plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۶:۱۴
کد مطلب : ۱۹۶۱

تأملات/جبرائیل و میکائیل آن روز به یاری شما نمی‌آیند

محمد ایمانی
لعنت شدگان واقعی آنانند که حق را شناخته و میثاق استقامت بسته باشند اما از سر دنیا طلبی پیمان بشکنند و سپس، برای کتمان «انحراف»، دست به «تحریف» موازین و حقایق بزنند.
محمد ایمانی در سرمقاله امروز (سه شنبه) کیهان نوشت: 
1- راننده تاکسی پیش پای علامه ترمز کرد و بی‌مقدمه گفت: «آقای جعفری! خدا هست یا نه؟»! علامه تعجب کرد. با‌تانی گفت: «آخر اینجا و این طوری که نمی‌شود استدلال کرد، باید وقت بگذاری و بشنوی! اما مرد راننده بی‌حوصله‌تر از این حرف‌ها بود؛ دوباره گفت: «آقای جعفری هوا گرمه، من هم مسافر دارم، یک کلمه بگو خدا هست یا نه؟»!
2- اوایل انقلاب بود و بحث و مجادلات معرفتی با گروه‌های غیراسلامی، به درون محافل خانوادگی هم سرریز شده بود. آن شب، در یک جمع فامیلی بحث بود. هرچه استدلال می‌کردند، فرد مقابل که رگه‌هایی از شبهات مارکسیستی در ذهنش نشسته بود، نمی‌پذیرفت و می‌گفت خدا نیست! رخت خواب‌ها را انداخته بودند اما بحث ادامه داشت... تدریجا گفت‌و‌گوها فروکش کرد. انگار همه خوابیده بودند. اما هم او که ساعتی درباره نبودن خدا حرف زده بود، خوابش نمی‌برد. ذهنش درگیر بود، چنان درگیر که با خود زمزمه کرد: «اما اگر خدا و قیامتی باشه... پدر تو یکیُ در میارن».
3- با تردید و گمان باید زیست، یا با اطمینان و یقین؟ کدام مسیر هموارتر است؟ آیا رواست بشر درباره پروردگار خود شک کند؟ امام حسین علیه‌السلام در دعای عرفه عرض می‌کند «اِلهى... مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ... عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً. خدايا كى پنهان و غائب بوده‌اى، تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند و كى دور بوده‌اى، تا آثار و نشانه‌ها، وصل كننده به تو باشند؟ كور است ديده‌اى كه تو را بر خود مراقب نبيند. و زيان و خسران است تجارت بنده‌اى كه از محبّتت براى او سهمى قرار نداده‌اى».
4- اما آدمی اغلب به‌خاطر بی‌مبالاتی، چنان در پیله خود می‌تند و حجاب بر حجاب می‌کشد، که باید چون ماهی غرقه در وسعت دریا، برایش دلیل بیاوری؛ که دریا هست و موجودیت او به همان دریا بسته است! فریفتگی و توهم بی‌نیازی در عین ناتوانی، اعتماد به نفسی کاذب به آدمی می‌دهد. خداوند در سوره کهف، داستان فردی با همین مختصات را بازگو می‌کند که رویکردش موجب نابودی همه دارایی‌اش شد. او که دو باغ بزرگ و پرآب و پرمحصول داشت، هنگام ورود به باغ گفت: «من گمان نمی‌کنم هرگز این باغ نابود شود. و گمان نمی‌کنم قیامت برپا گردد. و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از اینجا خواهم یافت». شخصیت و روانشناسی این انسان از خود متشکر، بی‌نسبت با نگرش برخی مردم و مدیران بهره‌مند روزگار ما نیست.
5- معجزه، پلی از دنیای مادی به معنا و باطن هستی است. در قرآن حکیم ذکر شده که کسانی از خداوند برای اطمینان قلب، تقاضای معجزه کردند. یکی حضرت ابراهیم(ع) که عرض کرد «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي» و دوم، حواریون حضرت عیسی (ع) که مائده آسمانی خواستند و گفتند «نُريدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا». قرآن می‌فرماید «یاد کن زمانى را که حواریون گفتند اى عیسى پسر مریم، آیا پروردگار تو مى‌تواند براى ما از آسمان مائده‌اى فرو فرستد؟ گفت اگر ایمان دارید، از خدا پروا کنید و پس از این همه نشانه‌ها که بر رسالت من است، نشانه دیگر مخواهید. گفتند مى‌خواهیم از آن بخوریم و دل‌هایمان بدان اطمینان یابد... عیسى پسر مریم گفت پروردگارا، از آسمان مائده‌اى بر ما فروفرست تا براى ما عیدى باشد... خداوند گفت: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، اما هر کس از شما پس از آن کفر بورزد، او را چنان عذاب کنم که هیچ یک از جهانیان را آن‌گونه عذاب نکرده‌ام». با وجود مشاهده معجزات الهی، باز هم «یهودا اسخریوطی» به حضرت عیسی خیانت کرد.
6- یهودیان با وجود مشاهده معجزات الهی، مسیر انحراف در پیش گرفتند. خداوند، مستضعفان بنی اسرائیل را نجات و برتری داد. آنها وقتی به دریا رسیدند و دیدند از پشت سر سپاه فرعون می‌آید، گفتند به ما رسیدند و کار تمام است. اما با معجزه الهی، دریا شکافته شد، آنها عبور کردند و فرعونیان غرق شدند. حکم انصاف و وجدان و عقل این بود که به وحدانیت خدا گردن نهند. اما هنوز خیسی دریا بر تن‌شان بود که به جاهلیت بازگشتند. «بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم و آنان بر قومی گذشتند که بت می‌پرستیدند. گفتند ‌ای موسی برای ما نیز خدایی بساز، همانطور که آنها خدایانی دارند. موسی گفت شما گروهی نادان هستید». (آیه 138 سوره اعراف)
7- خداوند می‌فرماید یهود را به‌خاطر پیمان‌شکنی لعنت و دچار قساوت قلب کردیم. «فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَهًْ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ... و [ياد كن] زمانى را كه موسى به قوم خود گفت... اى قوم من به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته، درآييد و به عقب بازنگرديد كه زيانكار خواهيد شد. گفتند اى موسى در آنجا مردمى ستمگر هستند و تا آنان بيرون نروند ما هرگز وارد آن نمى‌شويم... دو مرد از كسانى كه از خدا مى‏‌ترسيدند و خدا به آنان نعمت داده بود گفتند از آن دروازه بر ايشان وارد شويد كه اگر از آن درآمديد، قطعا پيروز خواهيد شد و اگر مؤمنيد به خدا توكل كنيد. گفتند اى موسى تا وقتى آنان هستند، ما هرگز پاى در آن سرزمین ننهيم. تو و پروردگارت برويد و جنگ كنيد كه ما همين جا مى‌‏نشينيم. موسى گفت پروردگارا من جز اختيار خود و برادرم را ندارم، پس ميان ما و اين قوم نافرمان جدايى بينداز. خدا فرمود آن سرزمين چهل سال بر ايشان حرام شد، در بيابان سرگردان خواهند بود.» (آیات 13 تا 26 سوره مائده). 
8- امیر مومنان علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه، ماجرای معجزه‌خواهی گروهی از کفار مکه را روایت می‌کند: «و بدانيد پس از هجرت  و ادب آموختن از شريعت  به  خوى بدویت بازگشتيد و پس از پيوند دوستى، دسته دسته شديد... اگر شما به چيزى جز اسلام پناه برديد، كافران با شما پيكار خواهند كرد، آنگاه نه جبرئيل ماند و نه ميكائيل، و نه مهاجران و نه انصار كه شما را يارى كند... من با پیامبر(ص) بودم، هنگامى كه مهتران قريش نزد وى آمدند و گفتند تو دعوى كارى بزرگ مى‌كنى... ما چيزى را از تو مى‌خواهيم، اگر پذيرفتى و به ما نماياندى، مى‌دانيم تو پيامبری وگرنه مى‌دانيم جادوگرى دروغگويى. گفت چه مى‌خواهيد؟ گفتند اين درخت را بخوان تا با ريشه برآيد و پيش روى تو درآيد. گفت خدا بر هر چيز تواناست؛ اگر براى شما چنين كرد، مى‌گرويد و به حق گواهى مى‌دهيد؟ گفتند آرى. گفت من آنچه را مى‌خواهيد به شما نشان خواهم داد. و من مى دانم به راه خير باز نمى‌گرديد. و در ميان شما كسى است كه در چاه افكنده شود و كسى است كه گروه‌ها را به هم پيوندد و لشكر فراهم آورد».
9- «پیامبر سپس گفت: اى درخت اگر به خدا و روز رستاخيز گرويده‌اى و مى‌دانى من فرستاده خدايم، با رگ و ريشه از جاى بر آى، و پيش روى من درآى به فرمان خداى. پس به خدايى كه او را به راستى برانگيخت، رگ و ريشه درخت از هم گسيخت و از جاى برآمد، بانگى سخت كنان و چون پرندگان پر زنان تا پيش روى رسول خدا (ص) بيامد، و شاخه فرازين خود را بر رسول خدا گسترد... چون اين معجزه  را ديدند، از روى برترى جويى و گردنكشى گفتند بگو تا نيم آن نزد تو آيد و نيم ديگر بر جاى ماند. پس او درخت را چنين فرمان داد و نيم آن رو سوى او نهاد، پيش آمدنى سخت شگفت‌آور، و با بانگى هر چه سخت‌تر. چنانكه مى‌خواست خود را به رسول خدا بپيچد. پس، آنان از روى ناسپاسى و سركشى گفتند اين نيم را بفرما تا نزد نيم خود باز رود چنانكه بود. و او درخت را چنان فرمود. پس درخت باز گشت و من گفتم لا اله الا الله، اى فرستاده خدا! من نخستين فردم كه به تو گرويد، و نخستين كس كه اقرار كرد درخت، آنچه را فرمودى به فرمان خدا به‌جا آورد تا پيامبرى تو را گواهى دهد و گفته تو را بزرگ دارد. پس آنان گفتند ساحرى است دروغگو، شگفت جادوگری و در جادوگری چه سبک دست! چه كسى تو را در كارت تصديق كند، جز او؟! و منظورشان من بودم».
10- روزگار گشته و مردم و مسئولان ما را به عرصه آورده است. باز هم حکایت شهود و غیب عالم است، حکایت توحید و شرک، حکایت ایمان و استقامت یا کفر و تردید. ما کم معجزه ندیدیم در روزگار معاصر خود و نباید مانند کسانی که دزد به ایمانشان زده و تمام اندوخته‌شان را برده - مانند قوم بد عاقبت موسی(ع)- با پیشامدها و ابتلائات مواجه شویم. البته نباید درباره یک موضوع مهم که کمینگاه شیطان است، دچار ‌اشتباه و بدفهمی شد. قرار نیست - بلکه سنت الهی خلاف این است- که زندگی بشر صرفا با معجزه و قدرت‌نمایی خداوند بگردد؛ که اگر قاعده می‌شد، دیگر اراده و اختیار بشر و ابتلا و آزمایش و امتحان مفهوم پیدا نمی‌کرد. معجزه تنها نشانه است، حاکی از این حقیقت که دست خداوند بالای همه دست‌هاست؛ و اینکه مشروط به یاری دین خدا، خداوند شما را یاری می‌کند و به شما ثبات قدم و استقامت می‌بخشد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا الله يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم». قرار نیست معجزه، راه تدبیر و تلاش و مجاهدت و خطرپذیری را ببندد؛ هر چند که خداوند، مردمان مومنی را که از تدبیر و تلاش و مجاهدت کم نگذاشته باشند، سر بزنگاه خطرات مدد می‌کند. 
11- آنچه برای امروز ما مهم است، اینکه اقتضای شرایط پس از مشاهده معجزه، با قبل از آن یکی نیست؛ چنانکه خداوند به حواریون هشدار داد. اینجا مرز جهل و علم، و تسلیم یا لجاجت است و نمی‌توان حساب آگاه شدگان را با جاهلان یکی پنداشت. نمی‌شود هم خدا را باور داشت و هم به مستکبران عالم امید بست. مقدمه ایمان، کفر به طاغوت است. «قد تبيّن الرشدُ مِن الغَيّ فَمَن يكفر بالطاغُوتِ وَ يُومِن بالله فقد استمسك بالعروه الوُثقي». آیا ما در روزگار خود، از معجزات و نصرت‌های بی‌انتهای الهی کم دیده‌ایم؟ آیا زنده شدن یک ملت مرده و تو سری‌خور و رویش‌های نو به نو انقلاب، باور کردنی است؟ هیچ سیاستمدار یا صاحب نظر علوم سیاسی در دنیا باور می‌کرد امپراتوری آمریکا، درست از کشوری که شیطان بزرگ بر آن سیطره داشت و جزیره ثبات و ژاندارم خود برای اداره منطقه می‌دانست، دچار زلزله شود؟ آیا این شبیه جوشش نهضت معارضه با فرعون از قلب کاخ او نیست؟ 
12- اینکه انقلاب اسلامی، در دوره استیلای دو امپراتوری کمونیستی و کاپیتالیستی به پیروزی برسد و در منطقه شاخ و برگ بگستراند، به دور از شرایط پیروزی معجزه‌آسای نهضت صدر اسلام در مقابل دو امپراتوری روم و ایران است؟ چه کسی می‌تواند بگوید شکست آمریکا در طبس و سایر کودتاها، شکست تحرکات چند لایه سازمان‌های با نفوذ نفاق، یا پیروزی در جنگ نابرابر 8 ساله و سپس، مقاومت در مقابل تحریم‌ها، و سلسله پیروزی‌های جبهه مقاومت اسلامی در جنگ عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن -که بر اساس محاسبات مادی هرگز مقدور نبود- چیزی جز معجزه و نصرت الهی است؟! این روند چهل ساله باید یقین ما را برای همت و عمل مجاهدانه کامل کرده باشد، نه اینکه کسانی از ما -خدای ناکرده- آهنگ ارتجاع و تردید و ارتداد کنند. لعنت شدگان واقعی آنانند که حق را شناخته و میثاق استقامت بسته باشند اما از سر دنیا طلبی پیمان بشکنند و سپس، برای کتمان «انحراف»، دست به «تحریف» موازین و حقایق بزنند.
انتهای پیام/*

*یادداشت‌هایی که ایصال از روزنامه نگاران، نویسندگان و فعالان سیاسی منتشر می کند لزوماً بیان دیدگاه این رسانه نیست، آراء و نظرات ایصال صرفاً در ستون سرمقاله منتشر می شود.  

**ستون تأملات ایصال جایی ست برای نشر آنچه که شاید به مذاق ما خوش نیاید یا به نظرمان برای گوش و چشم و ذهن مان مزاحمت ایجاد می کند؛ تا بیاموزیم، تکثر را بپذیریم و از مطلق انگاری پرهیز کنیم. 
۱۴
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما