و چهارم میتوانند دستمایه بحث و بررسی قرار گیرند. اما فراتر از این روایتها تبیین آنچه رخ داد، میتواند برای رفع مشکلات آینده به ما کمک کند.
برای تحلیل ماجرا باید نگاهی جمعیتشناسی به سه گروه در ناآرامی ها و اغتشاشات داشت. با توجه به اینکه سال گذشته فضای روانی ملتهبی در جامعه وجود داشته اما نمیتوانیم از نقش جریانات یأسپراکن و امیدزدا و روایتهایی که جامعهای سیاه را پیش روی اذهان قرار میداد، غافل شویم.
جمعه شب گذشته برخی افراد متأثر از فضای هیجانی، انباشت برخی نارضایتیهای اجتماعی و اثر ناشی از خبر ناگهانی افزایش قیمت بنزین دست به اعتراض زدند. اعتراضی که در صورت گسترش بیمسأله میتوانست تداومی آرام داشته و قابل قبول باشد.
این گروه دست یافتن به آرزوهای متداول انسانی را برای خود دشوار میبیند، آرزوهایی نظیر داشتن شغل، ازدواج، خرید خانه و ماشین و برخورداری از زندگی در سطح متوسط. به نظر من صدای اینها در میان اغتشاشات گم و ناپیدا شد و اینان آرام آرام صحنه را ترک کردند.
از شنبه شب و روز یکشنبه اعتراضات با ورود دو گروه جدید شکل متفاوتی به خود میگیرد. از حضور گروه اول بشدت کاسته میشود و گروه دوم پا به صحنه میگذارد که جریانی شبه طبقه است که در دهه های اخیر در حاشیه شهرها شکل گرفته و ناشی از مهاجرتهای صورت گرفته ای است که من آن را جریان حاشیه نشینی نوع سوم و چهارم نامیده ام. پیشتر درباره حاشیهنشینی مقالاتی داشتم - اینان عدم پاسخگیری مناسب فرهنگی و انسداد اجتماعی و زندگی همراه با ناهنجاری ها تبدیل به گروه قابل توجهی شده اند که می توانند دست به رفتارهایی با قدرت تخریبی بالا زنند و رفتارهای واندالیستی از خود بروز میدهند.
سلاح سرد و گرم با خود حمل میکنند. این قشر استعداد هدایت و مورد سوء استفاده قرار گرفتن زیادی دارند. همزمان گروه سوم نیز به میدان میآیند که وابستگان سازماندهی شده گروههای تروریستی هستند. هرچند کم تعدادند اما هدفمند عمل می کنند برخی از اینها که با پول عربستان هدایت میشوند، پیشتر دست به خرابکاری های انفجاری زده بودند.
عمدتاً به نظر میرسد عمق خشونت توسط ترکیبی از گروه های دوم و سوم صورت گرفته باشد که گروه سوم به سمت مراکز انتظامی در اصفهان و شیراز و مراکز اتصال مخابرات و آب و برق و گاز حمله کرده و با تحریک و حمله با اسلحه شرایط تیراندازیهای متقابل را فراهم کردند.
با قطع بودن اینترنت شبکههای بیبیسی، ایران اینترنشنال و منوتو و سیمای آزادی سعی کردند با دشمنانگاری هدایت این نوع اقدامات را در دست گیرند. بیشترین آسیبهای انسانی را گروه دوم متحمل شدند. اتفاقاً گروه سوم چون از سازماندهی برخوردارند کمترین تلفات انسانی را میبینند.
البته معتقدم که این تحلیل هاجای مطالعه بیشتری دارد. به اعتقاد من، فارغ از روایتهایی که ما را به انحراف میبرد و ندیدن ظرفیت نارضایتیهایی که بنزین اثر ماشهای بروز آن بوده نه علت آنها، باید فراتر از مسائل اقتصادی بیقراریهای ذهنی جامعه را در بروز این رخدادها در نظر بگیریم.
همچنان که زمینههای واقعیت اجتماعی نباید نادیده گرفته شود، از مسأله تحریم هم نباید غفلت شود. ما نخواستیم و نتوانستیم واقعیت تحریم را برای جامعه باز و اقناعسازی کنیم.
اتفاقاً آنها که به دنبال مسأله اقناع افکار عمومی هستند در اینجا باید پای میفشردند که واقعیت تحریم تبیین و آمادهسازی مردم برای اقناع انجام میشد. هیچانگاری تحریم نوعی خطای راهبردی بود. ما برنامههایی برای مقاومت اقتصادی داشتیم اما مقاومت روانی جامعه طراحی نشد و اگر هم بحثهایی صورت گرفت در هیاهوی نزاعهای سیاسی که خود علت این ماجراهاست گم شد.
این واقعیت است که امریکا با تحریم دنبال فروپاشی فیزیکی ایران، کوچک کردن ایران و فروپاشی نهاد دولت در ایران بوده است. توجه به اقشار ضعیف و تلاش برای تبیین وجوه دقیقتر مسائل اخیر از منظر این دیدگاه، بسیار حساس است.
جمهوری اسلامی ایران در یکی از سختترین دورانهای حیات سیاسی خود با عنایت به شرایط پیش رو، نیاز فزایندهای به اخذ تصمیمهای سخت پیدا میکند و چنان باید عمل کرد که تصمیمهای سخت چنین عواقبی نداشته باشند. لذا برای کاستن از احتمال بروز رخدادهای مشابه، باید واقعبینانهتر و منصفانهتر و دقیقتر اندیشه کرد.
یکی از علائم اینکه از این ماجرا همه ما درس گرفتهایم این خواهد بود که از فردا جدال روایتی و تقصیریابی را فراموش کنیم و هر کدام با قبول سهم خود برای ترمیم اجتماعی و آینده بهتر تلاش کنیم.
*دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت